همچو من وصل تو را هيچ سزاواري هست؟
همچو من وصل تو را هيچ سزاواري هست؟ شاعر : سيف فرغاني يا چو من هجر تو را هيچ گرفتاري هست؟ همچو من وصل تو را هيچ سزاواري...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
در سمن با آن طراوت حسن اين رخسار نيست
در سمن با آن طراوت حسن اين رخسار نيست شاعر : سيف فرغاني در شکر با آن حلاوت ذوق اين گفتار نيست در سمن با آن طراوت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
کيست کاندر دو جهان عاشق ديدار تو نيست
کيست کاندر دو جهان عاشق ديدار تو نيست شاعر : سيف فرغاني کو کسي کو به دل و ديده خريدار تو نيست کيست کاندر دو جهان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چون تو را ميل و مرا از تو شکيبايي نيست؟!
چون تو را ميل و مرا از تو شکيبايي نيست؟! شاعر : سيف فرغاني صبر خواهم که کنم ليک توانايي نيست چون تو را ميل و مرا...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
آن نگاري کو رخ گلرنگ داشت
آن نگاري کو رخ گلرنگ داشت شاعر : سيف فرغاني بي رخش آيينه‌ي دل، زنگ داشت آن نگاري کو رخ گلرنگ داشت غره‌اي در طره‌ي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
جانم از عشقت پريشاني گرفت
جانم از عشقت پريشاني گرفت شاعر : سيف فرغاني کارم از هجر تو ويراني گرفت جانم از عشقت پريشاني گرفت مملکت نتوان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
طوطي خجل فروماند از بلبل زبانت
طوطي خجل فروماند از بلبل زبانت شاعر : سيف فرغاني مجلس پر از شکر شد از پسته‌ي دهانت طوطي خجل فروماند از بلبل زبانت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اي مه و خور به روي تو محتاج
اي مه و خور به روي تو محتاج شاعر : سيف فرغاني بر سر چرخ خاک پاي تو تاج اي مه و خور به روي تو محتاج مه ز گلگونه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
زهي با لعل ميگونت شکر هيچ
زهي با لعل ميگونت شکر هيچ شاعر : سيف فرغاني خهي با روي پر نورت قمر هيچ زهي با لعل ميگونت شکر هيچ ملاقاتي لبت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
حق که اين روي دلستان به تو داد
حق که اين روي دلستان به تو داد شاعر : سيف فرغاني پادشاهي نيکوان به تو داد حق که اين روي دلستان به تو داد که جهان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دي يکي گفت، که از عشق خبرها دارد،
دي يکي گفت، که از عشق خبرها دارد، شاعر : سيف فرغاني سر خود گير که اين کار خطرها دارد دي يکي گفت، که از عشق خبرها...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
نگارا دل همي خواهد که عشقت را نهان دارد
نگارا دل همي خواهد که عشقت را نهان دارد شاعر : سيف فرغاني وليکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد نگارا دل همي خواهد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
نور رخ تو قمر ندارد
نور رخ تو قمر ندارد شاعر : سيف فرغاني ذوق لب تو شکر ندارد نور رخ تو قمر ندارد مانند تو يک پسر ندارد در دور...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دل بي رخ خوب تو سر خويش ندارد
دل بي رخ خوب تو سر خويش ندارد شاعر : سيف فرغاني جان طاقت هجر تو ازين بيش ندارد دل بي رخ خوب تو سر خويش ندارد ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
کسي کو همچو تو جانان ندارد
کسي کو همچو تو جانان ندارد شاعر : سيف فرغاني اگر چه زنده باشد جان ندارد کسي کو همچو تو جانان ندارد دلي پر خون...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چشم تو کو جز دل سياه ندارد
چشم تو کو جز دل سياه ندارد شاعر : سيف فرغاني دل برد از مردم و نگاه ندارد چشم تو کو جز دل سياه ندارد روز من است...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
مه نکويي ز روي او دارد
مه نکويي ز روي او دارد شاعر : سيف فرغاني شب سياهي ز موي او دارد مه نکويي ز روي او دارد آنچه از حسن روي او دارد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
در حلقه‌ي زلف تو هر دل خطري دارد
در حلقه‌ي زلف تو هر دل خطري دارد شاعر : سيف فرغاني زيرا که سر زلفت پر فتنه سري دارد در حلقه‌ي زلف تو هر دل خطري...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
نگار من چو اندر من نظر کرد
نگار من چو اندر من نظر کرد شاعر : سيف فرغاني همه احوال من بر من دگر کرد نگار من چو اندر من نظر کرد به خنده زهر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هر که در عشق نميرد به بقايي نرسد
هر که در عشق نميرد به بقايي نرسد شاعر : سيف فرغاني مرد باقي نشود تا به فنايي نرسد هر که در عشق نميرد به بقايي نرسد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390