مسیر جاری :
آن روز که نبض شط، مشوش می زد
آن روز که آسمان صدایش می زد
سقای کبوترانِ لب تشنه عشق
هم دوشِ عطش، به آب و آتش می زد
آن شیر که فرمانده لشکر گردید
سقای گلِ سرخِ پیمبر گردید
تفتیده جگر، برون شد از شط فرات
در دجله خونِ خود شناور گردید
بر تشنه لبان، دجله بی تاب، گریست
چون چشمِ فرات، مشک پُر آب، گریست
در دامن کهکشانیِ دشتِ عطش
خورشید، کنارِ نعشِ مهتاب، گریست
آغشته به خون، سپیده دم شد ای وای
یک لاله، ز باغِ عشق، کم شد ای وای
بر مصحفِ خون، رسولِ تاریخ نوشت
اسطوره والقلم، قلم شد ای وای
هر چند چراغِ ماه، سوسو بزند
با عشق، کدام صخره، پهلو بزند؟
برخاست، صلا به تشنگان داد و فرات
برخاست که بوسه بر لب او بزند
پیراهنی از زخم، به تن دوخته است
این رسم، ز حضرتِ غم آموخته است
ای سروِ تماشاییِ ایمان، عباس!
دل، شعله به شعله، در غمت سوخته است
در محضرِ آفتاب، جان می دادی
در آتشِ التهاب، جان می دادی
آن روز، به دشتِ کربلا، ای عباس!
لب تشنه، کنارِ آب، جان می دادی
تا جنگلی از تیغ، بر او راه گرفت
بارانِ هر آنچه زخم، ناگاه گرفت
خورشید! بر او نماز آیات بخوان
در علقمه، از خون، رخِ آن ماه گرفت
یک باره چو مِهر، شعله ور گشت عباس
سوزنده تر از خشمِ شرر گشت عباس
ا یادِ لبِ خشکِ جگر گوشه عشق
از شط فرات، تشنه برگشت عباس
از ساغرِ ماه، باده نوشید و گذشت
بر تن، زره از ستاره پوشید و گذشت
بی دست، کنارِ شط خونین فرات
خورشیدصفت، به شب خروشید و گذشت
گروه بندی
تازه های پیامک
ویژه نامه ها
بیشترین بازدید هفته
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...