0
مسیر جاری :
نه چو شيرين لبت شکر باشد انوری

نه چو شيرين لبت شکر باشد

نه چو شيرين لبت شکر باشد شاعر : انوري نه چو روشن رخت قمر باشد نه چو شيرين لبت شکر باشد عيش من خوشتر از شکر باشد با سخنهاي تلخ چون زهرت ميل خوبان همه به زر باشد ...
هرچه با من کني روا باشد انوری

هرچه با من کني روا باشد

هرچه با من کني روا باشد شاعر : انوري برگ آزار تو کرا باشد هرچه با من کني روا باشد گر نباشد رهي روا باشد چون تو در عيش و خرمي باشي که ره عشق پر بلا باشد چند گويي...
دردم فزود و دست به درمان نمي‌رسد انوری

دردم فزود و دست به درمان نمي‌رسد

دردم فزود و دست به درمان نمي‌رسد شاعر : انوري صبرم رسيد و هجر به پايان نمي‌رسد دردم فزود و دست به درمان نمي‌رسد خضر طرب به چشمه‌ي حيوان نمي‌رسد در ظلمت نياز بجهد سکندري...
دست در وصل يار مي‌نرسد انوری

دست در وصل يار مي‌نرسد

دست در وصل يار مي‌نرسد شاعر : انوري جز غمم زان نگار مي‌نرسد دست در وصل يار مي‌نرسد هيچ در انتظار مي‌نرسد عشق را گرچه آستانه بسيست جز غم بي‌شمار مي‌نرسد از شمار...
چون کسي نيست که از عشق تو فرياد رسد انوری

چون کسي نيست که از عشق تو فرياد رسد

چون کسي نيست که از عشق تو فرياد رسد شاعر : انوري چه کنم صبر کنم گر ز تو بيداد رسد چون کسي نيست که از عشق تو فرياد رسد آرزو گر به گدايان نرسد ياد رسد گر وصال تو به ما...
از وصل تو آتش جگر خيزد انوری

از وصل تو آتش جگر خيزد

از وصل تو آتش جگر خيزد شاعر : انوري وز هجر تو ناله‌ي سحر خيزد از وصل تو آتش جگر خيزد هر روز ز عالم دگر خيزد سرگشته‌ي عالم هواي تو هر فردايي ز دي بتر خيزد ديوانه‌ي...
درد تو صدهزار جان ارزد انوری

درد تو صدهزار جان ارزد

درد تو صدهزار جان ارزد شاعر : انوري گرد تو نور ديدگان ارزد درد تو صدهزار جان ارزد که برآنم که بيش از آن ارزد نه غمت را بها به جان بکنم دل و عقل و تن و روان ارزد ...
جانا دهان تنگت صد تنگ شکر ارزد انوری

جانا دهان تنگت صد تنگ شکر ارزد

جانا دهان تنگت صد تنگ شکر ارزد شاعر : انوري اندام سيم رنگت خروارها زر ارزد جانا دهان تنگت صد تنگ شکر ارزد کاواز مرغ جانان شاخ صنوبر ارزد هرچند دلربايي زلفت به جان خريدم...
نه وعده‌ي وصلت انتظار ارزد انوری

نه وعده‌ي وصلت انتظار ارزد

نه وعده‌ي وصلت انتظار ارزد شاعر : انوري نه خمر هواي تو خمار ارزد نه وعده‌ي وصلت انتظار ارزد کس را ز تو هيچ گل که خار ارزد هم طبع زمانه‌اي که نشکفته است وان چيست ترا...
دل راه صلاح برنمي‌گيرد انوری

دل راه صلاح برنمي‌گيرد

دل راه صلاح برنمي‌گيرد شاعر : انوري کردم همه حيله درنمي‌گيرد دل راه صلاح برنمي‌گيرد دل هرچه کند دگر نمي‌گيرد معشوقه دگر گرفت و ديگر شد معذور بود اگر نمي‌گيرد الحق...