نويسنده: دکتر محمود عباديان
يکي از عواملي که در سادهگويي و استفادهي عملي از شکلهاي شعر سنتي، تأثير فراوان داشته، سرودن شعر براي درج در روزنامه و مجله بوده است.
تا پيش از رواج روزنامهنگاري در ايران، شعر به طور عمده براي شخصيتهاي اجتماعي، يا براي خواندن در محفلها و جمع دوستان سروده ميشد؛ از اين رو شاعران ميکوشيدند آن را به زبان پيراسته و واژگاني در خور مقام و اهميت مخاطب بسرايند. امّا روزنامه را نه تنها قشرهاي مختلف باسواد ميخواندند (و ميخوانند) بلکه تودهي مردم کمسواد يا بيسواد نيز از آن استفاده ميکردند (و ميکنند). از اين رو طيعي است که سادهسرايي و کاربرد واژگانِ همهفهم، يکي از لازمههاي چاپ شعر در روزنامه بوده باشد. گفتني است که روزنامهنگاري در ايران زماني رواج يافت که کشور درگير مسائل حاد اجتماعي و مردم نيازمند روشنگري و آشنايي با مشکلات سياسي، اقتصادي و اجتماعي بودند. اين امر موجب شد که روزنامهنگاران احساس مسئوليت و تعهد کنند و نوشتهها و شعرها را به زبان سادهتر و حتي گفتاري و محاورهاي بنويسند. امري که به نوبهي خود باعث رابطهي تنگاتنگ ادبيات و لذا شعر، با واقعيتهاي زندگي و زبان همگاني گرديد.
شعر روزنامهاي ويژگيهاي خاص خود را داشت. يکي از اين ويژگيها همانا اين بود که به شکل گفتاري براي استعمال تودهها سروده شود و غالباً شکلها و انواعي به کار گرفته شود که نواخت و زير و بم داشته و داراي رديف و تأکيد کلامي باشند. از اين رو رايجترين انواع شعر در اين رهگذر مسمط، ترجيعبند و به ويژه مستزاد بوده است.
گفتني است که مستزاد براي اولين بار در قرن هشتم هجري شکل گرفت - قرني که آشفتگيهاي اجتماعي آن، بيشباهت به نيمهي اول قرن چهاردهم هجري قمري نبود. مستزاد يکي از شکلهاي شعر انتقادي روزنامهاي شد. اين شعر از لحاظ افادهي مطلب داراي اين ويژگي زبان عامه است که در آن نکتهاي که در مصراع اول به ميان ميآيد، در عبارت اختصاريِ دنبالهي آن پاسخ شاعرانه يافته و با تکرار متناوب اين عبارت، موضوع در دستِ توصيف، تأکيد مييابد - امري که در زبان گفتاري و محاوره موردپسند است. آنچه در بيشتر مستزادهاي اين دوره سروده ميشود، برخي گرفتاريهاي اساسي جامعه است که شاعر، آن را در حالتي افراطي مجسم و استدلال ميکند و با تأييد افراطي و تلخ موضوع، آن را انتقاد مينمايد. پيامد يا نتيجهاي که از خواندن (يا شنيدن) مستزاد حاصل ميشود، برانگيختن احساسي خلاف واقعيت تصوير شده است. بيشتر مستزادهاي نسيم شمال چنين است:
دوش ميگفت اين سخن ديوانهاي بي بازخواست***درد ايران بيدواست
عاقلي گفتا که از ديوا بشنو حرف راست***درد ايران بيداوست
مملکت از چارسو در حال بحران و خطر***چون مريض محتضر
با چنين دستور اين رنجور مهجور از شفاست***درد ايران بيدواست... (1)
و مستزاد معروف عشقي دربارهي مجلس چهارم:
اين مجلس چهارم به خدا ننگ بشر بود***ديدي چه خبر بود (2)
هر کار که کردند ضرر روي ضرر بود***ديدي چه خبر بود (3)
اين مجلس چهارم «خودمانيم» چه ثمر داشت؟***والله ضرر داشت (4)
صد شکر که عمرش، چو زمانه بگذر بود***ديدي چه خبر بود
ديگ و کلا جوش زد و کف شد و سر رفت***باد همه در رفت
ده مژده که عمر وکلا، عمر سفر بود***ديدي چه خبر بود ...
مستوفي از آن نطق که چون توپ صدا کرد***مشت همه وا کرد
فهماند که در مجلس چهارم چه خبر بود***ديدي چه خبر بود ... (5)
يکي ديگر از شکلهاي رايج شعر روزنامهاي، مسمط بود. اين نوع بيش از همه در نسيم شمال و ديگر روزنامههاي انتقادي به چاپ ميرسيد.
در مسمط نيز موضوع مورد توصيف، به کيفيتي مبالغهآميز مطرح ميشد تا واکنش ضد آن را برانگيزد. بند اول از مسمطي از نسيم شمال:
ايران ز عطر علم معطر نميشود*** در شورهزار لاله ميسر نميشود
سنگ و کلوخ، لؤلؤ و گوهر نميشود***صدبار گفتهايم و مکرر نميشود
دندان مار دستهي خنجر نميشود (6)
و مطلع يکي از مسمطهاي دهخدا:
مردود خدا رندهي هر بنده آکبلاي***از دلقک معروف نماينده آکبلاي
با شوخي و با مسخره و خنده آکبلاي***نزمرده گذشتي و نه از زنده آکبلاي
هستي تو يک پهلو و يک دنده آکبلاي! (7)
بدينگونه انواع شعري که در دوران گذشته گهگاه به کار رفته و کاربردشان، يا معرف توصيف يک موضوع مرحله به مرحله يا تکراري بود، و يا اينکه به بيان حال شاعر ميپرداخت، در اين دوره امکان تجليِ طنازي و انتقادي يافتند. اين يکي از سنتهاي شعر فارسي بوده است که در روند حرکت آن چند نوع ادب متمايز در يک فرصت پديد ميآمدند بيآنکه همهي آنها نسبت همگون رواج يابند. برخي از آنها مدتها در پردهي فراموشي ميماندند تا سرانجام روزي بتوانند به عنوان شکلهاي غالب شعر رواج يابند. مسمط مستزاد و ترجيعبند از گونههايي بودند که در عصر تحول مشروطه چنين ميدان يافتند.
پينوشتها:
1. «ديوان کامل نسيم شمال» با مقدمه سعيد نفيسي، چاپخانه مروي، ص 183.
2. «ديوان کامل نسيم شمال» با مقدمه سعيد نفيسي، چاپخانه مروي، ص 183.
3. «کليات مصور عشقي»، صص 445- 441.
4. «کليات مصور عشقي»، صص 445- 441.
5. «کليات مصور عشقي»، صص 445- 441.
6. «ديوان کامل نسيم شمال»، ص 186.
7. «ديوان دهخدا»، تيراژه، ص 1.
منبع مقاله : عباديان، محمود؛ (1387)، درآمدي بر ادبيات معاصر ايران، تهران: انتشارات مرواريد، چاپ دوّم