0
مسیر جاری :
اي روي تو آيت نکويي انوری

اي روي تو آيت نکويي

اي روي تو آيت نکويي شاعر : انوري حسن تو کمال خوبرويي اي روي تو آيت نکويي هردم ز تو فتنه‌اي به نويي راتب شده عالم کهن را چونان که دلت به تنگ‌خويي معروف لبت به تنگ‌باري...
خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجايي انوری

خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجايي

خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجايي شاعر : انوري احوال ما نپرسي نزديک ما نيايي خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجايي سهلست اينکه گه‌گه رويي بما نمايي ما خود نمي‌شويمت در روي...
اي همه دلبري و زيبايي انوری

اي همه دلبري و زيبايي

اي همه دلبري و زيبايي شاعر : انوري بر دلم هيچ مي‌نبخشايي اي همه دلبري و زيبايي شايد اندي که تو برآسايي دل مسکين فداي رنج تو باد خونم از ديده چند پالايي اي سرم را...
اين همه چابکي و زيبايي انوری

اين همه چابکي و زيبايي

اين همه چابکي و زيبايي شاعر : انوري اين چنين از کجا همي آيي اين همه چابکي و زيبايي چون بت آزري به زيبايي چون مه چارده به نيکويي مه نهانست تا به پيدايي مه نخوانم...
گويي به سرم که از تو برگردم انوری

گويي به سرم که از تو برگردم

گويي به سرم که از تو برگردم شاعر : انوري تا با سر نالهاي زار آيي گويي به سرم که از تو برگردم دانم که به قول استوار آيي سوگند مخور که من ترا دانم حقا که به کفر يار...
دوستا گر دوستي گر دشمني انوری

دوستا گر دوستي گر دشمني

دوستا گر دوستي گر دشمني شاعر : انوري جان شيرين و جهان روشني دوستا گر دوستي گر دشمني انده جانست وان در مي‌زني در سر کار تو کردم دين و دل ساعتي صد بار در پاي افکني ...
باز آهنگ بلايي مي‌کني انوری

باز آهنگ بلايي مي‌کني

باز آهنگ بلايي مي‌کني شاعر : انوري قصد جان مبتلايي مي‌کني باز آهنگ بلايي مي‌کني هر زمان قصد جفايي مي‌کني با وفاداري که دربند تو شد زانکه طرفه شکلهايي مي‌کني کي...
ناز از اندازه بيرون مي‌کني انوری

ناز از اندازه بيرون مي‌کني

ناز از اندازه بيرون مي‌کني شاعر : انوري وز جگر خوردن دلم خون مي‌کني ناز از اندازه بيرون مي‌کني در کله‌داري تو افزون مي‌کني هرچه من از سرکشي کم مي‌کنم نيز با اين جور...
زهره کي دارد به کردن هيچکس انوری

زهره کي دارد به کردن هيچکس

زهره کي دارد به کردن هيچکس شاعر : انوري آنچه تو از مکر و دستان مي‌کني زهره کي دارد به کردن هيچکس با دل مسکين من آن مي‌کني هرچه ممکن گردد از جور و جفا تا جهان بر من...
آخر اي جان جهان با من جفا تا کي کني انوری

آخر اي جان جهان با من جفا تا کي کني

آخر اي جان جهان با من جفا تا کي کني شاعر : انوري دست عهد از دامن صحبت رها تا کي کني آخر اي جان جهان با من جفا تا کي کني پس مرا بيغاره‌ي مهر و وفا تا کي کني چون بجز جور...