هخامنشيان در خليج فارس

ايرانيان، در آغاز، مردمي دريانورد نبودند. رومن گيرشمن (1895- 1979 م )، باستان شناس فرانسوي اي که در کاوش هاي سيَلک و کازرون و شوش و چغازنبيل و بختياري شرکت کرده، مي نويسد: « بَدَوياني که بر اروپا هجوم
چهارشنبه، 15 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هخامنشيان در خليج فارس
هخامنشيان در خليج فارس

 

نويسنده: دکتر علي اکبر ولايتي




 

ايرانيان، در آغاز، مردمي دريانورد نبودند. رومن گيرشمن (1) (1895- 1979 م )، باستان شناس فرانسوي اي که در کاوش هاي سيَلک و کازرون و شوش و چغازنبيل و بختياري شرکت کرده، مي نويسد: « بَدَوياني که بر اروپا هجوم بردند همانند ايرانيان اصلاً قومي شبان، و به درجه اي کمتر، فلّاح بودند. بالاتر از همه، آنان پرورنده و تربيت کننده ي اسب بودند، و سواره نظام و گردونه رانان ايشان در پيشرفت تهور و جسارت ايشان تأثير بسزا داشتند » ( گيرشمن، ص 68 ).
ايرانيان از صحراهاي جنوب روسيه و اِستِپِ اوراسياي قديم پا به سرزمين هاي نو جنوبي گذاشتند. آنان هنگامي که در ايران جاي گير شدند، رفته رفته متوجهِ درياها و راه هاي دريايي آن گرديدند. بعدها، هخامنشيان در پيشروي شان به سوي آسياي صغير و مواجهه با نيروي دريايي يونان و مصر، به اهميت تشکيل ناوگان دريايي پي بردند ( حسن، 1371، ص49 ).
از اين زمان، ايرانيان، با تشکيل ناوگاني قدرتمند، تجارت در خليج فارس و آب راه هاي آن را به دست گرفتند. نبود اشاره هاي مستقيم به تجارت دريايي و تجار فعال در اين راه ها در سنگ نوشته هاي هخامنشي، احتمالاً به علت غلبه ي ديدگاه هاي نظامي و سياسي حاکم در اين سنگ نوشته هاست.
اما اطلاعات مربوط به حقوق گمرکي و عوارض راه، مي تواند تأييدي بر وسعت و تراکم مبادلات در محدوده ي فرمان روايي هخامنشيان باشد. اخيراً، سندي آرامي از سال 475 پ م، يعني دوران فرمان روايي خشايارشاي اول ( حکومت: 485 - 465 پ م ) به دست آمده، که بخشي از دفتر محاسباتي قرارگاهي گمرکي بر يکي از دهانه هاي نيل است. از اين قرارگاه، به اجبار، ناوهاي فنيقي و ايونيايي عبور مي کردند. در اين سند، به تناسب ارزش کالاها هنگام ورود يا خروج آن ها، عوارض، دريافت مي شد و به انبار سلطنتي واريز مي گرديد. در اين روند، يونانيان عوارضي به نام مَندَتو (2) يا مَندَتُه مي پرداختند. فنيقيان هم باجي به نام مَئسَرَه (3) مي دادند. کالاهاي کشتي هاي فنيقي بيشتر شامل شراب، فلزات، چوب هاي گوناگون و کالاهاي کشتي هاي ايونيايي بيشتر شراب و روغن بود. در يک پاپيروس آرامي بي تاريخ از وارد کردن شراب صيدا به مصر در دوران هخامنشي سخن رفته است. اين کشتي ها در بازگشت فقط نطرون يا کربنات دو سود طبيعي مي بردند. در حال حاضر، از مکان قرارگاه گمرکي اي که کشتي هاي ايونيايي و فنيقي پس از عبور از آن به طرف بندر مِمفيس (4) و دره ي نيل مي رفتند، اطلاعاتي وجود ندارد ( بريان، ج1، ص 604 ).
درآمدهاي سلطنتي از تجارت خليج فارس، گاه به شکل هاي ديگر نيز حاصل مي شد؛ مثلاً اقوام عرب حوزه ي خليج فارس بايد هر ساله 1000 تالان؛ يعني در حدود 30 تُن کُندُر، براي هديه، به شاه پيشکش مي کردند. اين هديه، در واقع، بخشي از سود تجاري اي بود که اعراب از بازرگاني، در سايه ي امنيت راه هاي فرمان روايي هخامنشي، کسب مي کردند ( همان جا ).
شاهان هخامنشي با دريافت سود حاصل از تجارت دريايي و زميني، در آن زمان، رفتاري بزرگ منشانه داشتند و اعراب احتمالاً از پرداخت آن کاملاً راضي بودند. نگاهي گذرا به سياهه ي اموال پيشکشي به دربار هخامنشي، در روايت هرودوت، نشان مي دهد که پيشکشي اعراب بخش سيار کوچکي از اين هدايا را تشکيل مي داده است. هرودوت ( ج3، ص 196- 198، بند 97 ) مي نويسد: « بعضي اقوام هستند که مجبور به پرداخت ماليات اجباري نيستند ولي خود هدايايي پيشکش مي کنند. مقصود من حبشياني است که در سر حد مصر سکونت دارند و کمبوجيه در موقعي که بر ضد حبشيان ماکروبي لشکرکشي مي کرد آن ها را مطيع خود کرده بود. اين اقوام ساکن شهر مقدسِ نيزا و حوالي آن هستند و جشن هاي معروفي به افتخار ديونيزوس (5) بر پا مي کنند. اين حبشيان و مجاورين آن ها با هندي هاي کالانتي از يک نژادند و خانه هاي آن ها خانه ي زيرزميني است. اين دو قوم هر دو سال يک بار پيشکشي اهدا مي کردند و در زماني هم که ما زيست مي کنيم هنوز اين کار را مي کنند. آن ها دو شنيس طلاي محل و دويست تنه درخت آبنوس و پنج طفل حبشي و بيست دندان فيل اهدا مي کنند. اهالي کولشيد و مجاورين آن ها تا نواحي قفقاز ماليات هاي خود را خود شخصاً تعيين کرده اند؛ زيرا سلطه ي پارس ها تا اين کوه توسعه دارد، اما در شمال قفقاز ديگر پارس ها نفوذي ندارند. اين اقوام هدايا و پيشکش هايي به ميل خود براي پادشاه مي آورند و اين کار حتي امروز هم هر پنج سال يک بار تکرار مي شود. آنها صد پسر بچه و صد دختر بچه نيز هديه مي کنند. اعراب هر سال هزار تالان کندر به پادشاه مي دادند. چنين بود هدايايي که اين ملل علاوه بر خراج به پادشاه تقديم مي کردند ».
يکي از مسائلي که هخامنشيان در مورد رودخانه هاي سرزمين خود به آن توجه داشتند بهره برداري از آن ها براي آبياري زمين هاي کشاورزي بود. به اين منظور، ايشان براي بالا بردن سطح آب کشاورزي در بابل، بر روي دجله بندهايي احداث کردند ( حسن، 1355، ص 35 )، در حالي که مورخان يونانيِ معاصر اسکندر اين بندها را نشانه اي از بي تجربگي ايرانيان در امور دريايي تلقي مي کردند. نيپور از سدهايي در لمبون، در ساحل فرات، و در هوگ کنه و اسکيِ موصل و هگره ي دجله ياد کرده است، ولي خيره کننده تر از همه تعداد شهرهاي معمور و اسکله هاي واقعي در کرانه هاي ايراني خليج فارس است که نئارخوس ( 326- 325 پ م ) به آن ها اشاره کرده است: « براي مثال، در کارمانيا، نخست آن که آبادي هاي سيدودونت، تارسياس و کاتيا واقع شده و ديگري شهري آباد به نام باديس با تاکستان ها و مزارع وسيع ذرت وجود داشته و همچنين هرموزيا در مقابل جزيره ي کنوني هرموز واقع بوده است که جز زيتون همه نوع محصول داشته است. از سوي ديگر کارمانيا در ايالات سلطنتي پارس يا پرسيس واقع شده که آبادي هاي ايلاس، بندرگاه سيکاندروس، جزيزه ي مسکوني صيادان مرواريد، بندرگاه اوکوس، شهر آپوستانا، آبادي هاي متعددي در کنار خليج بزرگ، شهر گوگانا، بندر ايمني نزديک دهانه ي سيتاکوس، شهر مسکوني پر باغستان هاپراتيس با يک ترعه کشتي گذر، شهر تائو واقع در گرانيس، بندر ايمني در دهانه ي راگونيس و بندر ناايمني نزديک به دهانه ي بريزانما را در بر مي گرفته است که کشتي ها از آنجا وارد سرزمين شوش شدند.... در اين منطقه، در فواصل مساوي، الوار بزرگي نصب کرده اند تا مسير دريانوردان مشخص گردد و مانع از ورود کشتي به قسمت هاي کم عمق شود » ( حسن، 1371، ص 53 ).
به اين ترتيب، اين بندها نه تنها نشان دهنده ي ترس و بي تجربگي هخامنشيان در برابر رودخانه ها و راه هاي آبي نيست؛ بلکه گوياي تدبير آن ها در استفاده ي بهينه از آب ها براي رشد و گسترش کشاورزي سرزمين تحت حکومتشان نيز هست.
با وجود اين، بايد توجه داشت که ايرانيان وقتي با خليج فارس، به منزله ي نخستين درياي متصل به آب هاي آزاد، آشنا شدند، ناچار بودند شيوه ي کشتي راني و نيروي دريايي و حمل و نقل را از مردم ساکن سواحل بياموزند ( محمود آبادي، ص 322- 323 ).
ارتباط هخامنشيان با دو درياي بزرگ غربي و جنوبي ايرانيان را وارد دنياي قدرت و تجارت جهان قديم کرد. جريان تسلط ايشان بر راه هاي دريايي با فتح ليدي به دست کوروش هخامنشي، در سال 546 پ م و رسيدن به درياي مديترانه آغاز شد و پس از آن خليج فارس در منتهي اليه قلمروشان قرار گرفت. چنان که داريوش هخامنشي ( حکومت: 521 - 486 پ م ) از خليج فارس در فتح مصر بهره ي فراواني برده است ( فره وشي، ص 91 ).
تسلط بر آسياي صغير و بر نواحي شرقي درياي اژه، در 546 پ م، کوروش بزرگ را متوجه قدرت دريايي يونانيان و مصريان کرد. او با به کارگيري دريانوردان فنيقي، که در فلسطين و کناره هاي افريقا به کار تجارت مشغول بودند، نيروي دريايي تازه اي پايه گذاري کرد که فرزند او، کمبوجيه، به هنگام لشکرکشي به مصر، از آن استفاده کرد ( محمود آبادي، ص 322- 323 ).
در عصر داريوش اول، ايرانيان، بي آن که نيازي حتي به ساخت کشتي داشته باشند، با استفاده از نيروهاي دريايي ملل تابع خود، يعني يونانيان و آسيايي ها و فنيقي ها، در ميان سال هاي 525 تا 480 پ م، از راه هاي دريايي اژه و مديترانه سود مي بردند ( همان جا ).
داريوش اول هخامنشي به اهميت خليج فارس توجه کاملي داشت. درحقيقت، داريوش در خليج فارس دو هدف عمده داشت:
1. گشودن ارتباط تجاري و بازرگاني از طريق بنادر خليج فارس و بحر عمان به جنوب عربستان و از طريق درياي سرخ به مصر.
2. پيشروي به سمت هند از طريق رودخانه ي سند و به دست گرفتن راه دريايي - بازرگاني قديم ايلاميان.
داريوش با دستيابي به اين اهداف مي توانست منافع بسياري براي گسترش فرمان روايي هخامنشي کسب کند. بدين ترتيب، داريوش در انديشه ي يک تجارت جهاني بود که در اين راه خليج فارس اهميت فراواني داشت ( محمود آبادي، ص 322- 323 ).
يکي از اقدامات مهم داريوش در جهت تسهيل ارتباطات دريايي، حفر کانالي بين درياي سرخ و رودخانه ي نيل بود. اين کانال 45 متر پهنا داشت و به اندازه ي کافي عميق بود تا کشتي هاي تجاري بتوانند از آن عبور کنند. پيش از داريوش فرعون نَخائو، (6) فرزند پسامتيک، (7) پادشاه بزرگ مصر در قرن 6 پ م، کندن ترعه را آغاز کرده بود. اما تصور مصري ها از اين که اين کار موجب مي شود آب درياي سرخ مصر را فرا بگيرد، مانع از ادامه ي حفر اين کانال شد ( سارتن، ص 193 ).
داريوش پس از اتمام کار، دستور داد تا شرح حفر اين ترعه را بر روي لوحه اي سنگي از جنس گرانيت سرخ نقر کنند. اين استوانه ي سنگي، در 1866 در نزديکي کابره (8) در حدود 130 کيلومتري سوئز، کشف شد. اين کتيبه حامل فرمان داريوش براي حفر کانال سوئز به سه زبان فارسي باستان، ايلامي و بابلي است ( لوکوک، ص 133). در اين سنگ نوشته آمده است:
« اهورامزدا خداي بزرگ است.
همو که آن آسمان را آفريد، همو که اين زمين را آفريد،
همو که مردم را آفريد، همو که شادي را براي مردم آفريد،
همو که داريوش را شاه کرد،
همو که به داريوش اين شهرياري را داد،
که بزرگ است، با اسبان خوب، با مردان خوب.
من داريوش هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان،
شاه مردماني از تمام تبارها،
شاه روي اين زمينِ بزرگ تا دور دست ها،
پسر ويشتاسپه، هخامنشي.
داريوش شاه مي گويد: من پارسي هستم؛
از پارس مصر را گرفتم؛
فرمان دادم اين ترعه را بکنند،
از رودي به نام نيل، که در مصر روان است.
به طرف دريايي که از پارس مي آيد؛
آنگاه، اين ترعه کنده شد، همان گونه که به فرمان داده بودم، و کشتي ها از مصر، از طريق اين ترعه، به سوي پارس رفتند، مطابق به خواست من » ( همان جا ).
هرودوت ( ج 2، ص 241 - 243، بند 158 ) درباره ي حفر کانال سوئز مي نويسد: « فرزند پسامتيک نکوس [ همان نَخائو ] بود که در مصر سلطنت کرد. وي نخستين کسي بود که دست به کار حفر مجرايي شد که به دريايي اريتره مي رفت و پس از او داريوش پارسي کار حفر آن را ادامه داد. طول اين مجرا به اندازه ي چهار روز بحرپيمايي است. عرض آن را آن قدر زياد گرفتند که دو کشتي جنگي با سه رديف پاروزَن که از مقابل به هم برسند مي توانند در آن بحرپيمايي کنند. آب آن از نيل مي رسد. اين مجرا از نقطه اي شروع مي شود که کمي بالاتر از شهر بوباستيس (9) قرار دارد و به درياي اريتره منتهي مي شود. اين مجرا نخست در قسمت دشت مصر که در جهت عربستان ادامه دارد حفر شده و اين همان دشتي است که در جهت داخل با کوهي که در مقابل ممفيس قرار دارد و معادن سنگ در آن يافت مي شود مجاور است. بنابراين، اين مجرا در مسير پايه ي داخلي اين کوه حفر شده و از سمت مغرب به مشرق مي رود، آن گاه از گردنه ها مي گذرد و سپس از کوهستان به جنوب و ناحيه اي که باد نوتوس در آن مي وزد متوجه مي شود و به خليج عربستان مي رود. در نقطه اي که از درياي شمال تا درياي جنوب ( همان دريايي که اريتره نام دارد ) فاصله از همه جا کمتر و راه مستقيم تر است، از کوه کازيوس که سر حد مصر و سوريه است، از اين نقطه تا خليج عربستان هزار ستاد فاصله است. اين راه مستقيم ترين راه ها است. ولي مجرا بسيار طويل تر است؛ زيرا پيچ وخم زياد دارد. در زمان نکوس 120 هزار مصري براي حفر آن تلف شدند. نکوس در ضمن عمليات حفاري دست از ادامه ي حفر آن کشيد؛ زيرا هاتفي با آن مخالفت کرد و مدعي شد که نکوس با اين عمل از پيش به نفع اقوام وحشي کار مي کند. مصريان تمام کساني را که با آن ها هم زبان نيستند وحشي مي نامند ».
داريوش، با حفر آن کانال، ارتباط مستقيمي بين ايران و مصر برقرار کرد و از اين طريق، راه تجاري ارزان و آسان و سريع تري ميان مصر و هند و خليج فارس برقرار کرد.
اين فرمان رواي قدرتمند هخامنشي، تقريباً همان زمان، با حفر کانال سوئز، اسکيلاکس (10) کارياندي، (11) دريانورد يوناني تحت فرمان خود را به سوي رود سند اعزام کرد. اسکيلاکس، پس از رسيدن به دهانه ي رودخانه ي سند، سرتاسر کرانه هاي جنوبي و خليج فارس را دريانوردي کرد و با گذشتن از جنوب عربستان و درياي سرخ و با عبور از ترعه ي داريوش به مصر رسيد ( محمود آبادي، ص 324 ).
هرودوت ( ج 4، ص 109- 110، بند 44 ) مي نويسد: « در آسيا مهم ترين اکتشافات را داريوش انجام داد. او مايل بود بداند رود سند که با يکي ديگر از رودها، تنها رودهايي هستند که تمساح در آن زيست مي کند در کجا به دريا مي ريزد. پس برخي از کساني را که تصور مي کرد در بيان حقايق معتمد اويند، از جمله اسکيلاکس از اهالي کارياندا، را در کشتي نشاند و به اين مأموريت فرستاد. اين اشخاص از شهر کاسپاتيروس و از سرزمين پاکتي ها حرکت کردند. آنان از طريق رودخانه ها در جهت طلوع فجر و مشرق حرکت کردند تا به دريا رسيدند. سپس رو به سمت مغرب در دريا حرکت کردند و در ماه سي ام به محلي رسيدند که فنيقي ها به امر پادشاه مصر از همان محل براي گردش به دور افريقا حرکت کرده بودند. پس از اين گردش دريايي، داريوش هندي ها را به اطاعت خود درآورد و از اين دريا استفاده کرد ».
با دقت در نقشه ي حرکت اسکيلاکس، مي توان دريافت که خليج فارس در عصر هخامنشيان سرمنشأ دو مسير تجاري و اقتصادي دنياي قديم بوده است: راهي که از خليج فارس به مصر مي رفت و راهي که به هند مي رسيد ( محمود آبادي، همان جا ).
داريوش خود نيز احتمالاً، پس از دريافت گزارش اسکيلاس کارياندي، به خليج فارس سفر کرده است. مسير سفر او احتمالاً از درياي عمان به سواحل دلتاي سند و از آنجا به شرق افريقا و سواحل يمن و کرانه هاي درياي سرخ و بازگشت به خليج فارس بوده است ( حسن، 1371، ص 76 ).
مهم ترين رويدادهاي دريانوردي در ادامه ي دوران فرمان روايي هخامنشيان، به ويژه در زمان خشايارشا، جنگ در درياي مديترانه بود ( بريان، ص 823- 849 ). اين دوران عصر چربيدن اعتبار بي چون و چراي خليج فارس بر درياي مديترانه و نخستين گام به سوي تجارت جهاني خليج فارس به شمار مي رود، اما با لشکرکشي اسکندر به سرزمين پارس، برتري تجاري خليج فارس دستخوش دگرگوني شد ( ويلسون، ص 16- 17 ).

بندرهاي باستاني هخامنشيان در خليج فارس

ايران، در خليج فارس و درياي عمان، حدود 1800 کيلومتر مرز آبي دارد. ايرانيان، براي بهره برداري از اين آب ها، از گذشته هاي بسيار دور، در محل هاي مناسب از کنار دريا و بستر رودخانه ها و خورهاي طبيعي منتهي به خليج فارس و درياي عمان، بندرها و شهرهاي تجاري مهمي بنا کردند. حتي اگر جاي مناسبي براي ساخت بندر و لنگرگاه يافت نمي شد، ايرانيان، با حفر کانال ها و خورها و ساخت حوضچه هاي مصنوعي، براي کشتي هاي خود پناهگاه مناسبي ايجاد مي کردند ( نوربخش، ص 10- 12 ).
يکي از کهن ترين بندرهاي شناخته شده در حوزه ي خليج فارس « آريدو » (12) است که قدمت آن به حدود هزاره ي چهارم پيش از ميلاد مي رسد و، به نظر برخي دانشمندان، نقطه ي آغاز تمدن بوده است. ابراهيم پورداود ( 1264 - 1347 )، پژوهشگر تاريخ ايران باستان، بندر اريدو را يکي از شهرهاي قديم شنعار در جنوب عراق عرب کنوني، در دهانه ي فرات مي داند که مردم آن ئه آ، (13) رب النوع آب و دريا، را ستايش مي کردند ( پورداود، ص 118 ).
سعيد نفيسي ( 1274 - 1345 )، پژوهشگر و تاريخ نگار، هم از دو شهر بسيار کهن سومري به نام اريدو و اور ياد مي کند. از اين دو شهر، هم اکنون، تپه هايي به شکل نيم دايره باقي مانده، که احتمالاً در آن دوران در نزديکي ساحل قرار داشته و بعدها رسوب رودها اين نواحي را در بر گرفته است. البته، به نظر باستان شناسان، اين شهرها دقيقاً بر ساحل دريا ساخته نشده بودند؛ بلکه بر روي دماغه هايي قرار گرفته بودند که آب شيرين داشتند ( نفيسي، ص 91 ).
پس از سپري شدن حکومت مادها در ايران، هخامنشيان در دريانوردي و بازرگاني عصر خود، راه کمال را پيمودند و بر اهميت راه آبي خليج فارس افزودند و پايگاه هاي دريايي مهمي در ريشهر و هيراتيس و قشم در جهت حفاظت و پهلو گرفتن کشتي هاي باري و جنگي خود ايجاد کردند که آثار آن ها هنوز در گوشه و کنار بنادر ايران باقي است ( امير ابراهيمي، ص 24؛ نوربخش، ص 9 ).
تاريخ پژوهان بنادر ديلمان و تااو که (14) و گوگانا (15) و آپستانا (16) و هِرمز و يا هِرموزي (17) را از بندرهاي تجاري در زمان هخامنشيان مي دانند. به باور آنان، گوگانا همان بندر لنگه و آپاستانا، همان رأس بستانه ي کنوني و بندر هرمز مقابل عباسي و ديلمان، همان بندر ديلم امروزي است ( عزيزي، ص 388، پانوشت 1 ). برخي از تاريخ دانان بندر گوگانا را در محل بندر گناوه در استان بوشهر مي دانند ( نوربخش، ص 9 ). برخي ديگر نيز بندر آپستانا را بندر بستانو مي دانند و بر اين باورند که کشتي هاي نئارخوس در خليج ناي بند لنگر انداختند ( زرين کوب، روزبه، ص 274 ).

پي‌نوشت‌ها:

1. Roman Ghirshman.
2. mandattu.
3. maasara.
4. Memphis.
5. Dionysus.
6. Necho.
7. Psamtik.
8. Kabret.
9. Bubastis: بسطة؛ شهري در دلتاي نيل.
10. Scylax.
11. از اين رو او را کارياندي گويند که از مردم ناحيه ي کاريان، در سواحل مديترانه و جزئي از يونان، بوده است ( حسن، ص 76 ).
12. Eridu.
13. Eā
14. Tāoke.
15. Gogānā.
16. Apostānā.
17. Hermozie.

منبع مقاله :
ولايتي، علي اکبر، (1391)، خليج فارس پيش از ظهور اسلام، تهران: نشر اميرکبير، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط