سیدحسن تقیزاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقیزاده بر جدایی دین از سیاست تأکید میکرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقیزاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم میرسد. شاید برای شناخت تقیزاده هیچچیز بهتر از سرمقالهی خود او در شروع دورهی جدید مجلهی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او مینویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیدهی نگارندهی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفهی اطلاعرسانی خود، تعداد محدودی از نوشتههای وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و میتواند مورد استفادهی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقالهی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.
خانمها و آقایان (1)
در دنبالهی خطابههای بسیار قابل استفاده و ممتع آقای پروفسور لنتز در باب افکار دینی در ایران قدیم که مورد استفاضهی حضار محترم شد از اینجانب نیز تقاضا شد که خطابهای راجع به دین مانی که اگر هم کاملا از ادیان ایرانی نباشد در قلمرو ایران ظهور کرده و انبساط یافت به اجمال ایراد کنم. این تقاضا به مناسبت مطالعاتی بوده که اینجانب مخصوصاً در بیست سال اخیر در این موضوع دو خطابه به زبان فارسی در انجمن ایرانشناسی در طهران در 15 دسامبر 1949 و اول فوریه 1951 در ان باب ایراد نمودم و بعد به شکل رسالهای جداگانه طبع و نشر گردید.باید بگویم که اولا مطالب آن خطابهها فعلا بعد از شش هفت سال در حافظهی من نبوده و حاضرالذهن نیستم و ثانیاً من اهل اختصاصی در این مسأله نیستم و تحقیقی ابتکاری ندارم و آنچه در آن موقع گفته و نوشتهام هم از تحقیقات علمای متخصص مغرب زمین مأخوذ بوده است که از آن جمله یکی هم خود آقای لنتز است که بیش از سی سال است در همین موضوع تحقیقات و نشریات متعدد داشت و دارد. معذلک تا آنجا که اطلاعاتی در حافظه دارم با وجود نداشتن هیچ کتاب و مأخذ در دست در این چند روز اخیر مختصری برای اجابت تقاضای ترتیب دهندگان این سلسله خطابتها و ناکام نکردن خواهش مبنی بر حسن ظن آنها بیان میکنم.
نه تنها هیچ کتاب و نوشتهای در دست نداشتم بدبختانه حتی نسخهای از رسالهی خود را همراه نداشتم. ولی پس از تقاضای مزبور مکتوبی به عجله به طهران نوشته و خواهش کردم هر چه زودتر یک نسخه با پست هوائی بفرستند و برخلاف انتظار فوراً فرستادند و سه روز قبل رسید. در اینجا هم به عجله به بعضی مآخذ غربی مراجعه و به سرعت مروری نمودم و اینک هرچه حاصل شد امروز ولو بطور ناقص بیان میکنم.
علاقهی مخصوص من به مانی و دین او از کتابی پیدا شد که دوست سابق من Otto von Wesendonk در سنهی 1922 نشر کرد. مشارالیه آن کتاب را محض از راه دوستی در ضمن یک سر لوحه با خط و زبان فارسی به اینجانب اهداء کرده بود. آن مرحوم احساسات زیادی نسبت به ایران داشت و شاید به همین جهت بعد از جنگ اول از رشتهی دیپلوماتی و عضویت وزارت خارجه آلمان به خط علم و مخصوصاً ایرانیستیک افتاد و نسبت به زمان خود عالم خوبی شد. بعدها من در موقع اشتراک خودم در مدرسهی مطالعات شرقیه در سنهی بعد از 1936 نوشتههای زیادی را در باب مانی مطالعه کردم.
اطلاعات راجع به مانی و دین او را میتوان در چهارچوبهی این خطابه بطور اختصار به چهار قسمت تقسیم کرد:
نخست مطالب کم و بیش تاریخی راجع به شخصی مانی و پیروان بلافصل و خلفاء و دعات او و سیرت و گزارش امّت او در مشرق و مغرب در پنج شش قرن بعد از او و همچنین نوشتجات خود او.
دوم مآخذ شرقی و غربی معلومات راجع به او و دین او.
سوم ماهیت دین و عقاید او
و چهارم بقایای مانویّت در قرون بعد.
مانی از بابل بود و در آن شهر متولد شد و او خود را بابلی مینامد. در روایت در مأخذی از اواخر قرن دهم (که شاید مأخوذ از اسناد قدیمه باشد) پدر او را که پتگ نام داشت ایرانی شمرده و گوید که از همدان به بابل مهاجرت کرده بود (و یا این که نسبت ایرانیّت که بعدها به او دادهاند از همان بودن او از همدان ناشی شده است) و روایت دیگری از اگاپیوس پدر مانی را از شوش میداند. به نیشاپور و جندیشاپور هم نسبت دادهاند. پس چون ایرانی بودن او مسلم نبوده و نیز آنچه نوشته هم یعنی هفت کتاب و عدهی زیادی رسائل (از جملهی هفتاد و شش رساله که در کتاب الفهرست به مانی و اصحاب او نسبت داده شده) همه به زبان آرامی (یا سریانی) نوشته شد بجز یکی که به فارسی بوده است و همچنین از این که وقتی که در آخرین ایام حیات خود پیش بهرام پادشاه ساسانی رفت مترجم همراه داشت تسلط او در زبان فارسی مشکوک میشود. نمیدانم تا چه اندازه دین و عقاید او جزو موضوع این خطابهها در باب افکار دینی ایران قدیم قبل از اسلام شمرده تواند شد ولی از این لحاظ که مانی اگر هم از نژاد ایرانی نبوده باشد در قلمرو ایران و موطن او یعنی بابل نزدیک به پایتخت ایران بوده و وی از عقاید زردشتی هم بیخبر نبود شاید بتوان دین او را هم جزو افکار دینی ایرانی محسوب داشت.
مانی به قول خودش در کتاب فارسی خود (شاپورکان) در سنهی 527 سلوکی قمری یعنی سنهی 217-216 مسیحی در بابل به دنیا آمده و دلایلی در دست است که ولادت او را در همان 216 قرار میدهد و در دوازده سالگی وی وقتی که دو سال از سلطنت اردشیر بابکان شاهنشاه ساسانی ایرانی گذشته بود (یا در سال دوم سلطنت او) به او وحی آمد که خود را برای ارشاد خلایق مهیا کند و پس از آنکه بیست و چهار سال از عمر او گذشت روحی (sprite) بر او ظاهر شد که در مأخذ قدیمه توام نامیدند و گفت حالا وقت است که تو ظهور کنی یعنی اعلام علنی دین جدید خود را بکنی.
پس مانی بطور محدود (و شاید در خفا) به تدریج به دعوت نزدیکان خود پرداخت و از آن جمله پدر خود را بدین خود داخل کرد و ظاهراً یک حوزهی محدود اصحاب تشکیل داد و مسافرتهائی به نواحی اطراف نموده کم کم به سوی ولایات شرقی ایران و (و افغانستان کنونی) و کوشان حتی تا سند رفت و همه جا مؤمنینی پیدا کرد و یکی از کمّلین آنها را نایب خود در آنجاها قرار داد و ظاهراً پسر اردشیر اولین پادشاه ساسانی (فیروز) را که والی کوشان بود به دین خود متمایل کرد یا جلب نمود و بنابر بعضی روایات یک پسر دیگر اردشیر را هم وقتی که در هندوستان (یعنی در نواحی سند) بود خبر تغییر سلطنت در ایران و آمدن شاپور را به جای اردشیر شنید و عازم عودت به مملکت خود شد و از راه دریا و جنوب ایران سفر کرده و به پایتخت ایران (طیسفون) رسید و مصمم شد در موقع تاجگذاری رسمی شاپور در اولین روز سال بابلی به دربار شاه رفته و دین خود را رسماً اعلان نماید.
در این موقع دو نفر از اتباع خود و پدر خود را نیز همراه برد پادشاه او را به خوشی پذیرفت و اجازهی نشر دعوت خود را به او داد و وی به همت تمام و با شوق و غیرت و پشتکار زیاد دعوت خود را در اکناف عالم بسط داد. اصحاب پرکار و مجرب و جاننثاری هم پیدا کرد که وجود خود را وقف آن کار کردند و در مصر و فلسطین و مشرق ایران تا حدود چین آنها را میفرستاد و مردم را دعوت میکرد. خود او در پایتخت ایران و مزوپوتامی علیا (شمالی) بود و غالباً با شاپور همراه بود. حتی از قرار بعضی روایات در بعضی جنگهای وی با روم هم همراه بود. وی در حوالی نیمهی نصف اخیر قرن سوم به حکم بهرام چهارمین پادشاه ساسانی در جندیشاپور پس از بیست و شش روز ماندن در محبس بر اثر زجر کشته شد. پس از او خلیفهی او به اسم سیسینیوس امام مانویان شد و پس از ده سال وی نیز کشته شد و امامی دیگر به اسم اینایوس به جای او نشست.
با وجود سختگیریهای متناوب از طرف سلاطین ساسانی و قیاصرهی روم و مخصوصاً روحانیان مجوس و نصاری مانویت در مغرب و مشرق به انتشار خود مداومت کرد بطوری که فقط ربع قرن بعد از وفات مانی یعنی در سنهی 300 مسیحی دین وی در سوریه و مصر و آفریقای شمالی تا اسپانی و مملکت گال جلوتر رفته بود. آثار این انتشار دین در تواریخ مختلفه مشهود میشود. چنان که از مانویانی در رم در اوایل قرن چهارم و قانونی از قسطنطین امپراطور روم بر ضد آنها در سنهی 326 و سختگیری والنتینیان امپراطور دیگر در 372 و قوانین سخت تئودوسیوس در 381 و بعد از آن و تبعید مانویان از تمام ممالک روم در همان زمان و مقرر داشتن ژوستی نیان در سنهی 520 جزای اعدام برای آنها خبر داریم.
همچنین از فعالیت عظیم یکی از قدّیسین بنام و مروجین آن مذهب بنام شاد اورمزد در اوایل قرن هفتم مسیحی در آسیای مرکزی و بالاخره دین رسمی شدهی مانویّت در مملکت اویغورها در چین غربی در سنهی 763 و دوام آن در آنجا و ورود آن دین به چین از اواخر قرن هفتم به این طرف و گرویدن عدهای معتدبه از چینیان به آن دین به تدریج اخبار زیادی متفرقه در مآخذ مختلفه موجود است.
در ممالک اسلامی نیز دین مانوی در میان طبقهی فاضل انتشار معتدبه داشت البته در خفا و حتی یکی از خلفا اموی یعنی ولید ثانی را که در حدود 730 خلیفه بود به مانویّت منسوب داشتهاند و بعضی از ولادت همان خلفاء در عراق در قرن هشتم به قدری با مانویان مساعد بودند که عدهی زیادی از پیروان آن دین از ماوراءالنهر به ایران برگشتند. در اوایل عهد خلفای عباسی و مخصوصاً در اواخر قرن هشتم در بغداد به شدت به تعقیب مانویان که <آنها را=""> زندیق مینامیدند پرداختند به حدّی که برای کشف و اعلام آنها مأموری مخصوصی عالیمقام به اسم Master of Zandiks تأسیس شده بود و من شخصاً این شبهه را دارم که محرک بزرگ تعقیب آنها به دست مسلمین خود ایرانیان مجوس بودند چنان که نظایر این نوع کار در فرق مذاهب دیگر در تواریخ بعد دیده میشود.
تا اوایل قرن یازدهم و بلکه تا چندی بعد هم (حتی تا اوایل قرن سیزدهم) از وجود امت مانوی (Cummunity) جسته جسته اخباری در دست هست و بعدها کم کم تقلیل یافته و منقرض شدند و اثری اصلی و زنده برای قرون بعد در دست نماند مگر مانویان جدید مسیحی که از آنها بعد سخن خواهیم گفت.
کتب مانی که به عربی ترجمه شده بود هنوز در نیمهی قرن یازدهم در دست عالم بزرگ اسلامی ابوریحان بیرونی بوده است و از وجود کتاب انجیل مصوّر مانی ظاهراً «ارتنگ» در غزنه پایتخت غزنویان در افغانستان در قرن پنجم خبری در کتاب ابوالمعالی (بیان الادیان) آمده است و قبل از آن زمان و بعد از آن هم تا قرن سیزدهم و چهاردهم در کتب اسلامی عربی اقتطافاتی از کتب مانی دیده میشود و ظاهراً دین مانوی تا اوایل قرن سیزدهم در آسیای مرکزی هنوز پیروانی داشته است.
در قرون اولای اسلام و ظاهراً در اواخر قرن هشتم یا اوایل قرن نهم بین مانویان انقسامی (schisme) پیدا شد و مانویان آسیای مرکزی از تبعیت امام اصلی بابلی (که حکم خلیفه داشت و مرکز او و اصحاب وی در بابل بود که حکم واتیکان برای کاتولیک داشت) خارج شد و فرقهای به اسم دیناوران تأسیس کردند (قبلاً هم در خود عراق دو دستگی به اسامی مقلاصی و مهری پیش آمده بود).
مآخذ اطلاعات ما از دین مانوی تا قرن نوزدهم بسیار محدود بود و گذشته از قدیمترین ذکری که از مانی در کتاب عالم روحانی مسیحی ایرانی افراتس در کتاب سریانی او از حدود سنهی 340 مسیحی آمده تقریباً منحصر بود به کتب «کلام» احتجاجی و ردّیههای زیادی که آباء مسیحی از قرن چهارم تا قرن نهم غالباً به یونانی یا لاتینی و گاهی به سریانی بر ضد آن دین نوشته بودند و من اسامی بیست و یک کتاب یا رساله از آنها را در رسالهی فارسی خود به تفصیل آوردهام و مهمترین آنها کتب قدّیس و عالم بزرگ و خیلی معروف نیمهی قرن چهارم سنت آوگوستین است.
در این کتابها در ضمن ردّ عقاید مانی شرحی از آن عقاید هم با اقتباس از ترجمهی یونانی و لاتینی کتب مانوی میآید و مخصوصاً در کتابهای آوگوستین که خود در آفریقای شمالی نه سال تمام تا سنهی 381 از سمّاعین مانوی که مرتبهی ابتدایی طبقات مانوی است بود و بعد از آن این دین برگشته بود و سیزده کتاب مهم در ردّ بر مانویّت نوشته است. این کتب احتجاجی اگرچه در مقام خود مفید و مشتمل بر بسیاری از مطالب مربوط به دین مانی هستند مأخذ اصلی نمیتوانند شمرده شوند و البته مخلوط با تعصب هم هستند.
قبل از کشفیات جدید زیرزمینی علمای مغرب زمین محققین در قرن هجدهم و نوزدهم از روی همین مآخذ مسیحی و اندکی از کتب زردشتی مانند شکند -گمانیک ویچار و کتاب دینکرت در باب مانویّت و بعضی قطعات کتب ارمنی تحقیقات میکردند و مینوشتند و در آن میان شایستهی ذکر است که یک عالم فرانسوی به اسم بوسو بر با همین وسائل ناقص موجود در زمان خودش کتاب عظیم و جامعی (مستوفی و کامل) در باب مانی و هر آنچه به او مربوط است در سالهای 1739-1734 در دو جلد به عنوانHistoire critique de Manichée et du Manichéisme تألیف و در آمستردام نشر کرده است. بعد از او محققین دیگری مانند باور در 1831 و کسلر در ربع اخیر قرن نوزدهم و بسیاری دیگر نوشتهاند و تا به دست آمدن منابع اصلیتر همان مآخذ مسیحی و زردشتی چنان که گفته شد تنها مایهی اطلاعات بود.
منابع اطلاعات اصلی راجع به مانی تا اواسط قرن گذشته در دست نبود و با آنکه دین او عالمگیر بود و چنانکه اشاره شد از سواحل دریای آدریاتیک و حتی در رم و آفریقای شمالی و مصر و سوریه و بینالنهرین و خراسان و کوشان و آسیای مرکزی تا مغولستان شمالی و جنوبی و حتی در چین پیروان زیادی با عدد کثیر داشت و در مملکت چین غربی یا ترکستان شرقی یعنی مملکت پادشاهی ایغور دین مانی از 763 تا 840 دین رسمی و پادشاهی کشوری بود آثاری اصلی در قرون اخیر (شاید بعد از قرن سیزدهم) در دست نبود.
اولین منبع مهم اصلی (به این معنی که از کتب اصلی مانوی اخذ و بدون تعصب و طرفگیری است) در اواسط قرن گذشته به وسیلهی طبع و نشر کتاب بسیار بسیار مهم عربی الفهرست ابنالندیم به اهتمام عالم آلمانی معروف فلوگل و کتاب خود او به زبان آلمانی مشتمل بر ترجمهی آلمانی فصل راجع بمانی از همان کتاب الفهرست و تعلیقات بر آن Mani, Leben und seine Schriften در سنهی 1862 به دست محققین آمد.
[ابنالندیم در بین مؤلفین اسلامی واقعاً به عقیدهی من بعد از بیرونی مقام اول را دارد و حتی دامنهی اطلاعات او چنانکه از کتاب او که در واقع یک انسیکلوپدی عظیمی است از بیرونی بیشتر و وسیعتر است و شایسته است همه مطالعهکنندگان علوم شرقی اسلامی اسامی چند نفر محقق بزرگ اسلامی را یاد بگیرند که علاوه بر بیرونی و ابنالندیم، مسعودی و ابنخلدون را نیز شامل است.]
پیش از ابنالندیم قاسم بن ابراهیم امام زیدی متوفی در 859 مسیحی شرحی راجع بدین مانی نوشته که اگرچه قدیمتر است کم فایده است.
بعد از کتاب الفهرست قدم دوم را در توسعهی دائرهی اطلاعات نسبة اصلی راجع به مانی میتوان نشر کتاب نویسندهی سریانی بارکنای از آخر قرن هشتم را به وسیلهی پونیون فرانسوی و ترجمهی آن در سنهی 1898 با تعلیقات و حواشی شمرد. در همان نیمهی دوم قرن نوزدهم کتب عربی بیرونی و یعقوبی و شهرستانی و احمد بن یحییالمرتضی از نیمهی اول قرن نهم نیز طبع و نشر شد که حاوی اطلاعاتی اصلی بودند و کم و بیش بر اطلاعات ما در این موضوع افزودند.
سرفصل مهمی در رشتهی این اطلاعات در اوایل قرن بیستم ایجاد شد و آن به وسیلهی باز شدن روزنهی مهمی برای روشن ساختن این مبحث بود که علمای آلمان و روس و فرانسه و انگلیس و دانمارک و مجارستان با کشفیات خود در ترکستان چینی باز کردند و اوراق متفرقهی پاپیروسی از ناحیهای معروف به تورفان به زبانهای فارسی (پارسیک) و پارتی (پهلویک) و سغدی و ترکی قدیم و چینی به دست آمد که مقداری از آنها از پیروان مانی و مربوط به دین او بود. نیز مغارهای در ناحیهی کان سو (چین) به اسم تونن هوانگ پیدا شد که در داخل آن نوشتجات زیادی به زبان چینی از آخر قرن نهم مخزون و در حدود سنهی 1035 در مغاره بسته شده بود و در این نوشتهها از مانی و دین او سخن میرود.
خواندن این کتیبههای چین غربی و ترکستان شرقی بقدری بر معلومات موجود راجع به دین مانوی افزود که حکم یک انقلاب در این زمینه داشت. از آرکئولوگها و علماء که در راه نشر و تفسیر این مواد کوشیدند اسامی فوق لوکوک و گرونودل و فریدریک و آندریاس و شدر و والدشمیت آلمانی و پلیو و شاوان فرانسوی و اورل اشتاین مجاریالاصل و جکسون امریکائی و طومسون و سالمان روسی از مردهها میتوان بهطور نمونه ذکر کرد و بسیاری دیگر از مردهها و زندهها که فهرست آنها بسیار طولانی میشود و من در آخر رسالهی خودم فهرستی مشتمل بر دویست و هفتاد کتاب و رساله در زبانهای مغربی در باب مانی و مانویّت ثبت کردهام.
آخرین اضافهای که به پیشرفت علم مانوی شده از سالهای اخیر است. یعنی کتب و رسائلی از خود مانی یا اصحاب بلافصل و مبشرین او به هر حال از زمانهای بلافصل بعد از مانی است که به زبان قبطی نوشته شده و در سنهی 1931 در فیّوم مصر پیدا شد. از این مجموعهها که هفت کتاب است و قریب دو هزار ورق قسمتی در برلن و قسمتی در کتابخانهی چستر بیتی در ایرلاند محفوظ است و سه کتاب از آنها طبع و ترجمه شده است.
برای فهمیدن اصول و فروع دین مانی اگر کسی طالب کمال باشد باید اطلاع وافی از طریقهی گنوسی یعنی نجات به وسیلهی معرفت و مستخلّص از مادیات داشته باشد. این طریقهی فلسفی دینی که از امتزاج فلسفهی هلنیست با عقاید دینی مسیحی و یهود و بتپرستی و شاید مخصوصاً بابلی در قرون بلافصل قبل و بعد از مسیح به وجود آمد و تکامل یافت و طریقههای زیاد آن تأثیر عمده در مذهب مانوی داشته و مخصوصاً به عقیدهی من مذهب ماندائی تأثیر عظیمی داشته است، اگر چه طریقهی ماندائی را غالباً متأخر بر مانویّت شمردهاند.
خود مذهب مانی و همچنین ماندائی مذهب گئوسی هستند و با وجود بحث اختلاف زیادی که در این موضوع هست اینجانب شخصاً عقیده دارم که شکل یا فورم ابتدائی طریقهی ماندائی همان مذهب قومی بوده که از دوران و سواحل اردن در حوالی قرن اول مسیحی و به هرحال پس از اختلاف و نزاعی که بین آن قوم که پیروان یحیی تعمید دهنده بودند و مسیحیان ابتدائی از نسل یهود در فلسطین پیدا شد و بر اثر تعقیب و سختگیریهای آخریها به حوالی شطالعرب (که اسباب تعمید دائمی در آنجا فراهم بود) مهاجرت کرد، و بعدها به اسم صابئین معروف شده و حالا هم بقایای آنها در همان ناحیه به اسم صبّه زندگی میکنند اگرچه رو به زوال رفته و عدد آنها در عراق و ایران از پنج هزار نفر تجاوز نمیکند. دلایل حسابی که برای این عقیده دارم اینجا موقع بیان آن نیست.
شرح گنوسی خیلی مشروح میشود و من در رسالهی سابقالذکر خود سی مکتب از طریقهی گنوستیک را با نام و نشان ذکر کردهام که بعضی از آنها در میان یهود قبل از مسیح یا در قرن اول مسیحی شیوع داشته و اغلب در ریاضیات و عقایدی شبیه به ثنویت و تعمید متشابه بودند و ظاهراً اسنیها که در قرن دوم و یا اول قبل از مسیح در همان اردن مسکن اصلی قدیم ماندائیهای قدیم یعنی در سواحل اردن بودند همان طایفه باشد که بظن قوی طومارهای جدیدالکشف بحرمیّت که اخیراً باعث شده سر و صدائی در محافل علمی و مذهبی شود و رولوسیونی در میان مسیحیان پدید آورده و موجب آشفتگی ارتودوکسها از آنها است و شاید با طریقهی یحیی تعمیددهنده بیارتباط نباشد. من با این موضوع باریک فعلا کاری ندارم.
نیز چنانکه گفته شده تئوری یا هیپوتز مربوط به عقیدهی این که یحیی خود دارای عقاید گنوستیک خاصی بوده و حتی مؤسس دینی بوده است که پس از او امت و انقسام پیدا کرده و اکثریت آنها تابع عیسی شدند و قسمتی برخلاف دین مسیحی و وفادار به همان «دبن یوحنا» مانده و به تدریج از فلسطین طرد شده یا مهاجرت نموده و در سواحل دجله و فرات مستقر شدند که بقایای آنها هنوز به اسم صبّه در عراق و جنوب ایران هستند و پیرو یحیی میباشند از موضوع ما خارج است.
از میان فرقههای گنوسی چهار طریقهی بسیار مهم و دارای اشتهار بودند که عبارت باشد از بازیلیدس از قرن دوم مسیحی و از انطاکیه و طریقهی والنتین از وسط قرن دوم مسیحی و طریقهی مرقیون و بار دیصان از اورفه که همهی این چهار طریقه بین سالهای 130 و 190 مسیحی پی در پی ظهور و انتشار یافتند و مخصوصاً این دو فرقهی اخیر هم در درجهی اول شهرت و انتشار بوده و هم بیش از همه در عقاید مانوی مؤثر بودند و مانی در کتب خود از این دو مذهب بسیار سخن گفته.
اغلب این فرقهها چنانکه گفته شد در بعضی عقاید غیرعادی و غیر مسیحی با هم اشتراک داشتند مانند انکار موسی که مانویان هم در آن شریک بودند. مانی بودا و زردشت و عیسی را قبول داشت. ولی کتب منسوب به آنها را مجعول میدانست و عقیده داشت که کتب اصلی آنها از میان رفته است.
اساس دین مانی بر وجود مستقل دو عالم نور و ظلمت (ماده در طبیعت و ریشه) و سه دور زمانی بود. در واقع دو خدای بزرگ مستقل را قائل بودند. خدای خیر و خدای شرّ و در این باب با دین زردشتی که خدای بزرگ را اهورامزدا میشمرد اختلاف داشت. تکوین عالم و جریان کار وجود داستان کشمکش این اصلی (دو ریشه) است.
دور اول یا ماضی دورهی استقرار هر یک از دو اصلی در عالم خود بود. قلمرو نور در بالا و منبسط به شمال و مشرق و مغرب بود و مقرّ ظلمت در پایین و ممتد در جهت جنوب بود. عالم نور تمام خوبیها را داشت و نظم و صلح و فهم و سعادت و سازش در آنجا حاکم بود. ولی در عالم ظلمت اغتشاش و بینظمی و کثافت مستولی بود. در قلمرو نور پدر عظمت حکمران است و در قلمرو ظلمت پادشاه تاریکی منشأ همه گونه شرّ و زیان بود و همه عناصر خبیثه و وجودهای پر از دود و آتش در تلاطم است. عالم نور از وجود عالم ظلمت مطلع بود و خود را از آن دور و جدا نگاه میداشت و هر دو عالم جدا و دور از همدیگر و در حال توازن کامل بودند و سرحدی قاطع بین آنها بود. تا وقتی که ظلمت در تلاطم و فوران دائمی خود به بالا و سرحد نور رسیده از وجود آن عالم خیر و روشنائی مطلع شد و امیر تاریکی قصد حمله و تصرّف آن عالم را کرد پادشاه عالم نور که «پدر عظمت» نامیده میشود در صدد مدافعه بر آمد و مادر حیات را از خود احداث نمود و او هم انسان اولی را میزاید یا ایجاد میکند. این انسان با پنج پسر خود رو به پائین رفته و با ظلمت در میآویزد و مغلوب میشود و بچههای او را دیوان دریده و میخورند و این کار مبدأ امتزاج و خلقت عالم میشود و آغاز جنگ عظیم و مبارزهی مستمر و طولانی است برای استخلاص جزء یا اجزائی از نور که در بطن مادهی ظلمت عبوس مانده است و نیز ابتلاء دورهی دوم یعنی حال.
داستان دراز این مبارزه دراز و بسیار پیچاپیچ است و تا آخر دورهی حال و آغاز دورهی سوم یا استقبال مداومت دارد که قصهی ان که داستان خلقت عالم و آسمانها و زمانها و ستارگان و مخلوقات جاندار و مردم دنیا و کشاکش دائمی و مستمر جاری است به قدری با تفصیل و فراخی و افسانهای و کسالتانگیز است که اگر هم بیان آن مفید باشد بیش از یک خطابه برای این لازم است.
چنانکه گفته شد شاید برای قسمت اصولی یا تکوینی و عقاید فلسفی syncretic و گنوستیک و کوسمولوژیک دین مانی و تئوریهای مفصل انسیکلوپدیک آن راجع به هر قسمت از عالم کون و امتزاج مادی (که شرح کامل آن را باید در کتاب جامع الفاریک
Les écritures manichéennes, leur constitution, leur histoire analytique
1919 دید، خود خطابهی جداگانه کاملی لازم باشد و همچنین سیستم و تشکیلات طبقات کلیسای مانوی و درجات آن یعنی هیرارشی و نیز کیفیت عبادات و rite ها و سرمونیهای آن و نمازها و روزههای هر یک از درجات initiée ها و ریاضتهای شاقّ آنها و طریقهی زندگی آنها که بسیار غیرعادی است و پس از تقشف و نسک و زهد افراطی و دیسیپلین مذهبی و سعی جاری و مستمر عالم انسانی برای استخلاص ذرات نور محبوس در ماده و صعود آن اجزا در موقع مردن ابزار بوسیلهی زورق هلال به عالم بالا و عالم نور پهلوی پدر و احتراز صدمه زدن به هر جسمی برای اجتناب از صدمه به جزء نور موجوداتی حتی چیدن میوه و خورد کردن گندم و پختن نان و شکستن آن برای خوردن برای طبقات بالا و صدّیقین و رهبانیت مطلق صدّ یقین و حتی احتراز به قدر امکان از تناسل برای سمّاعین (تا حبس نور دوم پیدا نکند) به حدی که بر حسب ظاهر شیوع آن دین از این حیث به زوال نوع بشر منتهی میشود.
نیز برای تحقیق در باب منبع یا منابع عمدهی دین مانوی و عقاید در آن از یک قرن به این طرف و ربط دادن به عقاید بودائی و هندی یا غلبهی عناصر مسیحی از ان و یا عقاید ایرانی قدیم یعنی زردشتی یا زروانی و یا به فرق مبتدعهی گنوسی مسیحی مانند مرقیونی و دیصانیها و یا اساطیر و عقاید بابلی و یا به ماندائی قدیم و باز تفصیل کتب مانی و انجیل او که بیست و دو فصل به عدد حروف سریانی داشت و نیز خطی که مانی اختراع کرد و برای پیشرفت فیلولوژی زبانهای قدیم ایرانی از آن حیث که هزوارش نداشت خیلی مفید شده و اعتقاد مانی به بودا و زردشت و عیسی و تأثیر مذهب مانی در مزدکیّت و فرق عیسوی مانوی رنگ جدید مانند پریسیلیانتیستها در اسپانی در قرن چهارم و پاولی سینها در ارمنستان در قرن هفتم و بوگومیلها در بلغارستان در قرن دهم و یازدهم و پاتارینها در بوسنه و ایطالی در قرن دهم و یازدهم و کاتارها در حوالی میلان و آلبیژنسیها در جنوب فرانسه در قرن یازدهم و دوازدهم که داستان همهی مانویان جدیده یا مسیحیان مانوی مشرب را در کتاب مفید استون رو نسیمان به عنوان «مانویّت قرون وسطی و بدعت ثنوی در مسیحیت» میتوان دید و چنانکه گفته شد برای شرح کامل و حتی اجمالی این موضوعات یک خطابهی مستقل دیگری لازم میشود.
در آخر خطابه اشاره به اینکه مانی در کتاب خود از جنگ ملائکه با جبّارها از استعمال نفت هم حرف میزند و معلوم میشود تنها معاصرین انحصار شناختن لغت را نداشتهاند.
در خاتمه میخواهم بگویم که یکی از کتب بسیار خوب راجع به مانی و دین او را استاد عالی مقام بزرگ امریکائی دوست من مرحوم جکسون استاد کولومبیا در سنهی 1932 نشر کرد.
متأسفم که خطابه مفصل شد. ولی این همه تقصیر من نیست بلکه تقصیر مانی است که بیان عقاید و اصول و فروع آن ولو به اجمال و کوندنسه کردن محتاج به لااقل سه خطابه و هر کدام اقلاً یک ساعت است.
پینوشت:
1- این مقاله تحریر فارسی خطابهای است که تقیزاده در دانشگاه کلمبیا (نیویورک) ایراد و به قصد ترجمه شدن به زبان انگلیسی تهیه کرده بوده است.
منبع مقاله:تقیزاده، حسن، (1388)، به کوشش: ایرج افشار، مقالات تقیزاده (جلد دوم: مانیشناسی)، تهران: انتشارات توس، چاپ دوم. آنها>