مسیر جاری :
روش و آداب ختم حضرت ابوالفضل (ع) + متن و صوت
خوشنویسی در هنر اسلامی تا دوران معاصر
جایگاه خط در تمدن اسلامی
سیر خوشنویسی چینی
نگاهی به توصیه امام به دانشجویان در وصیت نامه
متن کامل دعای توسل با خط درشت + صوت و ترجمه
کاهش هزینهها، افزایش سود خرید عمده و ایمن از علیبابا
بهترین مرکز تعمیر کنسول بازی در تهران [PS5،PS4،xBox]
خطابهای ماندگار وصیت نامهی سردار سلیمانی
تعبیر قرآنی خانه عنکبوت و مفاهیم علمی درباره آن
نحوه خواندن نماز والدین
چهار زن برگزیده عالم
پنج دعای مهم در شب لیله الرغائب
احکام روزه مستحبی همه مراجع
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
شب به هم درشکند زلف چليپائي را
صبحدم سردهد انفاس مسيحائي را شب به هم درشکند زلف چليپائي را
موسي دل طلب و سينهي سينائي را گر از آن طور تجلي به چراغي برسي
اشک سيمين طلبي آينه سيمائي را گر به آئينهي سيماب سحر رشک بري
هيچ آفريدهئي به جمال فريده نيست
اين لطف و اين عفاف به هيچ آفريده نيست هيچ آفريدهئي به جمال فريده نيست
فرد و فريد هست و ليکن فريده نيست آن سروناز هم که به باغ ارم در است
ديدار آفتاب به چشم دريده نيست نرگس دريده چشم به ديدار او...
رفتم و بيشم نبود روي اقامت
وعدهي ديدار گو بمان به قيامت رفتم و بيشم نبود روي اقامت
يک نظرم جلوهکن بدان قد و قامت گر تو قيامت به وعده دور نخواهي
در خم محراب ابروان به امامت بانگ اذان است و چشم مست تو بينم
در بهاران سري از خاک برون آوردن
خندهاي کردن و از باد خزان افسردن در بهاران سري از خاک برون آوردن
پس دريغ اي گل رعنا غم دنيا خوردن همه اين است نصيبي که حياتش نامي
کز پيش آفت پيري بود و پژمردن مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور
سايه جان رفتنياستيم بمانيم که چه
زنده باشيم و همه روضه بخوانيم که چه سايه جان رفتنياستيم بمانيم که چه
اين همه درس بخوانيم و ندانيم که چه درس اين زندگي از بهر ندانستن ماست
دوش گيريم و به خاکش برسانيم که چه خود رسيديم به جان نعش...
اي چشم خمارين، تو و افسانهي نازت
وي زلف کمندين من و شبهاي درازت اي چشم خمارين، تو و افسانهي نازت
با اشک غم و زمزمهي راز و نيازت شبها منم و چشمک محزون ثريا
بنشين و به پروانه بده سوز و گدازت بازآمدي اي شمع که با جمع نسازي
تو هم به شعشعه وقتي به شهر تبريز آي
که شهريار ز شوق و طرب کني لبريز تو هم به شعشعه وقتي به شهر تبريز آي
بيا که طعنه به شيراز ميزند تبريز شب است و باغ گلستان خزان رياخيز
ستاره، گرچه به گوش فلک شود آويز به گوشوار دلاويز ماه من نرسد...
ماهم که هالهاي به رخ از دود آهش است
دائم گرفته چون دل من روي ماهش است ماهم که هالهاي به رخ از دود آهش است
شرح خزان دل به زبان نگاهش است ديگر نگاه، وصف بهاري نميکند
آورده سر به گوش من و عذرخواهش است ديدم نهان فرشتهي شرم و عفاف او...
اي صبا با توچه گفتند که خاموش شدي
چه شرابي به تو دادند که مدهوش شدي اي صبا با توچه گفتند که خاموش شدي
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدي تو که آتشکدهي عشق و محبت بودي
که خود از رقت آن بيخود و بيهوش شدي به چه دستي زدي آن ساز شبانگاهي...
سپاه صبح زد از ماه خيمه تا ماهي
ستاره، کوکبهي آفتاب خرگاهي سپاه صبح زد از ماه خيمه تا ماهي
مه و ستاره طپيدن گرفته چون ماهي به لاجورد افق ته کشيده برکهي شب
خروس دهکده از صيحهي سحرگاهي صلاي رحلت شب داد وطلعت خورشيد