بحران حس تاریخی

ادبیات نیمه دوم قرن بیستم، دارای ویژگی های خاصی است كه آن را در سراسر تاریخی بشر ممتاز می سازد. ادبیات این دوره با مسائل حاد و خاص و گاهی نوین دست و پنجه نرم می كند. مسائلی كه سبب شده انسان و انسانیت در خطر
يکشنبه، 31 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بحران حس تاریخی
 بحران حس تاریخی

 

نویسنده: علی اكبر امینی




 

ادبیات نیمه دوم قرن بیستم، دارای ویژگی های خاصی است كه آن را در سراسر تاریخی بشر ممتاز می سازد. ادبیات این دوره با مسائل حاد و خاص و گاهی نوین دست و پنجه نرم می كند. مسائلی كه سبب شده انسان و انسانیت در خطر نابودی قرار گیرد. (1) از جمله: «غیرانسانی بودن تمدن ما، نظام طبقاتی آن، نژادپرستی آن، روح كاملاً سوداگرانه آن، شوونیسم مردانه آن، خشونت نهادی شده آن...» (2).
گذشته از این عوامل و مسائل جدید، این نیمه بسیاری از بحرانهای گذشته را در خود فشرده دارد، به طوری كه در این نیم سده: دهه های به ظاهر كوتاه، هزاره های طولانی را در ساختارهای خود خلاصه می كنند (همان طوری كه) در چند دهه شاعری فردوسی، سراسر فرهنگ ایران تا عصر فردوسی و راه و رسم آینده آن فرهنگ، به صورت چكیده های ساختاری بیان می شود. آن رنج سی ساله چكیده رنجی است سه هزار ساله! در عصر حافظ نیز همین چكیدگی به صورت دیگر تكرار می شود... عصر حافظ را به صورت عصری مركب از چند دهه نمی توان دید. عصر هدایت و نیما و اخوان و فرخزاد را هم نمی توان در دهه های حاضر به صورت كمی دید؛ در این عصر همه ارزشهای گذشته ما با ارزشهای معاصر به نبرد برمی خیزند. (3)
این فشردگی و كیفی بودن را «ت. اس. الیوت» شاعر آمریكایی الاصل معاصر انگلیسی تحت عنوان «حس تاریخی» مطرح می كند: «حس تاریخی كه حس سنتی انسان را نشان می دهد، حسی است كه شاعر باید از گذشته بی زمان و نامحدود و از حال محدود توأمان داشته باشد... شاعر امروز برای آگاهی كامل بر سنت، باید حس تاریخی خود را تا دوران هومر در اروپا گسترش دهد و بداند كه نبض زمان گذشته در كلام از دوران هومر تا عصر ما چگونه می زده است.» (4)
پس ظهور عوامل بحران زای جدید به همراه تكرار بحرانهای گذشته در حال، سبب می شود كه همچون اقبال بگوییم: «عصرها پیچیده در آنات اوست!» این سنگینی بار را كسانی احساس می كنند كه «غریبی انسان» را درك می كنند و خود را نسبت به او مسئول می دانند. «حیوان صفتان زشتخو» سردر آخور بی دردی خود فرو می برند و گویی چشمهایشان نمی بیند و گوشهایشان نمی شنود:

چشم باز و گوش باز و این عمی *** حیرتم از چشم بندی خدا

اما آنان كه حجاب تاریك برابر چشمهایشان نیست، می بینند كه انسان چگونه به مسلخ بحرانهایی چون از خودبیگانگی، نومیدی، پوچ گرایی، بی هویتی، شكاف طبقاتی، ماشینیسم، تنهایی، خشونت، بی معنایی، بی عشقی و بی مهری و... كشانده می شود! پس رسالت پیامبرگونه آنان و به تعبیر اخوان ثالث: «شعور نبوت» ادبی و شعری شان (5)، آرام و قرار را از آنان می رباید و گفتمانشان سراسر درد و داغ و سوز و گداز و به بیان دقیق تر یكسره سیاسی می شود. گفتمان دهه 50 با این بحرانها درگیر می شود. خود را همواره با چیزی طرف می بیند (6). و محیطی را كه پیرامون اوست، به دلخواه خود نمی بیند، پس معترض می شود و آرزوی جا و جامعه ای را می كند كه در آن انسان به كام خویش زندگی كند؛ اما افسوس كه:

كشیدند در كوی دلدادگان *** میان دل و كام دیوارها
(محمدحسین طباطبایی)

تأثیر گفتمان خارجی

بخشی از این گفتمان متأثر از اندیشه های نوین جهانی است كه به آهستگی و پیوستگی به درون گفتمان ایران راه می یابد و طبعاً نخست وارد حوزه دانشگاهی و محافل روشنفكران تحصیل كرده و فرهیخته می شود. چهره های نامور و مؤثر این دوره عبارتند از: آرتور كوستلر، فرانتس كافكا، ت. اس. الیوت، جرج ارول، آندره مالرو، آلبر كام و ژان پل سارت ر، آلدوس هاكسلی، میلان كوندرا و...
اندیشه های اینان با همه تنوع و تفاوت یك وجه مشترك داشت و آن این بود كه هر یك به تقویت بخشی از این گفتمان معارض و معترض كمك می كرد. گفتنی است كه در دهه 50، اندیشه و افكار این متفكران تنها در درون «ادبیات اقلیت» اندك اندك جا خوش می كرد و برای خیل كثیری از مردم افكار آنان چندان مطرح و شناخته شده نبود. هاكسلی، كوندرا و كوستلر شاید فقط برای عده ای معدود شناخته شده بودند، اما آنچه را كه اینان گفته اند، مرزهای زمان و مكان را پشت سر نهاده و به نوعی اتصال تاریخی و جغرافیایی دست یافته است. مثلاً كوستلر (1905-1980): «جزو اولین افرادی است كه با مقاله ها و داستانهای سیاسی اش، سرگشتگی روشنفكر معاصر را به تصویر كشید كه از سویی در معرض فشار خفقان بار نظامی توتالیتر یا احكام جزمی حزبی سیاسی قرار گرفته و از سوی دیگر دل به ندای وجدان خویش دارد كه او را به نگرش سیاسی و اخلاقی روشن بینانه تری فرامی خواند.» (7)
او از اعضای برجسته نسلی است كه از انقلاب اكتبر روسیه سر خورده اند و از این روی: «یكی از درونمایه های اصلی نوشته های كوستلر انحطاط انقلاب است، انحطاطی كه از تأثیر فاسد كننده قدرت ناشی می شود (به گفته او) «تمامی انقلابها به ناكامی كشیده شده اند اما این ناكامی ها همه یكسان نیستند.» (8)
به نقد كشانیدن انقلاب روسیه ضمن آنكه در گسترش و بالش «سوسیالیسم مستقل» سهیم بود، آن بخش از گفتمان ادبی ما را كه از آغاز مشروطه تا دهه 50 كم و بیش تحت تأثیر نویسندگان روسی كه اغلب حامی آشكار و پنهان فرهنگ و انقلاب 1917 آن كشور بودند، نیز به تفكر واداشت و احتمالاً در پرورش آن شاخه فكری كه كار فرهنگی را مقدم بر انقلاب سیاسی و خشونت می دانست، بی تأثیر نبود: «اندیشه های ضد مدینه فاضله نویسندگانی چون آلدوس هاكسلی، جرج ارول و آرتور كوستلر، واكنشی یأس آمیز نسبت به كمونیسم و هرگونه كوشش ایده آلیستی برای ایجاد جامعه ای بهتر از طریق انقلاب سیاسی [پدید آورد] (9). هرچند كه خیل عظیم این طیف همچنان اسیر «تاریكخانه ایدئولوژیك خود» بودند!
یكی از معروف ترین آثار كوستلر، جوكی و كمیسار است كه در سال 1942 برای نخستین بار در مجله هاریزن لندن چاپ شد. كمیسار به تغییر از بیرون باور دارد و بر آن است كه همه گرفتاری های بشر از یبوست گرفته تا عقده ادیپ می تواند با انقلاب درمان شود... ! جوكی معتقد است كه همه چیز با تلاش فردی و از درون بهبود خواهد یافت. (10) به گفته كوستلر تا به حال: «تمام كوششهایی كه با روش كمیساران برای تغییر طبیعت بشر صورت گرفته ناكام مانده است؛ از شهر خورشید اسپارتاكوس گرفته تا تفتیش افكار و از جنبش اصلاح دینی گرفته تا روسیه شوروی» (11). البته ناگفته نماند كه مشكل جوكی نیز وادادنی منفعلانه است. در نهایت شاید تاریخ «چیزی نباشد مگر توالی و جانشینی شبهای جوكیانه با روزهای كمیسارانه در حیات نو انسان...»
اما در هر حال هرچه بیشتر شكست شیوه های كمیساری آشكار شد، سنگینی بیشتر بر فرهنگ و مطالعات فرهنگی افتاد، اگزیستانسیالیسم و اصالت فرد، اراده، آزادی، مسئولیت، مكاتب تحلیل زبان، هرمنوتیك و گفتمان همگی به نوعی سر در همین شیوه تفكر ضدكمیساری دارند، حتی كامو از بیهودگی شروع كرد، سرانجام به «طغیان» رسید و چنین گفت:

«من فریاد می زنم پس هستم *** من طغیان می كنم پس ما هستیم» (12)

در ایران نیز كسانی بودند كه در همان روزگار می گفتند: «همه چیز به فرهنگ برمی گردد». به گفته اینان، دشمن به این نتیجه رسیده است كه برای آنكه بشود به قلب ایران حمله كرد، باید اول فرهنگ او را از پای درآورد. «یك آمریكایی كه قدری فارسی خوانده بود، روزی به من گفت: این چه كشوری است كه من در اینجا به ایرانیانی برمی خورم كه انگلیسی را بهتر از من حرف می زنند و من فارسی را بهتر از آنها!» (13)

پی‌نوشت‌ها:

1. (؟)، گرایشهای نو در ادبیات آمریكای لاتین، ترجمه محمود تفضلی، روزنامه خرداد، پنجشنبه 1 بهمن 1377، ص8.
2. جان برگر و دیگران، هنر و جامعه، ص 83.
3. رضا براهنی، رؤیای بیدار، ص 650.
4. رضا براهنی، سفر مصر و...، ص 123.
5. مهدی اخوان ثالث، صدای حیرت بیدار، ص 16.
6. محمدعلی اسلامی ندوشن، گفتگوها، ص183.
7. ولف می ز، مروری بر اندیشه و آثار آرتور كوستلر، ترجمه كاوه بیات و رامین كریمیان، تهران، نشر نی، چاپ اول، 1374، ص8.
8. همان كتاب، ص17.
9. حسین بشیریه، انقلاب و بسیج سیاسی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1373، ص157.
10. ولف می ز، همان كتاب، ص 76-77.
11. ولف می ز، همان كتاب، ص76-77.
12. مصطفی رحیمی، نگاه، تهران، انتشارات كتاب زمان، چاپ پنجم، 1357، ص49.
13. محمدعلی اسلامی ندوشن، «بر ایران چه گذشت»، «روزنامه اطلاعات»، 57/11/1، ص5.

منبع مقاله :
امینی، علی اكبر، (1390)، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، تهران: نشر اطلاعات، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط