تو پري زاده ندانم ز کجا مي‌آيي
تو پري زاده ندانم ز کجا مي‌آيي شاعر : سعدي کادميزاده نباشد به چنين زيبايي تو پري زاده ندانم ز کجا مي‌آيي مثل...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چه رويست آن که ديدارش ببرد از من شکيبايي
چه رويست آن که ديدارش ببرد از من شکيبايي شاعر : سعدي گواهي مي‌دهد صورت بر اخلاقش به زيبايي چه رويست آن که ديدارش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
خبرت خرابتر کرد جراحت جدايي
خبرت خرابتر کرد جراحت جدايي شاعر : سعدي چو خيال آب روشن که به تشنگان نمايي خبرت خرابتر کرد جراحت جدايي چه از...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دريچه‌اي ز بهشتش به روي بگشايي
دريچه‌اي ز بهشتش به روي بگشايي شاعر : سعدي که بامداد پگاهش تو روي بنمايي دريچه‌اي ز بهشتش به روي بگشايي صباح...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گرم راحت رساني ور گزايي
گرم راحت رساني ور گزايي شاعر : سعدي محبت بر محبت مي‌فزايي گرم راحت رساني ور گزايي که هست از ديرگه باز آشنايي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
مرا طبع از اين نوع خواهان نبود
مرا طبع از اين نوع خواهان نبود شاعر : سعدي سر مدحت پادشاهان نبود مرا طبع از اين نوع خواهان نبود مگر باز گويند...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بسي بر نيايد که بنياد خود
بسي بر نيايد که بنياد خود شاعر : سعدي بکند آن که بنهاد بنياد بد بسي بر نيايد که بنياد خود نه چندان که دود دل...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
شنيدم که فرماندهي دادگر
شنيدم که فرماندهي دادگر شاعر : سعدي قبا داشتي هر دو روي آستر شنيدم که فرماندهي دادگر ز ديباي چيني قبايي بدوز...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
شنيدم که بگريست سلطان روم
شنيدم که بگريست سلطان روم شاعر : سعدي بر نيکمردي ز اهل علوم شنيدم که بگريست سلطان روم جز اين قلعه در شهر با من...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
شنيدم که در مرزي از باختر
شنيدم که در مرزي از باختر شاعر : سعدي برادر دو بودند از يک پدر شنيدم که در مرزي از باختر نکو روي و دانا و شمشيرزن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
مگو جاهي از سلطنت بيش نيست
مگو جاهي از سلطنت بيش نيست شاعر : سعدي که ايمن‌تر از ملک درويش نيست مگو جاهي از سلطنت بيش نيست حق اين است و صاحبدلان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
شنيدم که يک بار در حله‌اي
شنيدم که يک بار در حله‌اي شاعر : سعدي سخن گفت با عابدي کله‌اي شنيدم که يک بار در حله‌اي به سر بر کلاه مهي داشتم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
نکوکار مردم نباشد بدش
نکوکار مردم نباشد بدش شاعر : سعدي نورزد کسي بد که نيک افتدش نکوکار مردم نباشد بدش چو کژدم که با خانه کمتر رود...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گزيري به چاهي در افتاده بود
گزيري به چاهي در افتاده بود شاعر : سعدي که از هول او شير نر ماده بود گزيري به چاهي در افتاده بود بيفتاد و عاجزتر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
حکايت کنند از يکي نيکمرد
حکايت کنند از يکي نيکمرد شاعر : سعدي که اکرام حجاج يوسف نکرد حکايت کنند از يکي نيکمرد که نطعش بينداز و ريگش بريز...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
الا تا بغفلت نخفتي که نوم
الا تا بغفلت نخفتي که نوم شاعر : سعدي حرام است بر چشم سالار قوم الا تا بغفلت نخفتي که نوم بترس از زبردستي روزگار...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
يارب مگير بنده‌ي مسکين و دست گير
يارب مگير بنده‌ي مسکين و دست گير شاعر : سعدي کز تو کرم برآيد و بر ما خطا رود يارب مگير بنده‌ي مسکين و دست گير ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
وقت آنست که ضعف آيد و نيرو برود
وقت آنست که ضعف آيد و نيرو برود شاعر : سعدي قدرت از منطق شيرين سخنگو برود وقت آنست که ضعف آيد و نيرو برود که...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تا گرد ريا گم شود از دامن سعدي
تا گرد ريا گم شود از دامن سعدي شاعر : سعدي رختش همه در آب خرابات برآريد تا گرد ريا گم شود از دامن سعدي گرد از...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تا بدين غايت که رفت از من نيامد هيچ کار
تا بدين غايت که رفت از من نيامد هيچ کار شاعر : سعدي راستي بايد به بازي صرف کردم روزگار تا بدين غايت که رفت از من...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390