مسیر جاری :
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
هنر و زیبایى از منظر دین در بیان آیت الله جوادى آملى
بررسی بحث حجاب در دانشگاه و عدم رعایت آن در جامعه دانشجویی
علت بی غیرتی برخی مردان و نحوه تعامل با چنین همسری
در اقدام به طلاق، اولویت با کدامیک: منافع والدین یا فرزندان؟!
چه چیزهایی موجب رضایتمندی در زندگی می شوند؟
حضرت زهرا (س) حلقه ارتباط و اتصال در عالم هستی
پیوند خوشنویسی و کتابت قرآن
مقایسه سودآوری اتریوم و سولانا
سیر خط فارسی باستان
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
خلاصه ای از زندگی مولانا
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
چهار زن برگزیده عالم
منم که شعر و تغزل پناهگاه منست
چنانکه قول و غزل نيز در پناه منست منم که شعر و تغزل پناهگاه منست
که اين وظيفه محول به اشک و آه منست صفاي گلشن دلها به ابر و باران نيست
اگر که بوي وفا ميدهد گياه منست هر آن گياه که بر خاک ما دميده...
لبت تا در شکفتن لالهي سيراب را ماند
دلم در بيقراري چشمهي مهتاب را ماند لبت تا در شکفتن لالهي سيراب را ماند
به شبهاي دل تاريک من مهتاب را ماند گهي کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو
که لاله ساغر و شبنم شراب ناب را ماند خزان خواهيم شد...
مهتاب و سرشکي بههم آميخته بوديم
خوش رويهم آن شب من و مه ريخته بوديم مهتاب و سرشکي بههم آميخته بوديم
خوش آتش و آبي به هم آميخته بوديم دور از لب شيرين تو چون شمع سيه روز
آب رخي از شبنم و گل ريخته بوديم با گريهي خونين من و خندهي...
يا رب آن يوسف گمگشته به من بازرسان
تا طربخانه کني بيت حزن بازرسان يا رب آن يوسف گمگشته به من بازرسان
اين زمان يوسف من نيز به من بازرسان اي خدايي که به يعقوب رساندي يوسف
يارب آن نوگل خندان به چمن بازرسان رونقي بي گل خندان به چمن...
به توديع توجان ميخواهد از تن شد جدا حافظ
به جان کندن وداعت مي کنم حافظ خداحافظ به توديع توجان ميخواهد از تن شد جدا حافظ
که حق چون تو استادي نخواهد شد ادا حافظ ثنا خوان توام تا زندهام اما يقين دارم
نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ ...
فرخا از تو دلم ساخته با ياد هنوز
خبر از کوي تو ميآوردم باد هنوز فرخا از تو دلم ساخته با ياد هنوز
پيرم و از تو همان ساخته با ياد هنوز در جواني همه با ياد تو دلخوش بودم
لب همه خامشيم دل همه فرياد هنوز دارم آن حجب جواني که زبانبند...
زلف او برده قرار خاطر از من يادگاري
من هم از آن زلف دارم يادگاري بيقراري زلف او برده قرار خاطر از من يادگاري
حاليا پامالم از دست پريشان روزگاري روزگاري دست در زلف پريشان توام بود
ماه من در چشم من بين شيوه شب زندهداري چشم پروين فلک...
تا چشم دل به طلعت آن ماهمنظر است
طالع مگو که چشمهي خورشيد خاورست تا چشم دل به طلعت آن ماهمنظر است
آنرا که شور عشق به سر نيست کافر است کافر نهايم و بر سرمان شور عاشقي است
نقش به خون نشسته عدل مظفر است بر سردر عمارت مشروطه يادگار...
ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
سيماي شب آغشته به سيماب برآمد ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
قنديل مهآويزهي محراب برآمد آويخت چراغ فلک از طارم نيلي
ياد از توام اي گوهر ناياب برآمد درياي فلک ديدم و بس گوهر انجم
زين همرهان همراز من تنها توئي تنها بيا
باشد که در کام صدف گوهر شوي يکتا بيا زين همرهان همراز من تنها توئي تنها بيا
اي اشک چشم آسمان در دامن دريا بيا يارب که از دريا دلي خود گوهر يکتا شوي
اي در تکاپوي طلب گم کرده ره با ما بيا ما ره به...