مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 214

الهی تو به یاد خودی و من بیاد تو، تو بر خواست خودی و من بر نهاد تو : سر سروران بستهٔ دام تو دل دلبران دفتر نام تو بیک دم دو صد جان آزاد را ...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 215

الهی ذکر تو بهرهٔ مشتاق است و روشنایی دیده و دولتی جان و آیین جهان یک ذرّه فزودن به دوستی از دو جهان است یک لحظه با دوست خوشتر از جان است پس...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 216

الهی بقدر تو نادانم و سزای تو را ناتوانم در بیچارگی خود سرگردانم، روز بروز بر زیانم، چون منی چون بود چنانم، و از نگریستن در تاریکی بفغانم که...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 217

الهی چون یتیم بی پدر گریانم ف درمانده در دست خصمانم، خستهٔ گناهم و از خوزشتن بر تاوانم، خراب عمر و مفلس روزگار، من آنم. خداوندا فریاد رس که از...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 213

الهی ای یادگار جانها و یاد رشتهٔ دلها، به فضل خود ما را یاد کن ف و بیاد لطفی ما را شاد کن.

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 211

الهی نالیدن من در درد از بیم زوال آنست که او که از زخم دوست بنالد در مهر دوست نامرد است، ای جوان اگر زهرهٔ این کار داری قصد راه کن و شربت بلا...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 212

الهی آن کرده را بر سر کوی بلا آوردی و بلا و مُصیبتها را بایشان نمودی، این یک گروه هزار قسم شدند همه روی از بلا برگردانیدند مگر یک گروه اندک که...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 206

الهی تو آنی که از احاطت ادهام بیرونی و از ادراک عقول مصونی، نه مَدَرک عیونی کار سازهر مفتونی و شاد ساز هر محزونی، در حکم بی چرا و در ذات بی چند...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 207

الهی نصیب این بیچاره از این کار همه درد است مُبارک باد که مرا این همه درد در خورد است بیچاره آن کس از این درد فرد است، حقا که هر کس بدین درد...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 208

الهی در دل دوستان تو نور عنایت پیداست و جانها در آرزوی وصال تو حیران و شیداست، چون تو مولا کراست ؟ و چون تو دوست کجاست ؟