سلام بر نهضت مصر (1)
اين قصيده هنگامي که جمال عبدالناصر رئيس جمهوري مصر به سال 1956 پس از نااميد شدن از مساعدت هاي مالي آمريکا براي ساختن سد آسوان، « کانال سوئز » را که سهامداران عمده اش دولت هاي انگلستان و فرانسه بودند ملّي اعلام کرد و در اين کار خطير خود را الهام يافته از نهضت ملّي ايران براي طرد استعمار بيگانه و ملّي کردن صنعت نفت قلمداد نمود سروده شده است.هر که جست از قدرت روح استعانت قادرست * * * قدر هر کوشنده مرد از عزم و ايمان ظاهرست
هر که در ظاهر ضعيف امّا به باطن بس قويست * * * تيغ را ماند که دفع دشمنان را قادرست
جنب و جوشي کز پي قطع نفوذ اقوياست * * * بهر اقوام ضعيف الحق که کاري فاخرست
نهضت اقوام شرق از بهر احياي حقوق * * * جنبشي پاک و مقدس، انقلابي طاهرست
هر قيامي کز پي تضمين استقلا بود * * * تا قيامت قيمتش مضمون (2) و ذکرش سايرست (3)
فرض باشد شرقيان را دفع استعمار غرب * * * فرض آري بر مسلمان، دفع شرّ کافرست
نهضت والاي مصر از بهر استيفاي حق * * * در خور تحسين هر ملّت به عصر حاضرست
تا شود نصرت، نصيب مردم حق جوي مصر * * * دست حق، همراه و پشتيبان ( عبدالناصر ) ست
آن که بر ( فاروق ) (4) فائق شد به يک نيم انقلاب * * * وين زمان بر فرق دولت همچو درّ باهرست (5)
آن که ( کانال سوئز ) را کرد ملّي بي هراس * * * وندرين کار خطيرش، عزم و همّت ناصرست
دشمن قهار را بر سينه دست رد نهاد * * * گفت اينک « قاهره » در طرد دشمن قاهرست
کيست دشمن؟ آن سياست کآمد از سوي « اروپ » * * * وز ورودش « آسيا » را بار غم بر خاطرست
در لباس يار شاطر، بار خاطر شد به شرق * * * آن که بار زحمتش، بر دوش قومي صابرست
در بلاد مصر نيز از گونه گون نيرنگ و ريو * * * ساليان بگذشت و او فرمانروا و آمرست
انتفاع (6) « ترعه » را داني چه کس بنياد کرد * * * آنکه با قصد حکومت در لباس تا جرست (7)
شرکتي تاجر، به ظاهر سود خواه و مال جوي * * * ليک در باطن، سياست پروري بس ماهرست
انگلستان و فرانس از سود شرکت بهره ياب * * * ليک مصر از انتفاع اين دو کشور خاسرست (8)
مصر خود را يافت در درياي بدبختي غريق * * * وين همي دانست کز جور گروهي جابرست
ديد کاندر جلب ياري اشتغال خاطرش * * * با وعيد ( ايدن ) (9) وبا وعد ( ايزنهاور ) (10) است
ديد جان بر لب رسيدش ز انتظار ياوري * * * وندر آن جان کندنش، چشم حريفان ناظرست
ديد استعمارگر را، رخنه در بينادهاست * * * تا کند بنيان قومي را کزو بس نافرست
ديد با دقت که در ميزان تعديل معاش * * * بس فزون خرجش ز دخل و واردش از صادرست
ديد، شرکت جز مدار کيد استعمار نيست * * * وين تجاوز در همه ارکان کشور دايرست
لاجرم برچيد عزم معجزت آساي مصر * * * آن بساط خدعه، کز آن گروهي ساحرست
کرد با عزم گران، کاري که از حق پروري * * * نزد اقوام و ملل، در خورد مدحي وافرست
مصر، پشتيبان ( عبدالناصر ) آمد همچنانک * * * ( الجزاير ) پيرو رفتار ( عبدالقادر ) (11) ست
آفرين بر مصر کز بار تعدّي هاي خصم * * * شانه خالي کرد و اکنون سربلند و شاکرست
شد به نام مصرف منشور (12) کرامت زيوري * * * زآنکه عزم راسخش اوصاف او را ناشرست
سد ( آسوان ) (13) را بر بندد زين سپس بر ( رود نيل ) * * * تا کند سر سبز و نيلي، هر زميني بايرست
ملبت ايران که مصر از کار او الهام يافت * * * خواستار فتح مصر، از کردگار غافرست
نادي حق شو ( اديبا ) با نداي سحر از آنک * * * بي اثرها، در کلام دلنشين شاعرست
نيل توفاني (14)
به مناسبت انقلاب مصر و جنگ سوئز
نيل توفاني در دامن اهرام کهن * * * شرق را لکّه ي رقيّب شست از دامننيل توفاني کز خشم کف آورده لب * * * اژدهايي است بر آشفته به کين دشمن
تا کشد دشمن بدخواه بدانيش به کام * * * مي رود بانک زنان کين را بگشوده دهن
مصر، امروز سراسر همه شور است و نشاط * * * از پس آنکه سراپا همه غم بود و محن
شيخ ازهر را بيني هوس جنگ به سر * * * شوخ دلبر را يابي سلب رزم به تن (15)
مژده ي فتح رسد از در و ديوار به گوش * * * نغمه ي فتح سرايد به چمن مرغ چمن
زرد از ننگ شکست است رخ دشمن پير * * * سرخ از خون جوانانش اطلال و دمن
انقلاب آمد و پيراست وطن را زفساد * * * گلخن تيره به دل گشت به زيبا گلشن
از پس مسکنت و ذلّت فخر است و شرف * * * جاي خار و خس بشکفته گل است و سوسن
برق آزادي خوش مي جهد از ابر اميد * * * تا بسوزد همه جا جهل و ستم را خرمن
نور آزادي بر تافته از مطلع بخت * * * تا که چون روز کند تيره فضا را روشن
بال گسترد بر اين بوم هماي دولت * * * باغ چون راغ تهي گرديد از زاغ و زغن
خوار شد خوار، عزيزي که به بيگانه فروخت * * * همچو يوسف به زر ناسره ناموس وطن
درود بر قهرمانان مصر و مجارستان (16)
وه چه خوش مردان دفاع از خاک ميهن مي کنند * * * قهرمانان استقامت پيش دشمن مي کننداز پي بنياد استقلال ميهن مرد و زن * * * جامه ي پر افتخار جنگ بر تن مي کنند
سست عهداني که دم از صلح و آزادي زنند * * * از چه ديگر آتش پيکار روشن مي کنند
در لباس صلح خواهي جنگجويان قوي * * * حمله بر خاک ضعيفان همچو رهزن مي کنند
رخت بر بندد هماي عزّت و مجد و شرف * * * هر کجا جغدان استعمار مسکن مي کنند
بر ( مجارستان ) نظر کن کاندر آن آزادگان * * * خاک را با خون خود گلگون چو گلشن مي کنند
تا شود از کوي و برزن بانگ آزادي بلند * * * جنگ هاي تن به تن در کوي و برزن مي کنند
وه چه خوش آزاده مردان از پي نهضت قيام * * * در ( لهستان ) و ( مجارستان ) و ( برلن ) مي کنند
( مصريان ) با شهامت، سرزمين نيل را * * * با نهال صلح و آزادي مزيّن مي کنند
همچو شاهين آن کبوترهاي خوش پرواز را * * * سرنگون با پنجه هاي صيد افکن مي کنند
کي هراسد لشکر اسلام از مشتي يهود * * * کي حذر شيران ز روباهان پر فن مي کنند
نيست محکمتر ز ايمان قدرتي، با اين سلاح * * * اهل ايمان رخنه در پولاد و آهن مي کنند
از پي ابراز نفرت بر جنايتکارها * * * بس تظاهرها که در پاريس و لندن مي کنند
تن به زير بار ذلّت کي دهند آزادگان * * * ننگ را با خون خود زايل ز دامن مي کنند
ملّتي کو طعم استقلال و آزادي چشيد * * * کي دگر طوق غلامي را به گردن مي کنند
ناله کمتر کن رسا، کاين نغمه هاي جانگداز * * * چون تو جاري اشک ماتم بر رخ من مي کنند
تجاوز استعمارگران (17)
در دسامبر 1956 هنگامي که از يک سو نيروهاي اتحاد جماهير شوروي براي سرکوبي انقلابيون مجارستان در آن کشور دست به کشتار آزادي طلبان زدند و از سوي ديگر سپاهيان انگليس، فرانسه و اسرائيل به عنوان اعتراض به ملّي کردن کانال سوئز به مصر حمله کردند و مردم اين کشور باستاني در « پرت سعيد » و مواضع ديگر، رشادت و از خودگذشتگي شايسته اي در برابر نيروهاي حمله کننده نشان دادند، اين قصيده سروده شده و به صورت اوراق چاپي انتشار يافت. نسخه هايي نيز به سفارت مصر فرستاده شد و در بخش فارسي راديو قاهره قرائت گرديد.فتنه انگيزان گيتي عالمي ويران کنند * * * تا بناي اقتدار خويش، آبادان کنند
از پي آبادي سامان خود، هر چند گاه * * * مطلبي عنوان کنند و کشوري ويران کنند
هر زمان با طرفه دستاويز و نيرنگي دگر * * * مأمن صلح و صفا را رخنه در بنيان کنند
کاخ استعمار را، بر پايه اي محکم نهند * * * بيخ استثمار را، سر منشا عمران کنند
هر کجا بتوان گلوي بينوايي را فشرد * * * سخت بفشارند و نايش چون نيِ نالان کنند
هر کجا بتوان عنان توسنِ نخوت گشود * * * ساحت آزادگان را عرصه ي جولان کنند
هر کجا قوم ضعيفي، سر به ساماني نهد * * * بر سرش تازند و او را بي سرو سامان کنند
تا ز استعمار، بگشايند فصلي تازه تر * * * هر دم از بابِ تعدّي مبحثي عنوان کنند
خاص آنان گشت آزادي و آبادي، وليک * * * ديگران را زين دو نعمت همدم حرمان کنند
که بناي خودسري در خطّه ي « خاقان » نهند * * * گه هواي دشمني با کشور « ساسان » کنند
گه به سوداي سيادت، خيمه در « ليبي » زنند * * * گه به قصد سود، عزم کشور « سودان » کنند
اتّحادي از ملل را مجمعي آراستند * * * تا به حلّ اختلافات آنچه گويد آن کنند
ليکن اين بنيانگذاران خود به جاي طاعتش * * * ردّ تصميمات او را، خدمتي شايان کنند
لرزه افکندند در شالوده ي صلح جهان * * * تا چه آخر با چنين شالوده اي لرزان کنند
* * *
بنگر از يک سوي، جوي خون که جلّادان سرخ * * * جاري از کشتار احرار « مجارستان » کنند
بسپرند اندر کف خونخوارگان شهر و ديار * * * وز قساوت خويشتن را شهره ي دوران کنند
بر گروه انقلابيون همي بندند توپ * * * تا به يک دم صد تن از خلق خدا بي جان کنند
تانک هاي باره افکن شهر « بوداپستم (18) را * * * سر به سر نابود و پست از پايه و بنيان کنند
آفرين بر مردم هشيار و بيدار « مجار » * * * کز پي بگسستن زنجيرها طغيان کنند
* * *
وز دگر سويي، حرامي سيرتان هفت رنگ * * * کشور « اهرام » را باخاک ره يکسان کنند
خيل اسرائيل با جيش فرانس و انگليس * * * حمله بر مصر از ره کين توزي و عدوان کنند
از طريق برّ و بحر و از فراز آسمان * * * حمله بر مصر آورند و کار جنگ آسان کنند
در خيال آنکه آب رفته بازآيد به جوي * * * رود نيل از خون به رنگ لاله ي نعمان کنند
تا ابوالهولِ (19) سياست را به مصر آرند باز * * * بر سر « اهرام » (20) با بمب افکنان طيران کنند
تا کنند از قتل عام خلق، جاري سيل خون * * * بس ده و شهر و ولايت، سخت بمباران کنند
خيل اسرائيل در صحراي ( سينا ) بي خلاف * * * شرمسار از کرده ي خود ( موسي عمران ) کنند
ليک غافل، کز شهامت پروري، مردانِ مصر * * * جانفشاني از دل و جان، در صف ميدان کنند
در ره عزّ و شرف، مردانه با عزم درست * * * دل زمال و جان کنند و ترک خان و مان کنند
مرد و زن پير و جوان، پوشيده رخت کارزار * * * جان خويش اندر ره پاس وطن قربان کنند
توپ هاي اژدرافکن چون کند غرّش به جنگ * * * رو به ميدان ها همه، چون ضيغم (21) غُرّان کنند
گر چه طيّارات دشمن « بمب » ريزد در بلاد * * * ننگشان آيد که خود در مأمني پنهان کنند
در ره تأييد ( عبدالناصر ) آن سردار عصر * * * کسب نصرت ها به فرّ قادر سبحان کنند
چون ( ملک ناصر ) (22) که در « مرج الصفر » منصور گشت * * * جيش ( عبدالناصر ) اکنون دفع خصم از جان کنند
چون ( صلاح الدين ايوبي ) (23) که در جنگ صليب * * * ( شير دل ) (24) را کرد خونين دل نبرد آنسان کنند
بهر نصب رايت اسلام و رفع خصم وي * * * « خالد » (25) آسا حربه برکف تکيه بر قران کنند
آن که گفت اسلام را ( يعلو و لايُعلي عليه ) (26) * * * راست گفت آري نشايد قول او کتمان کنند
خُرّما کامروز مصر و شام و عمان (27) و حجاز * * * با هم اندر راه اعلاي عرب پيمان کنند
آفرين بر مردم جانباز و کافر کوب مصر * * * کز پي پيکار بر تن پوشش از ايمان کنند
آتش حبّ الوطن بادا به مشرق شعله خيز * * * تا به گيتي ذکر آذر از پي آبان کنند
مردم هشيار ايران از دل و جان چون ( اديب ) * * * آرزوي فتح مصر ازدرگه يزدان کنند
سلام ملّت ايران به مصر زير فشار (28)
سلام ملّت ايران به مصر زير فشار * * * به مصر زير فشار از دو غول استعمارسلام، ملّت مصر عزيز، مصر دلير * * * سلام، ملّت مصر دلاور و بيدار
سلام، اي که تو را انگليس خون آشام * * * به ساليان درازي نموده استثمار
اگر به پنجه ي خونخوار « نانجيب » کنند * * * زاتفاق دو امپرياليسم گشته دچار
اگر به خدعه و نيرنگ حيله و تزوير * * * شدند سد ره رزم ملّت بيدار
به قهرماني شيران در قفس سوگند * * * قسم به روح شهيدان رفته بر سر دار
مبارزات پر از افتخار ملّت مصر * * * مبارزات وسيع و عظيم و دامنه دار
ثمر دهد، بکند ريشه ي ستم از بن * * * ثمر دهد که نماند ز دشمنان آثار
برادرا! وطن من هم اين چنين غوغاست * * * به برج عاج نشسته بت جنايتکار
تو « ترعه داري » و من نفت هر دو گرسنه ايم * * * تو پنبه داري و من پشم هر دو لُخت و نزار
به رزم ملّت ايران و رزم ملّت مصر
* * * قسم، که کنده شود ريشه هاي استعمار
پينوشتها:
1. عبدالعلي اديب برومند، پيام آزادي، ص 36 – 39.
2. ضمانت شده.
3. جاري و روان.
4. ملک فاروق پادشاه مخلوع مصر قبل از انقلاب ژوئيه 1952 بر آن کشور حکومت مي کرد.
5. روشن.
6. سود جستن.
7. مقصود سياست استعماري بريتانياست.
8. زيانکار.
9. در سال 1956 ميلادي نخست وزير انگلستان بود که در کابينه ي او لشکر کشي دولت انگليس به مصر انجام گرفت و چون اقدام خصمانه ي وي نسبت به مصر در افکار عمومي مردم جهان محکوم گرديد مجبور به استعفا شد.
10. از سال 1952 تا 1960 رئيس جمهور آمريکا بود.
11. از شهر طنجه و قهرمان ملّي الجزاير در جنگ هاي عليه فرانسه ( 1832 - 1847 م ) بود.
12. فرمان.
13. بستن سد اسوان پيوسته از آمال ملّي مردم مصر بوده است.
14. محمد علي صدارت ( نسيم )، سپيده، صفحات ص 3 و 253.
15. ضمن اخبار جنگ سوئز، ميان انگلستان و فرانسه و اسرائيل از يک سو و مصر از سوي ديگر، تصاويري ديده مي شود که شيخ از هر رئيس دانشگاه الازهر قاهره، تفنگ به دست در حال نشانه گيري وساميه جمال ستاره مصري در لباس نظام بودند.
16. قاسم رسا، ديوان کامل، ص 288 - 290.
17. عبدالعلي اديب برومند، پيام آزادي، ص 41 - 46.
18. پايتخت مجارستان.
19. از آثار کهن و مشهور مصر در کار اهرام ثلاثه، مقصود از ابوالهول سياست، سياست استعماري انگلستان است.
20. اهرام ثلاثه: از آثار مشهور و تاريخي مصر است.
21. درنده، خاصّه ي شير.
22. پادشاه مصر از سلسله مماليک در سال 702 بود که لشکريان غازان خان مغول را در محلّي به نام « مرج الصقر » شرکت داد.
23. قهرمان نام آور اسلام در جنگ هاي صليبي است که در سال 1187 ميلادي اروپاييان را شکست داد و بيت المقدس را گشود.
24. مقصود ريشارد ملقب به شيردل که مقارن جنگ هاي صليبي پادشاه انگلستان بود.
25. خالدين وليد سردار معروف صدر اسلام است.
26. اسلام به فراتري مي گرايد و فرودست نمي شود ( حديث نبوي ).
27. پايتخت کشور اردن هاشمي است.
28. مجموعه ي آثار محمد علي افراشته، توکا، 1358، صفحات 220 و 221.
ذاکرحسين، عبدالرحيم؛ (1379)، ادبيات ايران پيرامون استعمار و نهضت هاي آزادي بخش، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول