0
مسیر جاری :
چشم خونبارست ابر نوبهار زندگي صائب تبریزی

چشم خونبارست ابر نوبهار زندگي

چشم خونبارست ابر نوبهار زندگي شاعر : صائب تبريزي آه افسوس است سرو جويبار زندگي چشم خونبارست ابر نوبهار زندگي دل منه بر جلوه‌ي ناپايدار زندگي اعتمادي نيست بر شيرازه‌ي...
به شکر اين که داري دست بر ميخانه اي ساقي صائب تبریزی

به شکر اين که داري دست بر ميخانه اي ساقي

به شکر اين که داري دست بر ميخانه اي ساقي شاعر : صائب تبريزي مرا از دست غم بستان به يک پيمانه اي ساقي به شکر اين که داري دست بر ميخانه اي ساقي چمن را پاک کن از سبزه‌ي بيگانه...
حجاب جسم را از پيش جان بردار اي ساقي صائب تبریزی

حجاب جسم را از پيش جان بردار اي ساقي

حجاب جسم را از پيش جان بردار اي ساقي شاعر : صائب تبريزي مرا مگذار زير اين کهن ديوار اي ساقي حجاب جسم را از پيش جان بردار اي ساقي من افتاده را مگذار زير بار اي ساقي به...
سوختي در عرق شرم و حيا اي ساقي صائب تبریزی

سوختي در عرق شرم و حيا اي ساقي

سوختي در عرق شرم و حيا اي ساقي شاعر : صائب تبريزي دو سه جامي بکش، از شرم برآ اي ساقي سوختي در عرق شرم و حيا اي ساقي رحم کن بر جگر تشنه‌ي ما اي ساقي از مي و نقل به يک...
يک روز گل از ياسمن نچيدي صائب تبریزی

يک روز گل از ياسمن نچيدي

يک روز گل از ياسمن نچيدي شاعر : صائب تبريزي پستان سحر خشک شد از بس نمکيدي يک روز گل از ياسمن نچيدي وز دل تو ستمگر دم سردي نکشيدي تبخال زد از آه جگر سوز لب صبح يک بار...
گر درد طلب رهبر اين قافله بودي صائب تبریزی

گر درد طلب رهبر اين قافله بودي

گر درد طلب رهبر اين قافله بودي شاعر : صائب تبريزي کي پاي ترا پرده‌ي خواب آبله بودي؟ گر درد طلب رهبر اين قافله بودي گر ناله‌ي شبگير درين مرحله بودي زود اين ره خوابيده...
اي شمع طور از آتش حسنت زبانه‌اي صائب تبریزی

اي شمع طور از آتش حسنت زبانه‌اي

اي شمع طور از آتش حسنت زبانه‌اي شاعر : صائب تبريزي عالم به دور زلف تو زنجير خانه‌اي اي شمع طور از آتش حسنت زبانه‌اي زين بيشتر چگونه کند سعي، دانه‌اي؟ شد سبز و خوشه کرد...
اي جهاني محو رويت، محو سيماي که‌اي؟ صائب تبریزی

اي جهاني محو رويت، محو سيماي که‌اي؟

اي جهاني محو رويت، محو سيماي که‌اي؟ شاعر : صائب تبريزي اي تماشاگاه عالم، در تماشاي که‌اي؟ اي جهاني محو رويت، محو سيماي که‌اي؟ تو چنين حيران ابروي دلاراي که‌اي؟ عالمي...
دلربايانه دگر بر سر ناز آمده‌اي صائب تبریزی

دلربايانه دگر بر سر ناز آمده‌اي

دلربايانه دگر بر سر ناز آمده‌اي شاعر : صائب تبريزي از دل من چه به جا مانده که باز آمده‌اي دلربايانه دگر بر سر ناز آمده‌اي چشم بد دور که بسيار بساز آمده‌اي در بغل شيشه...
در کدامين چمن اي سرو به بار آمده‌اي؟ صائب تبریزی

در کدامين چمن اي سرو به بار آمده‌اي؟

در کدامين چمن اي سرو به بار آمده‌اي؟ شاعر : صائب تبريزي که رباينده‌تر از خواب بهار آمده‌اي در کدامين چمن اي سرو به بار آمده‌اي؟ خانه‌پردازتر از سيل بهار آمده‌اي با گل...