ضرب المثل هاي مردم هرمزگان
جمله هايي کوتاه و عبارت هايي رسا که دل نشين و شورانگيزند و گاه حالت شعر دارند را « مَثَل » نامند. « مَثَل » علي رغم اختصار و اندکي کلمات، بسيار...
جمعه، 19 دی 1393
یا الله، آقا‌ آب خواهد!
می‌گویند غلامی، خیلی تنبل بود و هر وقت تشنه می‌شد دعا می‌کرد: «الهی آقا بخواهد!» تا شاید به این طریق مجبور شود از جا بلند شود و خود نیز جرعه‌ای...
يکشنبه، 3 فروردين 1393
هنوز کفش‌هایم را پیدا نکرده‌ام
خواجه‌ای، خوش خدمتی غلام خود را پیش جمعی می‌ستود و می‌گفت: آن‌چنان این غلام وظیفه‌شناس است که وقتی او را به جایی می‌فرستم، چون در راه به چیزی...
يکشنبه، 3 فروردين 1393
هنوز دو قورت و نیمش باقی است!
پس از آنکه سلیمان به اراده خداوند بر همه جهان و انسان‌ها مسلط شد از پیشگاه خداوند خواست که اجازه فرماید تمام جانوران روی زمین و مرغان هوا و ماهیان...
يکشنبه، 3 فروردين 1393
همین بخشیدن‌ها مرا به این روز انداخته!
چون امیر تیمور، فارس را بگرفت و امیر منصور را بکشت، خواجه حافظ شیرازی را طلب کرد. چون حاضر شد، تیمور آثار فقر را در چهره او نمایان دید و گفت:...
يکشنبه، 3 فروردين 1393
همیشه به کار خیر بگو ،ان‌شاء‌الله
درباره ریشه این مثل آورده‌اند: روزی «جُحی» برای خرید درازگوشی به بازار رفت. مردی پیش آمد و پرسید: کجا می‌روی؟ گفت: به بازار می‌روم که درازگوشی...
يکشنبه، 3 فروردين 1393
هر چه در دل فرود آید، در دیده نکو نماید
«حسن میمندی»‌ را گفتند سلطان محمود چندین بنده صاحب جمال دارد که هر یکی بدیع جهانی‌اند. چون است که با هیچ یک از ایشان میلی و محبتی ندارد چنان...
يکشنبه، 3 فروردين 1393
هر که نان از عمل خویش خورد * منت حاتم طایی نبرد
به حاتم طایی گفتند: «از تو بزرگ‌همت‌تر در جهان دیده‌ای یا شنیده‌ای؟»‌ گفت: «بلی!‌ یک روز، چهل شتر برای امرای عرب قربانی کرده بودم. پس برای حاجتی...
يکشنبه، 3 فروردين 1393
هر آن‌که دندان دهد، نان دهد
یکی طفل دندان برآورده بود * پدر سر به فکرت فرو برده بود که من نان و برگ از کجا آرَمَش؟ * مروّت نباشد که بگذارمش چو بیچاره گفت این سخن نزد جفت...
يکشنبه، 3 فروردين 1393
نه آتش زیرش کن، نه جارو توی سرش بزن!
مردی از دهکده گراش (نزدیک شهرستان لار) به شهر آمده بود. در بازار از دکه باروت سازی گذشت که شوره می‌پخت. هر دم آتش زیر دیگ را تیز می‌کرد و چون...
چهارشنبه، 28 اسفند 1392
نمک نمک است چه یک مشت، چه یک انگشت
حاکمی دختری زیبا و دم بخت داشت که مردم سرشناس و نامی هر شهرستانی به خواستگاری او می‌آمدند، ولی به دلیل شرط سخت حاکم پشت می‌کردند. شرط سخت و مشکل...
چهارشنبه، 28 اسفند 1392
نه این ریسمان می‌برد با منش، که احسان کمندیست در گردنش
به ره در یکی پیشم‌ آمد جوان * به تک در پی‌اش گوسفندی دوان بدو گفتم این ریسمان است و بند * که می‌آرد اندر پِی‌ات گوسفند سبک طوق و زنجیر از او...
چهارشنبه، 28 اسفند 1392
نان خودت را می‌خوری، حرف مردم را چرا می‌زنی؟
پیام این ضرب المثل دوری کردن از غیبت مردم است و در مذمّت و نکوهش غیبت به کار می‌رود.
چهارشنبه، 28 اسفند 1392
مهمان، یک روز، دو روز است
پدری برای دیدن پسرش از ده به شهر می‌رود. چند روزی که می‌گذرد حوصله عروسش سر می‌رود. عروس بچه‌اش را در گهواره می‌گذارد و به بهانه بچه‌اش می‌گوید:...
چهارشنبه، 28 اسفند 1392
ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت
یکی از توانگران عراق به مکه معظمه رفته بود. بعد از طواف و فراغ از اعمال حج چنان که رسم و تجارت است در بازار منا مال و اسباب خود را گشوده به خرید...
چهارشنبه، 28 اسفند 1392
مهمان روزی خودش را با خودش می‌آورد و بلای صاحب‌خانه را با خودش می‌برد
روزی مهمانی به کلبه محقّر مرد صاحب بصیرت وارد شد. آن مرد، مَقدم او را گرامی داشت و با وجود تنگدستی صمیمانه از وی پذیرایی کرد و آنچه داشت در طبق...
چهارشنبه، 28 اسفند 1392
من به نخوردن صبر می‌کنم
قصابی به مشتری گفت: «گوشت خوب آورده‌ام.» مشتری اظهار بی‌پولی کرد. قصاب گفت: «صبر می‌کنم.» مشتری گفت: «من به نخوردن گوشت صبر می‌کنم».(1)
چهارشنبه، 28 اسفند 1392
من می‌گم اَنِف، تو نگو اَنِف، تو بگو انف!
مکتب‌داری در مکتب، الف را اَنِف تلفظ می‌کرد و شاگرد نیز به تقلید او انف می‌گفت: مکتب‌دار به خشم آمده با چوب به شاگرد می‌زد و فریاد می‌کرد: من...
چهارشنبه، 28 اسفند 1392
محتسب در بازار است
نقل است روزی «هارون الرشید»، بهلول را خواست، او را به عنوان نماینده خود به بازار بغداد فرستاد و به وی گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ستم و تجاوز...
چهارشنبه، 28 اسفند 1392
مُردن به عزت، به از زندگانی به مَذَلِّت
جوان‌مردی را در جنگ تاتار جراحتی هول رسید. کسی گفت: «فلان بازرگان نوشدارو دارد، اگر بخواهی باشد که قدری ببخشد» و گویند آن بازرگان به بُخل معروف...
چهارشنبه، 28 اسفند 1392