چه مستی است ندانم که رو به ما آورد
نمی دانم که این چه عشق است که ما را گرفتار خود کرده و مست نموده است؟ و ساقی این شراب مست کننده چه کسی بود و این باده را از کجا آورده بود؟
چهارشنبه، 24 ارديبهشت 1393
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
روزگاری بود که دل پاک و رازجوی من، جام جهان نما را از من طلب می کرد تا به مدد آن اسرار آفرینش را بگشاید، غافل از آن که این جستجو بی فایده است...
چهارشنبه، 24 ارديبهشت 1393
به سرّ جام جم آنگه نظر توانی کرد
آن هنگام می توانی به حقیقت اسرار عالم دست پیدا کنی که بتوانی چشم خود را با خاک آستان میکیده بیارایی و خاک میخانه را سرمه ی چشم خود کنی. برای...
چهارشنبه، 24 ارديبهشت 1393
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
ای دوستان! دختر رَز، پوشیدگی و پاکدامنی را ترک کرد و از این راه بازگشت، آن گاه به نزد محتسب رفت و از او برای انجام کارهای مخالف نجابت، به طور...
چهارشنبه، 24 ارديبهشت 1393
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
فریاد از آن چشم افسونگر که چه غوغا و بلوایی برپا کرد و چگونه هوش از سر مردم هوشیار که عاشق شده بودند، ربود و آنها را مست نمود؟! چشم معشوق، دلربا...
چهارشنبه، 24 ارديبهشت 1393
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
معشوقی که دل از همه ربوده بود، رفت و عاشقان خود را خبر نکرد و از یار یکدل و رفیق سفر خود نیز یاری نکرد. معشوق بی وفا است و به عاشقان، لطف و عنایتی...
چهارشنبه، 24 ارديبهشت 1393
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
این سخن لطیف را بشنو تا خود را از غم و غصّه رها کنی؛ اگر به دنبال روزی مقدر نشده بروی، رنج خواهی کشید.
دوشنبه، 22 ارديبهشت 1393
ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
ای معشوقی که در کشتن ما ملاحظه نمی کنی و مهربانی از خود نشان نمی دهی! سود و سرمایه را از بین می بری و هیچ پروایی نداری؛ عاشقان خود را با این...
دوشنبه، 22 ارديبهشت 1393
صبح است ژاله می چکد از ابر بهمنی
صبح است و نم نم باران از ابر بهمن ماه فرو می چکد؛ پس ای ساقی! زاد و توشه ی شراب صبحگاهی را فراهم ساز و جام شراب بزرگ را بده. ای ساقی! وسایل عشق...
دوشنبه، 22 ارديبهشت 1393
دو یار زیرک و از باده ی کهن دومنی
دو یار صاحبدل که راهی به عالم معنا داشته باشند، دو من شراب کهنه، آسودگی خاطر، کتاب شعر و نشستن در گوشه چمنی [بهترین آرزوی من است. ]
دوشنبه، 22 ارديبهشت 1393
نوش کن جام شراب یک منی
جام بزرگ شراب را بنوش تا به وسیله آن ریشه غم را بکنی که بهترین داروی عاشقان غمدیده باده نوشی است. عاشقان به وسیله شراب نوشیدن از غم های هجران...
دوشنبه، 22 ارديبهشت 1393
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
ای باد صبا! ای نسیم سحرگاهی که قاصد سعادت و نیکبختی هستی! به نام آن اسم و نشانی که می دانی، در فرصت مناسب به کوی فلانی که می شناسی، گذر کن و...
دوشنبه، 22 ارديبهشت 1393
هوا خواه توام جانا و می دانم که می دانی
ای معشوق عزیزتر از جان! عاشق و دوستدار تواَم و می دانم که این را فهمیده ای و می دانی؛ زیرا که تو هم پنهانی و نادیدنی را می بینی و هم ننوشته شده...
دوشنبه، 22 ارديبهشت 1393
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
ای معشوق! مردم گفتند که تو در زیبایی و حُسن، یوسف ثانی هستی، ولی وقتی با دقت نگاه کردم، دریافتم که به راستی تو از او بهتر و زیباتری. معشوق من...
دوشنبه، 22 ارديبهشت 1393
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
تا می توانی از وقت و فرصت عمر نهایت استفاده را بکن؛ ای عزیز! حاصل زندگی تو همین لحظه است؛ هوشیار باش تا آن را از دست ندهی.
دوشنبه، 22 ارديبهشت 1393
اَحمدُ اللهَ علی مَعدِلَهِ السُّلطان
خان پسر خان و پادشاهی که از نژاد شاهان بزرگ است؛ کسی است که اگر او را جان عالم بخوانی، سزاوار و لایق است.
دوشنبه، 22 ارديبهشت 1393
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کیست که از سوی معشوق من نامه ای محبت آمیز بیاورد؟ اگر پیک صبا می خواهد لطف و بخششی به من کند، کجاست؟
يکشنبه، 21 ارديبهشت 1393
اَتَتْ روائحُ رَندِ الحِسمی وَ زادَ غَرامی
نسیم های خوشبوی کوی معشوق آمد و اشتیاق من فزونی گرفت؛ این جان گرامی و عزیز، فدای خاک کوی یار باد.
يکشنبه، 21 ارديبهشت 1393
ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
ای دل! اگر عشق و مستی را ترک کنی و از چاه زنخدان معشوق بیرون بیایی، هر جا که بروی فوراً پشیمان می شوی و به پناهگاه اصلی خود بر می گردی؛ پس این...
يکشنبه، 21 ارديبهشت 1393
مِی خواه و گل افشان کن از دهر چه می جویی
پیاله ی شراب بخواه و باده بنوش؛ شاد باش و همه جا را گل باران کن؛ از سرنوشت و روزگار چه می خواهی؟ گل این سخن را به هنگام سحر گفت؛ حال ای بلبل...
يکشنبه، 21 ارديبهشت 1393