نويسنده: دکتر علي اکبر ولايتي
هنگامي که دين اسلام در شبه جزيره ي عربستان طلوع کرد، سرزمين ايران دستخوش بحران و نابساماني بود. امپراتوري عظيم ساساني بر اثر بحران هاي داخلي و منازعات خارجي تضعيف شده و تنها انگاره اي ضعيف از آن باقي مانده بود. تضعيف قدرت قبايل خليج فارس و گرايش آنان به مسلمانان نيز موجبات تسهيل کار مسلمانان در امر فتوحات جزاير و بندرهاي خليج فارس را فراهم کرد.
اعراب نو مسلمان نقشه اي، از پيش تعيين شده، براي فتح ايران نداشتند و با توجه به شرايط موجود، مسير حملات آنان تغيير مي کرد. از همين رو، شرايط سياسي و اقتصادي وضعيت نامطمئني به خود مي گرفت. ( همو، 1384، ص 86 ).
حمله ي اعراب به ايران و سقوط حکومت ساساني، تحولات عمده اي در وضعيت سياسي و اقتصادي ايران به وجود آورد. بيشترين لطمات در سال هاي آغازين حمله، به بخش هاي غربي ايران وارد آمد و مسير سنتي جاده ي ابريشم، که از همدان و تبريز به سمت غرب مي رفت. کاملاً ناامن شد. افزون بر اين، سپاه مسلمانان در تعقيب پادشاه ساساني به منطقه ي خراسان پيش راند و امنيت در غرب ايران نيز دستخوش دگرگوني شد. با وجود ناامني در مناطق داخلي ايران، شرايط موجود، باعث توسعه ي تجارت دريايي و رونق بازرگاني خليج فارس و اقيانوس هند، در قرون نخستين اسلامي، گرديد ( همان جا ).
به نظر مي رسد نخستين نفوذ اعراب در سرزمين پارس، در اوايل دوران حکومت ساسانيان و در دوران شکوه و قدرت اين سلسله آغاز شده باشد، نه در دوران ضعف و ناتواني آن.
گويا در آن زمان تعدادي از قبايل عبدالقيس که در نواحي بحرين و عمان سکونت داشتند، بر ايرانشهر و سواحل و بندرهاي اردشير خوره و اطراف فارس تسلط يافتند. بر اساس تقسيمات کشوري در دوران ساسانيان، اردشير خوره شامل سواحل و جزاير خليج فارس بود که جزء ايالت فارس محسوب مي شدند. ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسي در احسن التقاسيم، درباره ي تقسيمات فارس مي نويسد: « من فارسي را به شش خوره و سه ناحيت بخش کرده ام. نخستين آن ها در سمت خوزستان ارّجان، سپس اردشير خرّه، داراب گرد، شيراز، شاپور، استخر است. سه ناحيت نيز روذان، نيريز و خسو است. أردشَير خُرَّه: خوره اي است کهن که نمرود بن کنعان بنايش نهاده، سپس سيراف بن فارس آن را آباد کرد. بيشتر آن در کرانه ي دريا [ ي چين ] است » ( مقدسي، 1361 ، ج2، ص 630- 631 ).
اعراب برخي از نواحي بحرين، پس از مرگ هرمز و به پادشاهي رسيدن فرزند نوزاد او، شاپور، از خلأ قدرت استفاده و به سرزمين پارس حمله کردند. ابوحنيفه احمد بن داود دينوري ( - حدود 281 ق )، دانشمند ايراني، در اخبار الطوال، در اين باره نوشته است: « چون هرمزدان وفات در سراسر زمين اين خبر منتشر شد که ايران زمين را پادشاهي نيست و مردم به کودکي که در گهواره است، پناه مي برند و موجب شد طمع به تصرف کشور ايران کنند، گروهي بسيار از اعراب از نواحي بحرين (1) و کاظمه به سوي ابرشهر و اردشير خره آمدند و حمله آوردند، يکي از اميران غساني هم با گروه بسياري به جزيره آمد و به سرزمين سواد حمله کرد، و مردم ايران هم روزگاري به علت سستي کار پادشاهي نتوانستند از خود دفاع کنند و دشمن را برانند » ( دينوري، ص 74 ).
طبري ( ج 2، ص 598 - 599 ) نيز در همين باره چنين آورده است: « ممالک مجاور بدانستند که پارسيان پادشاه ندارند و کودکي در گهواره دارند که ندانند سرانجام او چه خواهد شد و ترک و روم طمع در مملکت ايشان بستند و ديار عربان از همه ي ممالک ديگر به قلمرو پارسيان نزديک تر بود و از همه ي اقوام ديگر بيشتر احتياج داشتند که چيزي از معيشت و ديار آن ها بگيرند که وضع معاششان بدو سخت بود و گروهي بسيار از آن ها از ديار عبدالقيس و بحرين و کاظمه از دريا بيامدند و در سواحل اردشير خره و کناره هاي فارس فرود آمدند و گوسفند و کشت و مال کسان ببردند و تباهي بسيار کردند و مدتي ببودند و کسي از پارسيان به پيکارشان نيامد که تاج شاهي به کودکي داده بودند. و مهابت وي به دل ها نبود تا شاپور بزرگ شد. »
هنگامي که شاپور ذوالاکتاف به سن جواني رسيد، براي مقابله با قبايل عرب ساکن خليج فارس، که اين منطقه را دستخوش ناامني و آشفتگي کرده بودند، سپاهي را مجهز کرد و به برخي از قبايل بني تغلب، عبدالقيس، تميم و بني بکر بن وائل، که پارس را چراگاه خود ساخته بودند، حمله کرد و بسياري از آنان را به هلاکت رساند. طبري حمله ي شاپور به اعراب منطقه ي خليج فارس را چنين شرح مي دهد: « آن گاه هزار کس از دليران و نخبگان سپاه برگزيد و بگفت تا به فرمان وي کار کنند و از عرباني که با آن ها روبه رو مي شوند کسي را باقي نگذارند و به تحصيل غنيمت دل نبندند و با آن ها به راه افتاد و عرباني را که به قلمرو پارسيان آمده بودند، غافلگير کرد و بسيار کس بکشت و اسير فراوان گرفت و باقي مانده فراري شدند.
آن گاه با ياران خويش از دريا گذشت و به خط رسيد و به ديار بحرين تاخت و مردم بکشت و فديه نگرفت و به غنيمت نپرداخت. سپس برفت تا به هجر رسيد که جمعي از عربان تميم و بکر بن وائل و عبدالقيس آن جا بودند و به کشتار آن ها پرداخت و چندان خون بريخت که چون سيل باران روان شد و فراريان ندانستند که در غارِ کوه و جزيره ي دريا از او در امان نخواهند بود. آن گاه سوي ديار عبد القيس شد و مردم آن جا را نابود کرد، جز آن ها که بگريختند و به ريگزار پناهنده شدند. و از آن جا سوي يمامه شد و آن جا نيز کشتاري سخت کرد و به هر يک از آب هاي عرب گذشت، آن را کور کرد و به هر چاهي گذشت، آن را پر کرد » ( همان، ص 600 - 601 ).
شاپور، سپس در راستاي اسکان قبايل عرب، جمعي از بني تغلب را در دارين بحرين، و بني عبدالقيس و بعضي قبايل تميم را در هجر و بني بکر بن وايل را که بکرابان نام گرفتند، در کرمان و بني حنظله را نيز در رميله اهواز اسکان داد ( همان، ص 601 ). به احتمال بسيار، اين نخستين برخورد جدي اعراب و ايرانيان در سواحل خليج فارس بوده است.
پينوشتها:
1. لفظ « بحرين »، پيش از اسلام و در صدر اسلام، و تا حدود قرن هفتم هجري قمري، به همه ي سرزمين ساحل جنوبي خليج فارس، از بصره تا عمان، اطلاق مي شده، و مشتمل بر قطيف و کويت و هجر بوده، و بعداً به مجمع الجزاير بحرين تخصيص يافته است.
منبع مقاله :ولايتي، علي اکبر، (1391)، خليج فارس پيش از اسلام، تهران: نشر اميرکبير، چاپ اول.
/ج