هوا چکيده‌ي نورست در شب مهتاب
هوا چکيده‌ي نورست در شب مهتاب شاعر : صائب تبريزي ستاره خنده‌ي حورست در شب مهتاب هوا چکيده‌ي نورست در شب مهتاب ...
شنبه، 6 فروردين 1390
درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
درون گنبد گردون فتنه بار مخسب شاعر : صائب تبريزي به زير سايه‌ي پل موسم بهار مخسب درون گنبد گردون فتنه بار مخسب ...
شنبه، 6 فروردين 1390
آزاده‌ي ما برگ سفر هيچ ندارد
آزاده‌ي ما برگ سفر هيچ ندارد شاعر : صائب تبريزي جز دامن خالي به کمر هيچ ندارد آزاده‌ي ما برگ سفر هيچ ندارد آسوده...
شنبه، 6 فروردين 1390
کو جنون تا خاک بازيگاه طفلانم کنند؟
کو جنون تا خاک بازيگاه طفلانم کنند؟ شاعر : صائب تبريزي روبه هر جانب که آرم، سنگبارانم کنند کو جنون تا خاک بازيگاه...
شنبه، 6 فروردين 1390
از جنون اين عالم بيگانه را گم کرده‌ام
از جنون اين عالم بيگانه را گم کرده‌ام شاعر : صائب تبريزي آسمان سيرم، زمين خانه را گم کرده‌ام از جنون اين عالم بيگانه...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق را گر سري پديدستي
عشق را گر سري پديدستي شاعر : عطار اين در بسته را کليدستي عشق را گر سري پديدستي کاشکي هيچ کس رسيدستي نرسد هيچکس...
شنبه، 6 فروردين 1390
گر يار چنين سرکش و عيار نبودي
گر يار چنين سرکش و عيار نبودي شاعر : عطار حال من بيچاره چنين زار نبودي گر يار چنين سرکش و عيار نبودي در روي زمين...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي حسن تو آب زندگاني
اي حسن تو آب زندگاني شاعر : عطار تدبير وصال ما تو داني اي حسن تو آب زندگاني وز بنده جدا مشو که جاني از ديده...
شنبه، 6 فروردين 1390
ديگر بسي مخسب که در تنگناي گور
ديگر بسي مخسب که در تنگناي گور شاعر : عطار چندانت خواب هست که آن نيست در شمار ديگر بسي مخسب که در تنگناي گور ...
شنبه، 6 فروردين 1390
زهي از عرش اعلي بر گذشته
زهي از عرش اعلي بر گذشته شاعر : عطار وز آنجا عرش بالا بر گذشته زهي از عرش اعلي بر گذشته به صد عالم از آنجا بر...
شنبه، 6 فروردين 1390
زهي روز قيامت روز بارت
زهي روز قيامت روز بارت شاعر : عطار خلايق سر به سر در انتظارت زهي روز قيامت روز بارت همه جان بر کف اندر زينهارت...
شنبه، 6 فروردين 1390
بلبل شيدا درآمد مست مست
بلبل شيدا درآمد مست مست شاعر : عطار وز کمال عشق نه نيست و نه هست بلبل شيدا درآمد مست مست زير هر معني جهاني راز...
شنبه، 6 فروردين 1390
پس درآمد زود بوتيمار پيش
پس درآمد زود بوتيمار پيش شاعر : عطار گفت اي مرغان من و تيمار خويش پس درآمد زود بوتيمار پيش نشنود هرگز کسي آواي...
شنبه، 6 فروردين 1390
غافلي شد پيش آن صاحب چله
غافلي شد پيش آن صاحب چله شاعر : عطار کرد از ابليس بسياري گله غافلي شد پيش آن صاحب چله کرد دين بر من به طراري...
شنبه، 6 فروردين 1390
واسطي مي‌رفت سرگردان شده
واسطي مي‌رفت سرگردان شده شاعر : عطار وز تحير بي سرو سامان شده واسطي مي‌رفت سرگردان شده پس نظر زانجا بپيشانش اوفتاد...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون برفت از دار دنيا بايزيد
چون برفت از دار دنيا بايزيد شاعر : عطار ديد در خوابش مگر آن شب مريد چون برفت از دار دنيا بايزيد چون ز منکر درگذشتي...
شنبه، 6 فروردين 1390
بي‌خودي مي‌گفت در پيش خداي
بي‌خودي مي‌گفت در پيش خداي شاعر : عطار کاي خدا آخر دري بر من گشاي بي‌خودي مي‌گفت در پيش خداي گفت اي غافل کي اين...
شنبه، 6 فروردين 1390
بعد ازين وادي استغنا بود
بعد ازين وادي استغنا بود شاعر : عطار نه درو دعوي و نه معني بود بعد ازين وادي استغنا بود مي‌زند بر هم به يک دم...
شنبه، 6 فروردين 1390
شيخ نصرآباد را بگرفت درد
شيخ نصرآباد را بگرفت درد شاعر : عطار کرد چل حج بر توکل اينت مرد شيخ نصرآباد را بگرفت درد برهنه ديدش کسي با يک...
شنبه، 6 فروردين 1390
صوفيي را گفت آن پير کهن
صوفيي را گفت آن پير کهن شاعر : عطار چند از مردان حق گويي سخن صوفيي را گفت آن پير کهن آنک مي‌گويند از مردان مدام...
شنبه، 6 فروردين 1390