نویسنده: علی اكبر امینی
می توان گفت آنچه «حمید عنایت» در مورد برتری زبان عالمان دین بر زبان روشنفكران دوران مشروطه گفته است، در دوران انقلاب اسلامی و در دهه 50 مصداق می یابد. به نوشته وی:«آثار اینان- روشنفكران غربی مآب مثل آخوندزاده، میرزاملكم و طالبوف- كه شامل صورت فارسی شده بسیاری از اصطلاحات سیاسی اروپایی و كلمات و عبارات نوساخته بود كه حكایت از خوب هضم نكردن مفاهیم غربی داشت، نمی توانست تأثیری همانند اعلامیه علما داشته باشد كه هر چند سبكشان همان قدر مغلق و مصنوع بود، لااقل برای بورژوازی بومی مأنوس بود و علایم و اشاراتی داشت كه می توانست احساسات مردم را برانگیزد و بحثهایی داشت كه حكایت از اصالت فكری و قدرت تلفیق معانی بیشتری می كرد.» (1) گفتنی است كه این زبان نامأنوس تا حدود زیادی ناشی از آن بود كه روشنفكران از واژگانی استفاده می كردند كه بسیاری از آنها به گفته «بهار» شاید برای اولین بار به گوش مردم می رسید و در واقع چاره ای هم جز این نبود وگرنه شكی نیست كه بسیاری از روشنفكران آن دوره خود در مسائل زبان شناسانه صاحب نظر بودند.
واژگان، عبارتها، اشارتها، سمبلها و نمادهایی كه در گفتمان مذهبی به كار گرفته می شد، برای توده مردم در دهه 50 مأنوس تر از گفتارهای آن دهه بود و اعتماد مردم را بهتر جلب می كرد. حتی در محافل دانشگاهی و روشنفكری، زبانی بیشتر خریدار داشت كه در خود جنبه های اساطیری، مذهبی و حماسی ملی را حل و جذب كرده باشد. چنین زبانی را در درجه نخست علی شریعتی پیدا كرد و از همه گفتمانهای دیگر دانشگاهی گوی سبقت را ربود. او تقریباً در تمامی آثار پرتعداد خود از این زبان سود جست. رهبر فقید انقلاب اسلامی نیز از همین زبان مؤثر استفاده می كرد:
«زبانی كه آیت الله خمینی در سخنان خود مردم را مخاطب قرار می داد شامل عباراتی نظیر«مردم آگاه، مبارز و شجاع ایران»، «ملت عزیز و شجاع» و «ایران مظلوم» بود و همه اینها احساسات ملی مردم را برمی انگیخت. وی مدام اصطلاحات اسلامی«امت مبارز اسلامی» و «مردم مسلمان ایران» را به كار می برد. روحانیت عملاً با بكارگیری عباراتی نظیر«انتظار می رود همه امت اسلام مشاركت كند»، «این یك تكلیف الهی است كه باید انجام شود» و «برعهده مردم ایران است»، «مردم را به مشاركت در راهپیمایی دعوت می كرد.» (2) هر چند كه شیوه سخن گفتن و وعظ كردن روحانیون در مجلس های وعظ چنین نبود!
این زبانی است كه می خواهد با مردم ارتباط مشاركتی برقرار كند و این همان چیزی است كه ژاك دریدا چنین توصیف می كند: حركت از مونولوگ (تك زبانی) به سوی پلی لوگ (چند زبانی) حركت از توتالیتریسم نویسنده تك زبانه به سوی دموكراسی شخصیت های چندزبانه است (3). البته باید توجه داشت كه سنت سخنوری در ایران در طول تاریخ یك طرفه و منی لوگ بوده است. روزگار انقلاب در حال و هوای آن روز یك استثنا بود.
این زبان بر توأمانی «حال» و «گذشته»، «حادثه» و «واقعه» كربلا تكیه می كرد و «عاشورا» به حال و اكنون پیوند می خورد و «شهادت» مفهومی ملموس و آشنا می یافت و شعارهایی از جمله اینكه:«هرروزی عاشورا و هر زمینی كربلاست» به مردم جرئت و شهامت می داد. این اتصال «اكنون» به «تاریخ» مردم و به ویژه شیعیان را «همدل» و صمیم و مبارز می نمود. درست است كه در گفتمان روشنفكری واژه هایی مثل «كارگر»، «زحمتكش»، «خلق» و «ملت» به كار گرفته می شد اما هیچ یك از این واژه ها برای مردم دهه 50 نمی توانست هم ارز واژه هایی باشد كه در گفتمان مذهبی به كار بسته می شد. به عنوان نمونه تفسیر و تعبیری كه شریعتی از كلمات «ناس» و «الله»، «شهادت»، «امامت»، «استضعاف» و «استثمار» داشت، برای خوانندگان و شنوندگانش به راستی جذّاب بود. گویی كلام اینان نیز صادقانه تر و ساده تر از كلام روشنفكران غیرمذهبی بود. با وجود آنكه گفتمان غیرمذهبی می كوشید هرچه بیشتر به خود قالب ساختاری بدهد و از فرد به سوی جمع و از جزء به كل برسد اما كوشش كشش كمتری داشت. نمونه ای از شعر شاملو یكی از مشهورترین روشنفكران غیرمذهبی كه نیازی به تعبیر و تفسیر ندارد:
آحاد شعر من، همه افراد مردمند
از «زندگی» كه بیشتر «مضمون قطعه» است
تا «لفظ » و «وزن» و «قافیه شعر» جمله را
من در میان مردم می جویم
این طریق
بهتر به شعر، زندگی و روح می دهد (4)
پینوشتها:
1.حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص284.
2.جان فوران، مقاومت شكننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران؛ ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، چاپ اول، 1377، ص 574.
3.رضا براهنی، رؤیای بیدار، تهران، قطره، چاپ اول، 1373، ص235.
4.احمد شاملو، هوای تازه، (تهران، نیل)، به نقل از انسان در شعر معاصر، محمد مختاری، ص295.
امینی، علی اكبر، (1390)، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، تهران: نشر اطلاعات، چاپ دوم