آید همی
امشبم دل در فغان آید همی دیده گانم خون فشان آید همی هردم از افلاکیان بر خاکیان مژده می‌آید که جان آید همی بانگ جاءالحق به آواز فصیح
سه‌شنبه، 8 تير 1395
آه شب
كاشكى آه شب اثر مى‌داشت شب تنهايى‌ام، سحر مى‌داشت كاش تا شهر آرزو، يك چند مرغ جان رخصت سفر مى‌داشت قفسم را، به جانب صحرا
سه‌شنبه، 8 تير 1395
آقا قبول کن
ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن یا ایّها العزیز! أبانا! قبول کن آهی در این بساط به غیر از امید نیست یا ناامیدمان ننما یا، قبول کن از یاد برده‌ایم...
سه‌شنبه، 8 تير 1395
آقا بیا
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد آقا بیا تا با ظهور چشمهایت این چشم‌های ما کمی تقوا بگیرد
سه‌شنبه، 8 تير 1395
آشنای غربت جمعه
ای آشنای غربت جمعه ظهور کن یک مرتبه ز کوچه ما هم عبور کن حک شد به روی بال قنوت نمازمان این خواهش قدیمی آقا ظهور کن
سه‌شنبه، 8 تير 1395
آرزوى وصال
عمرى به آرزوى وصال تو سوختيم با ياد آفتاب جمال تو سوختيم ما را اگرچه چشم تماشا نداده‌اند اى غايب از نظر! به خيال تو سوختيم اى شام هجر! كى سپرى...
سه‌شنبه، 8 تير 1395
اي يادگار عترت طاها
ای یادگار عترت طاها، ظهور کن آرام جان زهره‌ی زهرا، ظهور کن از رخ بگیر معجر غیبت، عزیز دل روشن‌ترین ستاره‌ی دنیا، ظهور کن
سه‌شنبه، 8 تير 1395
اي مهربان
اي مهربان كه نام تو را يار گفته‌اند چشم تو را فروغ شب تار گفته‌اند از دست‌هاي مهر تو اعجاز چيده‌اند از گام‌هاي سبز تو بسيار گفته‌اند
سه‌شنبه، 8 تير 1395
اي مهربان
اي مهربان، زيباتر از رنگين كمان‌ها اي خواهش قدر تمام كهكشان‌ها اي حرمت دستت پر از حس شقايق اي وسعت چشمت پر است از آسمان‌ها با پرچم سبز عدالت...
سه‌شنبه، 8 تير 1395
ای نهان
اى نهان ساخته از ديده ما صورت خويش بدر از پرده غيب آى و نُما طلعت خويش طاق شد، طاقت ياران بگشا پرده ز رخ اى نهان ساخته از ديده ما صورت خويش
سه‌شنبه، 8 تير 1395
ای گوش زمان‌ها و مکان‌ها به کلامت
ای گوش زمان‌ها و مکان‌ها به کلامت افلاکی و خاکی شده پژواک پیامت هم روح نبوت تو و هم جان امامت یعنی که خداحافظی ات عین سلامت
سه‌شنبه، 8 تير 1395
اولین بار
اولین بار که رنگ عددی پیدا شد جلوه بسیار شد و خوب و بدی پیدا شد چشم وا کردی و پلک ازلیت گم شد چشم را بستی و خواب ابدی پیدا شد با تو هم لیس کمثله...
سه‌شنبه، 8 تير 1395
امام ابرها
ای نهایت تواضع تمام ابرها ای خیال با شکوه! ای امام ابرها ! کوه پیش پای سر به سجده می‌برد می‌چکد نگاه تو از کلام ابرها خواب دیده‌ام تو را بارها...
سه‌شنبه، 8 تير 1395
افسانه شنیدیم
امشب صنما باز که افسانه شنیدیم وصف لب تو از لب پیمانه شنیدیم پیمانه چو با یاد نگاه تو گرفتیم از هر رگ دل نغمه مستانه شنیدیم
سه‌شنبه، 8 تير 1395
اصلاً نمی‌آید گدا بودن به ماها
هر چند که ما را نوشتند از گداها اصلاً نمی‌آید گدا بودن به ماها ما روسیاهان ارزش خاصی نداریم ماها کجا و نوکری دلرباها؟! ما هرچه قدر اصرار کردیم...
سه‌شنبه، 8 تير 1395
هواى جنّت
ز سيل اشک ديده، خاک را گل مى‌كنم امشب نباشد محرمم كس، راز با دل مى‌كنم امشب نظر بر آسمان مى‌افكنم گه بر مه و انجم گه از منزل برون، گه رو به منزل...
چهارشنبه، 2 تير 1395
وا مکن زخم سرم را
طبیبا وا مکن زخم سرم را مسوزان قلب زینب دخترم را طبیبا کار از درمان گذشته که آتش آب کرده پیکرم را طبیبا نسخه ننویسی که باید
چهارشنبه، 2 تير 1395
نگاه عبّاس
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود
چهارشنبه، 2 تير 1395
نخل بارور
روا باشد كه گردد آسمان زير و زبر امشب كه شد فرق على شير خدا شقّ القمر امشب ز خون فرق حيدر دامن محراب گلگون شد به خاك افتاد از بيداد، نخلى بارور...
چهارشنبه، 2 تير 1395
نخل از غم بارور بود
وجودم نخل از غم بارور بود تمام حاصلم خون جگر بود ز هر شاخه هزاران میوه دادم همانا پاسخم نیش تبر بود
چهارشنبه، 2 تير 1395