مسیر جاری :
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 190
الهی گاه گریم که در اختیار دیوم از بس تاریکی بینم، باز ناگاه نوری تابد که جملهٔ بشریت در جنب آن ناپدید بود. خدایا از تو می گفتم و گاه از تو می...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 182
الهی دعوی صاقانی، فرزندهٔ نفسهای دوستانی، آرام دل غریبانی، چون در میان جان حاضری از بیدلی میگویم که کُجایی، زندگانی را جانی و آیین زیاد به خود...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 183
الهی بهر صفت که هستم بر خواست تو موقوفم، به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم، تا جان دارم رخت از این کوی بر ندارم، هر کس که تو آن ادیی...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 184
الهی اگر تو فضل کنی، دیگران چه داد و چه بیداد، و اگر تو عدل کنی فضل دیگرا چون باد. خداوندا گفتار تو راحت دل است و دیدار تو زندگی جان، زبان بیاد...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 185
الهی چند نهان باشی و چند پیدا ؟ که دلم حیران گشت و جان شیدا، تا کی در استتار و تجلی کیبود آن تجلی جاودانی. خداوندا چند خوانی ورانی، بگداختم در...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 186
الهی این بوده و هست و بودنی، من بقدر شآن تو نادانم و سزای تو را نتوانم در بیچارگی خود گردانم، روز– بروز بر زیانم، چون منی چون بود ار نگریستن...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 181
الهی ای گشایندهٔ زبان مناجات گویان و انس افزای خلوتهای ذاکران و حاضر نفسهای راز داران. خداوندا در حاجت کسی نظر کن که او تو را یک حاجت بیش نیست
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 180
الهی کریما دل من کان حسرت است و تن من مایهٔ درد و غم نیارم گفت که اینهمه چرا بهمره من نه دست رسد مرا چاره من.
مرا تا باشد این درد نهانی
تو...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 179
الهی این چه بد تر روزی است ترسم که مرا از تو جُز حسرت نه روزی است، خداوندا از بخت خود چون بپرهیزم و از بودنی کُجا گریزم ؟ و ناچاره را چه آمیزم...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 178
الهی از وجود تو هر مفلسی را نصیبی از کَرَم تو هر دردمندی را طبیبی است از سعت رحمت تتو هر کسی را بهره ای و از بسیاری بخشش تو هر نیازمندی را قطره...
گروه بندی
تازه های پیامک
ویژه نامه ها
بیشترین بازدید هفته
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
آنان که گذشته را به خاطر نمي آورند محکوم به تکرار آنند. «سانتايانا»
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
باد مي تواند درخت بلوط را بر زمين اندازد ولي نمي تواند ريشه هايش را از...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...