0
مسیر جاری :
خواهم اندر پايش افتادن چو گوي سعدی شیرازی

خواهم اندر پايش افتادن چو گوي

خواهم اندر پايش افتادن چو گوي شاعر : سعدي ور به چوگانم زند هيچش مگوي خواهم اندر پايش افتادن چو گوي در ره مشتاق پيکان گو بروي بر سر عشاق طوفان گو ببار ور به دردت مي‌کشد...
امروز چناني اي پري روي سعدی شیرازی

امروز چناني اي پري روي

امروز چناني اي پري روي شاعر : سعدي کز ماه به حسن مي‌بري گوي امروز چناني اي پري روي ديوانه شده دوان به هر سوي مي‌آيي و در پي تو عشاق وان ملعب لعبتان جادوي اينک من...
شبست و شاهد و شمع و شراب و شيريني سعدی شیرازی

شبست و شاهد و شمع و شراب و شيريني

شبست و شاهد و شمع و شراب و شيريني شاعر : سعدي غنيمتست چنين شب که دوستان بيني شبست و شاهد و شمع و شراب و شيريني بايستم تو خداوندوار بنشيني به شرط آن که منت بنده وار در...
روزي به زنخدانت گفتم به سيميني سعدی شیرازی

روزي به زنخدانت گفتم به سيميني

روزي به زنخدانت گفتم به سيميني شاعر : سعدي گفت ار نظري داري ما را به از اين بيني روزي به زنخدانت گفتم به سيميني چرخ مه و خورشيدي باغ گل و نسريني خورشيد و گلت خوانم هم...
ديدار مي‌نمايي و پرهيز مي‌کني سعدی شیرازی

ديدار مي‌نمايي و پرهيز مي‌کني

ديدار مي‌نمايي و پرهيز مي‌کني شاعر : سعدي بازار خويش و آتش ما تيز مي‌کني ديدار مي‌نمايي و پرهيز مي‌کني ور قصد جان کني طرب انگيز مي‌کني گر خون دل خوري فرح افزاي مي‌خوري...
چشم رضا و مرحمت بر همه باز مي‌کني سعدی شیرازی

چشم رضا و مرحمت بر همه باز مي‌کني

چشم رضا و مرحمت بر همه باز مي‌کني شاعر : سعدي چون که به بخت ما رسد اين همه ناز مي‌کني چشم رضا و مرحمت بر همه باز مي‌کني عشق حقيقتست اگر حمل مجاز مي‌کني اي که نيازموده‌اي...
سرو ايستاده به چو تو رفتار مي‌کني سعدی شیرازی

سرو ايستاده به چو تو رفتار مي‌کني

سرو ايستاده به چو تو رفتار مي‌کني شاعر : سعدي طوطي خموش به چو تو گفتار مي‌کني سرو ايستاده به چو تو رفتار مي‌کني دامي نهاده‌اي که گرفتار مي‌کني کس دل به اختيار به مهرت...
فرخ صباح آن که تو بر وي نظر کني سعدی شیرازی

فرخ صباح آن که تو بر وي نظر کني

فرخ صباح آن که تو بر وي نظر کني شاعر : سعدي فيروز روز آن که تو بر وي گذر کني فرخ صباح آن که تو بر وي نظر کني خرم ولايتي که تو آن جا سفر کني آزاد بنده‌اي که بود در رکاب...
چرا به سرکشي از من عنان بگرداني سعدی شیرازی

چرا به سرکشي از من عنان بگرداني

چرا به سرکشي از من عنان بگرداني شاعر : سعدي مکن که بيخودم اندر جهان بگرداني چرا به سرکشي از من عنان بگرداني چه گردد ار دل نامهربان بگرداني ز دست عشق تو يک روز دين بگردانم...
همه کس را تن و اندام و جمالست و جواني سعدی شیرازی

همه کس را تن و اندام و جمالست و جواني

همه کس را تن و اندام و جمالست و جواني شاعر : سعدي وين همه لطف ندارد تو مگر سرو رواني همه کس را تن و اندام و جمالست و جواني همه اسمند و تو جسمي همه جسمند و تو جاني نظر...