نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب
مترجم: علیرضا طیب
در سال 1986 که یکی از نگرانی های بزرگ بین المللی برنامه ی جنگ ستارگان رونالد ریگان و خطر تبدیل شدن جنگ سرد به جنگی گرم بر اثر اجرای این برنامه بود ریچارد روزکرنس کتاب سربرآوردن دولت تجارت پیشه: بازرگانی و کشورگشایی در جهان نو را منتشر ساخت. وی در این کتاب مدعی شد که دل مشغولی های جغرافیایی کهن به قلمرو قدرت نظامی که ریشه ی آن به صلح وستفالی و پایان یافتن جنگ سی ساله در 1648 به مثابه نمادگذار از قرون وسطی به دوران نو می رسید-سرانجام-تقریباً منسوخ شده است. به رغم دو استثنای مهمی که در آن زمان به صورت اتحاد شوروی و ایالات متحده وجود داشت به گفته ی او تجارت به منزله ی کلید اعتبار، قدرت و ثروت بین المللی جای توسعه طلبی ارضی و قدرت نظامی را گرفته بود. توازن تجارت به جای توازن قدرت نشسته بود. آن چه در میانه ی دهه 1980 یک گزاره ی بدیع به نظر می رسید با پایان یافتن جنگ سرد به شکل گسترده تری پذیرفته می شود. در دهه ی 1990 روزکرنس کار خود را با بسط دادن و کاربست استدلالی که در 1986 مطرح ساخته بود ادامه داد و ضمن تقویت نظریه ی خویش به بررسی نتایج آن برای صلح و مردم سالاری در سده بیست و یکم پرداخت.
به یقین گزاره ی یاد شده کاملاً هم بدیع نبود زیرا نورمن انجل هم در نخستین سال های سده ی بیستم استدلال مشابهی را مطرح ساخته بود. اما برخلاف انجل، روزکرنس با چنان باریک بینی نظری قلم می زند که نمایان گر علاقه مندی علمی دیرپای او به بسط نظریه ی روابط بین الملل و به ویژه رابطه ی میان سیاست داخلی و سیاست خارجی است. در همین حال، روزکرنس (مانند انجل) از این توانایی رشک برانگیز برخوردار است که نوشته هایش را هم برای مردم آگاه و هم برای هم قطاران دانشگاهی اش در رشته روابط بین الملل بنویسد. در حالی که انجل یک روزنامه نگار بود روزکرنس بیش تر عمر شغلی خود را در مناصب دانشگاهی سپری کرده است البته در آغاز در وزارت خارجه ایالات متحده برای شورای برنامه ریزی خط مشی ها کار می کرد و از آن جا به دانشگاه آمد. وی در حال حاضر در دانشگده ی علوم سیاسی دانشگاه UCLA استاد روابط بین الملل و نیز مدیر مرکز روابط بین الملل آن است. گرچه روزکرنس در حال حاضر در همان دانشگاهی که مدرک کارشناسی خود را در 1952 ز آن گرفت به تدریس و نگارش مشغول است ولی در تعدادی از دانشگاه های امریکا تدریس کرده است. وی در 1954 مدرک کارشناسی ارشد خود را از کالج سوارت مور گرفت و از پایان نامه دکترای خود نیز در 1957 در دانشگاه هاروارد دفاع کرد. پیش از به عهده گرفتن مقام فعلی اش روزکرنس سال های بسیار در دانشگاه کورنل استاد کرسی کارپنتر در زمینه ی سیاست بین الملل و تطبیقی بود.
روزکرنس نخستین بار در رشته ی روابط بین الملل با کارهایی که در دهه های 1960 و 1970 درباره ی نظریه ی سیستم ها انجام داد نام خود را بر سر زبان ها انداخت. وی دانش تاریخی گسترده ای را که درباره هنر دولتمداری اروپاییان از سده هجدهم داشت با مدل های تبیین کننده ی صوری در هم آمیخت تا رفتار دولت ها و ثبات نظام های گوناگون تاریخی را توضیح دهد.در 1963 کتاب کنش و واکنش در سیاست جهان و یک دهه پس از آن نیز کتاب روابط بین الملل: صلح یا جنگ؟ (1973) را منتشر ساخت. کتاب دوم خلاصه ی تحلیل های تاریخی مطرح در کتاب اول است و بحث کلی آن کتاب را درباره ی سیاست گذاری خارجی با جزئیات بیش تری پیش می برد. روزکرنس در کنش و واکنش هم به تحولات بلندمدت در روابط بین الملل علاقه مند است و هم می خواهد ببیند چگونه دگرگونی بنیادی پدید آمده در سرشت دولت ها و نیز محیط بین المللی سرشت مناسبات میان دولت ها را تغییر داده است. این دو مضمون در طول عمر علمی او تکامل پیدا کرده و در نوشته هایش پیرامون وابستگی متقابل، توازن قدرت، کارایی نظریه های موجود و پویش های دوران پس از جنگ سرد بازتاب یافته است.
روزکرنس در نخستین کتابش تاریخ دنیا از 1740 تا زمان انتشار کتاب (تقریباً اوایل دهه 1960) را به نُه نظام تعیین کننده پایان یک نظام و آغاز نظامی دیگر می گیرد. برخلاف آنان که واژه «نظام» را مورد فرایند مستمر مناسبات سیاسی در سطح بین المللی به کار می برند روزکرنس اشاره به چیزی دارد که شاید بتوان آن را «آرایش های دیپلماتیک» یا الگوهای قدرت و روابط دیپلماتیک مشخص سازنده یک دروه تاریخی خواند. تغییرات بزرگ در این الگوها اغلب با ستیز همراه است که نشان از توسعه ی نظام جدیدی دارد. به طور میانگین، هر نظام یکی دو دهه بیش تر نمی پاید.
روزکرنس مدعی است که ثبات هر نظام را رابطه ی میان چهار متغیر یا «عامل تعیین کننده ی» اصلی معین می سازد. جالب این که سه تا از این متغیرها به اقدامات دولت های تشکیل دهنده ی نظام باز می گردد. این سه متغیر عبارت اند از سمت و سویی که گروه های نخبه به سیاست خارجی می دهند (و همساز بودن سمت و سو و اهداف دولت ها)، میزان کنترل نخبگان هر دولت بر سیاست خارجی آن، و منابعی که می توان از آن ها برای تأیید سیاست خارجی بهره جست («مهارت های اقناعی، کمیّت منافع قابل تجهیز، و سرعت بسیج منابع»). به گفته ی روزکرنس در میان این سه عامل تعیین کننده متغیر دوم نقش اصلی را در تبیین نظام ها دارد. از نظام های نُه گانه وی چهار نظام دچار «عدم تعادل» بودند و این زمانی بود که امنیت جایگاه نخبگان ملی دستخوش دگرگونی های بزرگی می شد. این خود نشان از آن دارد که این نخبگان اغلب می کوشند با در پیش گرفتن رفتاری تجاوزگرانه در نظام بین الملل جلب پشتیبانی کنند و موقعیت خود را استوارتر سازند. اما در تحلیل نهایی، ثبات هر نظام خاصی بیش از همه به چهارمین عامل تعیین کننده بستگی دارد که همانا ظرفیت محیط برای جذب و هضم یا برآوردن اهداف دولت هاست. ظرفیت را نیز به نوبه ی خود می توان بر حسب تعامل میان نیروهای انتظام بخش (اقدام مستقیم برای جلوگیری از سیاست های اخلال گرانه) و عوامل انفعالی تر محیطی به تحلیل گذاشت (Rosecrance 1963:79-93).
استدلال روزکرنس در دهه 1960 و اوایل دهه ی1970 در تعارض مستقیم با واقع گرایی ساختاری قرار دارد که به موجب آن نظام بین الملل را می توان موجودیتی جدای از تعاملات دولت های نظام دانست و نه شبکه ای از مناسبات میان بازیگران خرده سیستمی. به نظر روزکرنس امکان جداکردن سیاست داخلی از سیاست خارجی برای ارزیابی ثبات نظام وجود ندارد. اقدام تمام سیستمی تنها در واکنش به ابتکارات سیاست گذارانه دولت های عضو صورت می گیرد. روزکرنس در کنش و واکنش تردید چندانی باقی نمی گذارد که عامل اصلی رفتار سیاست خارجی را در نظام های سیاسی داخلی می داند. بی ثباتی تحولات ناگهانی و جدی بین المللی زاده ناتوانی نظام بین المللی موجود از غلبه کردن بر آشوب های برخاسته از علل داخلی است. بدین ترتیب، جنگ های دوره 1792-1815 را می توان از یک سو بر اساس تلاش برای صادرکردن ایدئولوژی های داخلی فرانسه انقلابی و فرانسه عصر ناپلئون و از سوی دیگر بر پایه نیاز رژیم های محافظه کار برای حفاظت و اعاده ی مواضع داخلی شان تبیین کرد (Rosecrance 1963:236-9).
به همین سان، خیزش ملت گرایی و جنگ های یکپارچگی ملی که در میانه سده نوزدهم ثبات اروپا را بر هم زد و منجر به فروپاشی نهایی اتفاق اروپا شد زاده ی تلاش های موفقیت آمیز نخبگان محافظه کار برای از میدان به در کردن مخالفان لیبرال خودشان در مبارزات داخلی بر سر قدرت سیاسی بود. لیبرال ها از مردم سالاری برای گردآوردن مردم بر ضد حکومت های محافظه کار بهره جسته بودند ولی محافظه کاران با دستاویز قرار دادن ملت گرایی و درآمیختن سنت گرایی با مردم سالاری، از نو حمایت مردم را به نفع خودشان جلب کردند. ظرفیت محیطی نظام را در اروپا نبود سرزمینی بی صاحب محدود می ساخت و نتیجه اش در گرفتن ستیزهای نامنظم قابل ملاحظه بود. دوران بزرگ امپریالیسم در سده ی نوزدهم که پس از فروپاشی اتفاق اروپا آغاز شد رابطه مستقیمی با این مسئله داشت. در داخل اروپا بیسمارک از نو گونه ای اتفاق پدید آورد که آلمان یک جانبه تنظیم آن را در دست داشت. ولی این اتفاق نو با استمرار کنترل سیاسی محافظه کارانه-ملت گرایانه و ناآرامی اجتماعی و سیاسی عمومی تر همراه بود. حتی زمانی که حکومت های لیبرال مثلاً در انگلستان و فرانسه روی کار آمدند تنها با برآورده ساختن چشمداشت های ملت گرایانه توانستند بر سر کار باقی بمانند در عین حال، محیط بین المللی در بیرون اروپا قلمروهای وسیعی برای کشورگشایی در اختیار قرار می داد ولی خود اروپا به واسطه ی سربرآوردن جمعیت های «ملی» که مشتاق دفاع از تمامیت سرزمینی دولت «شان» بودند توسعه طلبی دشوار شده بود. روزکرنس این علت اساسی توسعه طلبی امپریالیستی اروپا می داند. زیرا به مجرد ته کشیدن سرزمین هایی که در بیرون اروپا برای کشورگشایی وجود داشت این تعارضات ملی متقابل که اساساً از دل کشورها برمی خاست به سوی خود اروپا برگشت و در نهایت منجر به جنگ جهانی اول شد. روزکرنس در کتاب بعدی خود و در پاسخ به منتقدانی که می گفتند او درباره ی میزان وابسته بودن ثبات بین الملل به متغیرهای داخلی اغراق کرده است استدلال های قبلی خود را اصلاح کرد. او پذیرفت که هیچ گونه پیوند قطعی میان فراز و نشیب های داخلی و خشونت و بی ثباتی بین المللی وجود ندارد ولی از استدلال اساسی خود دایر بر این که اولی معمولاً موجب دومی شده است و امپریالیسم سده نوزدهم نمونه جاافتاده ی رابطه ی نزدیک سیاست خارجی و سیاست داخلی است دست نکشید Rosecrance 1973:33-6)
روزکرنس در دهه های 1970 و 1980 نگاه خود را تغییر داد و شروع به بررسی این مسئله کرد که محیط بین المللی تا چه در حال تغییر است و چنین تغییری چه پیامدهایی برای سیاست خارجی امریکا دارد. استدلال های مطرح در سر برآوردن دولت تجارت پیشه تا حدودی برخاسته از بررسی هایی بود که روزکرنس درباره داده های تجربی ناظر بر میزان افزایش وابستگی متقابل دولت ها در روابط بین الملل و تفسیرهای متفاوت واقع گرایان و لیبرال ها در اواخر دهه 1970 انجام داده بود. او خود این داده ها را مبهم و دوپهلو می دانست. شواهدی وجود داشت که نشان می داد دولت ها دارند «به هم مرتبط»تر می شوند زیرا می شد دید که عواملی چون قیمت ها در برخی کشورها هرچه بیش تر مانند هم تغییر می کنند. روزکرنس به تحقیق در این باره پرداخت که تا چه حد تغییرات قیمت های عمده فروشی، قیمت های مصرف کننده، نرخ های بهره، و نرخ های دستمزد در اقتصادهای بزرگ صنعتی از 1890 تا 1975 شبیه به هم بوده است. وی این شباهت تغییرات را با بررسی همبستگی شاخص های چهار عامل یادشده محرز ساخت و دریافت که نه حرف واقع گرایان صحت دارد و نه سخن لیبرال ها. شواهدی که روزکرنس به دست آورد یک دست نبود و حکایت از گسست های شدید میان دوره های رشد و کاهش ارتباط متقابل دولت ها طی سده گذشته داشت (Rosecrance 1977). وی در 1981 ضمن نقد و بررسی نظریه کنت والتس نوشت که نمی توان نظام بین الملل را تنها با ابزارهای تحلیلی واقع گرایی یا لیبرالیسم شناخت بلکه به هر دوی آن ها نیاز است.
بررسی های آینده سیاست بین الملل باید کاستی [هر یک از این دو مکتب] را در نظر داشته باشد. قدرت و [شمار قدرت های بزرگ] ملاک کارآمدی برای سیاست بین الملل یا برای ثبات بین المللی نیست. برعکس، سیاست بین الملل طیف پیوسته ای دارد که یک سر آن صورت بندی فوق العاده ساختاری والتس است که همه ی واحدها را همگون می انگارد و سر دیگرش صورت بندی نهایی دیگری که همه ی واحدها را ناهمگون می داند. هیچ یک از این دو صورت بندی به تنهایی رسا نیست و مانند مدل رقابت محض در اقتصاد صوری، هیچ یک همیشه و در همه ی موارد صادق نیست. بیش تر موارد در حول و حوش نقطه ی میانی این طیف قرار دارند.(Rosecrance 1981:713)
پنج سال بعد روزکرنس معروف ترین کتابش سربرآوردن دولت تجارت پیشه را منتشر ساخت و در آن چارچوب های تبیین کننده «یگانه انگار» را برای بررسی روابط بین الملل رد کرد. وی در عوض رویکردی «دوگانه انگار» را پیشنهاد می کند که ویژگی نظام بین الملل را وجود دو جهان، «جهان نظامی-سیاسی» و «جهان تجاری» می داند.
روزکرنس تا حدودی از تجربه ی ژاپن الهام گرفته بود. در نیمه نخست سده بیستم ژاپن به منزله ی دولتی سیاسی-نظامی سربرآورد و پیگیر سیاست های سوداباورانه توسعه طلبی ارضی در آسیا شد که تنها پس از یک جنگ جهانی بسیار ویرانگر جلویش گرفته (یا طبق واژگانی که روزکرنس در آثار قبلی اش به کار برده بود «تنظیم») شد. برعکس، از 1945 ژاپن به یک دولت تجارت پیشه تبدیل شده است که برای تولید ثروت و دستیابی به رشد اقتصادی به تجارت و تخصص یابی در تقسیم جهانی کار تکیه دارد. مانند انجل در دهه ی نخست سده ی بیستم، روزکرنس هم از گونه ای لیبرالیسم تجاری پشتیبانی می کرد البته برخلاف انجل نتیجه نمی گرفت که وابستگی متقابل خواهی نخواهی بر منطق قلمرو داری پیروز خواهد شد. اما روی هم رفته، روزکرنس می گوید که وجه مشخصه روابط بین الملل در آینده، تغییر اولویت های دولت ها را از منطق رقابت نظامی به منطق تجارت و وابستگی متقابل خواهد بود.
دلیل این تغییر بسیار ساده است و می توان بر پایه انتخاب عقلایی آن را درک کرد. در دروان جنگ افزارهای هسته ای، هزینه های توسعه طلبی ارضی و دفاع نظامی با آهنگی سرسام آور در حال افزایش است حال آن که منافع حاصل از آن رو به کاهش دارد. از جنگ جهانی دوم به این سو، منافع تجارت در مقایسه با هزینه های آن بیش تر شده است و دولت هایی (مانند ژاپن) که مزایای تجارت را شناخته اند به زیان دولت هایی چون ایالات متحده و اتحاد شوروی سود می برند. وانگهی، با پرهزینه تر و خطرناک تر شدن جنگ، حمایت داخلی از نظامی گیری و هزینه های سنگین دفاعی کاهش یافته است. سرانجام این که از 1945 به این سو روند پیشین به سمت کاهش شمار دولت ها در نظام بین الملل وارونه شده است. از قرون وسطی تا پایان سده نوزدهم، شمار دولت ها در اروپا از حدود 500 دولت به کمتر از 25 دولت کاهش یافت. ولی پس از جنگ جهانی دوم، وقتی سرانجام امپراتوری های اروپایی از هم فروپاشیدند و استعمارزدایی به سرعت پیش رفت شمار دولت های جهان تا میانه ی دهه ی 1960 به حدود 150 دولت رسید. به یقین، پس از جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوری در حال حاضر 192 دولت در سازمان ملل متحد عضویت دارند و ممکن است تعداد آن ها در نخستین سال های سده بیست و یکم به نزدیک 200 دولت برسد. در این بستر، تجارت میان دولت ها برای تداوم بقای آن ها اهمیتی تعیین کننده پیدا می کند. روزکرنس در پاسخ کسانی که می گویند در اواخر سده نوزدهم نیز پیش بینی های خوشبینانه مشابهی درباره پیامدهای صلح آمیز تجارت مانع از وقوع جنگ جهانی اول نشد منطق نظام تجاری را امروزه به مراتب قوی تر از گذشته ها می داند. وی با آن که امکان جنگ هسته ای میان غول های نظام بین الملل یعنی «ابرقدرت های» ادعایی را دست کم نمی گیرد معتقد است که آن ها هم تغییرپذیرند و می توانند خود را با مقتضیات دولت تجارت پیشه سازگار سازند.
کتاب اصلی روزکرنس در زمانی منتشر شد که هنوز ریگان بر سر کار بود؛ گورباچف هنوز سیاست های پرسترویکا [بازسازی] و گلاسنوست [فضای باز سیاسی] خود را به اجرا نگذاشته بود و بسیاری از ناظران هنوز از این هراس داشتند که «جنگ سرد دوم» در دهه 1980 به یک همه سوزی هسته ای بینجامد. ولی در هر حال، رویدادهای دهه گذشته تحلیل روزکرنس را تقویت کرده است. بر شمار دولت ها پیوسته افزوده شده است و هم روسیه و هم چین به شدت سعی در پیوستن به نظام تجاری سرمایه داری دارند که طی بخش اعظم سال های جنگ سرد از آن کنار گذاشته شده بودند. رقابت ایدئولوژیک بین کمونیسم و سرمایه داری جای خود را به چیرگی بازار جهانی به مثابه یگانه «تمدن» پایان سده بیستم داده است.
روزکرنس در نوشته های جدیدترش معتقد است که ما اکنون در دوران «دولت مجازی» به سر می بریم. با آن که این روند جهان شمول نیست و کشورهای کم تر توسعه یافته هنوز هم برای تولید مواد غذایی و محصولات کشاورزی صادراتی به زمین متکی هستند ولی سرمایه، نیروی کار، در اطلاعات سه عامل تولیدند که پویاتر از گذشته شده اند. در این محیط، دولت های توسعه یافته، ترجیح می دهند به جای توسعه طلبی ارضی به رقابت در بازار جهانی بپردازند. «دولت مجازی» دولتی است که تلاش نمی کند توانایی تولید مبتنی بر زمین خود را افزایش دهد بلکه مانند شعب مرکزی شرکت های غول آسا به جای روی هم انباشتن توانایی تولیدی گسترده روی خدمات و افراد سرمایه گذاری می کند و سایر وظایف را به دولت هایی می سپارد که در آن ها تخصص دارند. به همین سان خود این دولت ها هم ممکن است پذیرای سرمایه و نیروی کار دیگر دولت ها باشند. برای ترویج رشد اقتصادی، دولت مجازی در خدمات فنی و پژوهشی نو تخصص می یابد و درآمد خود را نه تنها از تولید محصولات صنعتی پرارزش بلکه همچنین از طراحی تولید، بازاریابی و فعالیت های مالی به دست می آورد.
با این که روزکرنس همچنان مدعی است که روایت خاص خودش از لیبرالیسم تجاری، در آینده بر روابط بین الملل سیطره خواهد یافت ولی از استمرار جهان نظامی-سیاسی و لزوم گونه ای «سامان بخشی» به نظام بین المللی جدید که از دل جنگ سرد برخاسته است بی خبر نیست. به گفته ی او هنوز به نوعی نظام اتفاق سده نوزدهمی نیاز هست. امروزه ایالات متحده، روسیه، چین، ژاپن و اتحادیه ی اروپا باید برای تضمین ثبات نظام با یکدیگر همکاری کنند. پیشرفت خود به خود حاصل نمی شود؛ توازن قدرت هم نظامی «خودسامان» نیست و پویش های سرمایه داری جهانی احتمالاً و دست کم در کوتاه مدت موجب ترویج نابرابری میان دولت ها (و در داخل کشورها) می شود. هرگونه ائتلاف میان دولت ها را تنها می توان بر پایه سه اصل «مشارکت همگان، توافق ایدئولوژیک، و مردود شماری جنگ و توسعه طلبی ارضی که توسعه ی مردم سالاری لیبرال و توسعه ی اقتصادی را در اولویت قرار می دهد» حفظ کرد (Rosecrance 1992:75). در نبود توافق بر سر این اصول شاید نتوان به نتایج مطلوب این نظام جدید تحقق بخشید و روزکرنس می داند که بین متقضیات لیبرالیسم تجاری در دهه ی 1990 و چشم اندازهای لیبرالیسم مردم سالارانه تنشی ذاتی وجود دارد. در دولت های مجازی موفق، مقتضیات سنتی مردم سالاری های پیشرفته-مخارج سنگین حکومت، کسری زیادتر و مزایای اجتماعی بیش تر-باید زیردست مقتضیات بازار بین المللی-تورم اندک، افزایش بهره وری، پول قوی، و نیروی کار کارآزموده و انعطاف پذیر-قرار گیرد. بی ثباتی اجتماعی ملازم با سقوط ارزش بسیاری از پول های آسیایی و گواه دشواری های آشتی دادن مقتضیات رشد اقتصادی و مشارکت سیاسی است.
با وجود همه ی این دشواری ها، روزکرنس همچنان معتقد است که نظام بین الملل معاصر می تواند با ثبات باشد. گذشته از لزوم سامان بخشی بین المللی برای دست و پنجه نرم کردن با مشکلات پیچیده ی گذار از یک نظام به نظام دیگر، وی درباره ی لزوم سازگار شدن ایالات متحده با مقتضیات تغییر هم بسیار قلم زده است. او در 1976 کتابی را با عنوان امریکا چونان کشوری عادی تدوین کرد و انتظار داشت تا در نظام بین الملل مسئولیت های ویژه ای به عهده بگیرد. ایالات متحده هم باید به دولتی «معمولی» تبدیل شود که افول نسبی اش آن را ناچار ساخته است به جای نقش قدرتی که دیگر دولت ها از آن چشمداشت رهبری دارند نقش متوازن کننده در نظام بین الملل را بازی کند. وی در 1990 کتاب رستاخیر اقتصادی امریکا را منتشر ساخت که بررسی گسترده ای در این باره بود که ایالات متحده برای بهره جستن از دگرگونی نظام بین الملل در سده ی آینده باید چگونه سیاست های داخلی و خارجی خود را به ویژه در قبال ژاپن اصلاح کند.
ـــ انجل؛ کیئن؛ والتس
-1966 Bipolarity,Multipolarity and The Future,Journal of Conflict Resolution 10, 314-27.
-1967 Defence of The Realm:British Strategy in the Nuclear Epoch,New York,Columbia Press.
-1973 International Relations:Peace or War?New York,McGraw-Hill.
-1976 America as and Ordinary Country:U.S.Foreign Policy and Future (ed),Ithaca,New York,Cornell University Press.
-1977 Whither Interdepenence?International Organization 31:425-72 (With Arthur Stein and Alan Alexandroff).
-1981 International Theory revisited,International Organization 35:691-713.
-1986 The Rise of The Trading State:Commerce and Conquest in the Modern World,New York,Basic Books.
-1990 America's Economic Resurgence:A Bold New Strategy,New York,Harper & Row.
-1992 A New of concert of Powers',Foreign Affairs 71:64-82.
-1996 The rise of the virtual State,Foreign Affairs 75(July/August):45-61.
-1998 The Costs of Conflict:Preventionl and Cure in the Global Arena,Oxford,Rowman & Littlefield,(With Michael E.Brown).
-1994 Crawford,Beverly,The new Security dilemma Under Internationl economic Interdependence,Millennium:Journal of International Studies 23:25-55.
مارتین گریفیتس
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390
به یقین گزاره ی یاد شده کاملاً هم بدیع نبود زیرا نورمن انجل هم در نخستین سال های سده ی بیستم استدلال مشابهی را مطرح ساخته بود. اما برخلاف انجل، روزکرنس با چنان باریک بینی نظری قلم می زند که نمایان گر علاقه مندی علمی دیرپای او به بسط نظریه ی روابط بین الملل و به ویژه رابطه ی میان سیاست داخلی و سیاست خارجی است. در همین حال، روزکرنس (مانند انجل) از این توانایی رشک برانگیز برخوردار است که نوشته هایش را هم برای مردم آگاه و هم برای هم قطاران دانشگاهی اش در رشته روابط بین الملل بنویسد. در حالی که انجل یک روزنامه نگار بود روزکرنس بیش تر عمر شغلی خود را در مناصب دانشگاهی سپری کرده است البته در آغاز در وزارت خارجه ایالات متحده برای شورای برنامه ریزی خط مشی ها کار می کرد و از آن جا به دانشگاه آمد. وی در حال حاضر در دانشگده ی علوم سیاسی دانشگاه UCLA استاد روابط بین الملل و نیز مدیر مرکز روابط بین الملل آن است. گرچه روزکرنس در حال حاضر در همان دانشگاهی که مدرک کارشناسی خود را در 1952 ز آن گرفت به تدریس و نگارش مشغول است ولی در تعدادی از دانشگاه های امریکا تدریس کرده است. وی در 1954 مدرک کارشناسی ارشد خود را از کالج سوارت مور گرفت و از پایان نامه دکترای خود نیز در 1957 در دانشگاه هاروارد دفاع کرد. پیش از به عهده گرفتن مقام فعلی اش روزکرنس سال های بسیار در دانشگاه کورنل استاد کرسی کارپنتر در زمینه ی سیاست بین الملل و تطبیقی بود.
روزکرنس نخستین بار در رشته ی روابط بین الملل با کارهایی که در دهه های 1960 و 1970 درباره ی نظریه ی سیستم ها انجام داد نام خود را بر سر زبان ها انداخت. وی دانش تاریخی گسترده ای را که درباره هنر دولتمداری اروپاییان از سده هجدهم داشت با مدل های تبیین کننده ی صوری در هم آمیخت تا رفتار دولت ها و ثبات نظام های گوناگون تاریخی را توضیح دهد.در 1963 کتاب کنش و واکنش در سیاست جهان و یک دهه پس از آن نیز کتاب روابط بین الملل: صلح یا جنگ؟ (1973) را منتشر ساخت. کتاب دوم خلاصه ی تحلیل های تاریخی مطرح در کتاب اول است و بحث کلی آن کتاب را درباره ی سیاست گذاری خارجی با جزئیات بیش تری پیش می برد. روزکرنس در کنش و واکنش هم به تحولات بلندمدت در روابط بین الملل علاقه مند است و هم می خواهد ببیند چگونه دگرگونی بنیادی پدید آمده در سرشت دولت ها و نیز محیط بین المللی سرشت مناسبات میان دولت ها را تغییر داده است. این دو مضمون در طول عمر علمی او تکامل پیدا کرده و در نوشته هایش پیرامون وابستگی متقابل، توازن قدرت، کارایی نظریه های موجود و پویش های دوران پس از جنگ سرد بازتاب یافته است.
روزکرنس در نخستین کتابش تاریخ دنیا از 1740 تا زمان انتشار کتاب (تقریباً اوایل دهه 1960) را به نُه نظام تعیین کننده پایان یک نظام و آغاز نظامی دیگر می گیرد. برخلاف آنان که واژه «نظام» را مورد فرایند مستمر مناسبات سیاسی در سطح بین المللی به کار می برند روزکرنس اشاره به چیزی دارد که شاید بتوان آن را «آرایش های دیپلماتیک» یا الگوهای قدرت و روابط دیپلماتیک مشخص سازنده یک دروه تاریخی خواند. تغییرات بزرگ در این الگوها اغلب با ستیز همراه است که نشان از توسعه ی نظام جدیدی دارد. به طور میانگین، هر نظام یکی دو دهه بیش تر نمی پاید.
روزکرنس مدعی است که ثبات هر نظام را رابطه ی میان چهار متغیر یا «عامل تعیین کننده ی» اصلی معین می سازد. جالب این که سه تا از این متغیرها به اقدامات دولت های تشکیل دهنده ی نظام باز می گردد. این سه متغیر عبارت اند از سمت و سویی که گروه های نخبه به سیاست خارجی می دهند (و همساز بودن سمت و سو و اهداف دولت ها)، میزان کنترل نخبگان هر دولت بر سیاست خارجی آن، و منابعی که می توان از آن ها برای تأیید سیاست خارجی بهره جست («مهارت های اقناعی، کمیّت منافع قابل تجهیز، و سرعت بسیج منابع»). به گفته ی روزکرنس در میان این سه عامل تعیین کننده متغیر دوم نقش اصلی را در تبیین نظام ها دارد. از نظام های نُه گانه وی چهار نظام دچار «عدم تعادل» بودند و این زمانی بود که امنیت جایگاه نخبگان ملی دستخوش دگرگونی های بزرگی می شد. این خود نشان از آن دارد که این نخبگان اغلب می کوشند با در پیش گرفتن رفتاری تجاوزگرانه در نظام بین الملل جلب پشتیبانی کنند و موقعیت خود را استوارتر سازند. اما در تحلیل نهایی، ثبات هر نظام خاصی بیش از همه به چهارمین عامل تعیین کننده بستگی دارد که همانا ظرفیت محیط برای جذب و هضم یا برآوردن اهداف دولت هاست. ظرفیت را نیز به نوبه ی خود می توان بر حسب تعامل میان نیروهای انتظام بخش (اقدام مستقیم برای جلوگیری از سیاست های اخلال گرانه) و عوامل انفعالی تر محیطی به تحلیل گذاشت (Rosecrance 1963:79-93).
استدلال روزکرنس در دهه 1960 و اوایل دهه ی1970 در تعارض مستقیم با واقع گرایی ساختاری قرار دارد که به موجب آن نظام بین الملل را می توان موجودیتی جدای از تعاملات دولت های نظام دانست و نه شبکه ای از مناسبات میان بازیگران خرده سیستمی. به نظر روزکرنس امکان جداکردن سیاست داخلی از سیاست خارجی برای ارزیابی ثبات نظام وجود ندارد. اقدام تمام سیستمی تنها در واکنش به ابتکارات سیاست گذارانه دولت های عضو صورت می گیرد. روزکرنس در کنش و واکنش تردید چندانی باقی نمی گذارد که عامل اصلی رفتار سیاست خارجی را در نظام های سیاسی داخلی می داند. بی ثباتی تحولات ناگهانی و جدی بین المللی زاده ناتوانی نظام بین المللی موجود از غلبه کردن بر آشوب های برخاسته از علل داخلی است. بدین ترتیب، جنگ های دوره 1792-1815 را می توان از یک سو بر اساس تلاش برای صادرکردن ایدئولوژی های داخلی فرانسه انقلابی و فرانسه عصر ناپلئون و از سوی دیگر بر پایه نیاز رژیم های محافظه کار برای حفاظت و اعاده ی مواضع داخلی شان تبیین کرد (Rosecrance 1963:236-9).
به همین سان، خیزش ملت گرایی و جنگ های یکپارچگی ملی که در میانه سده نوزدهم ثبات اروپا را بر هم زد و منجر به فروپاشی نهایی اتفاق اروپا شد زاده ی تلاش های موفقیت آمیز نخبگان محافظه کار برای از میدان به در کردن مخالفان لیبرال خودشان در مبارزات داخلی بر سر قدرت سیاسی بود. لیبرال ها از مردم سالاری برای گردآوردن مردم بر ضد حکومت های محافظه کار بهره جسته بودند ولی محافظه کاران با دستاویز قرار دادن ملت گرایی و درآمیختن سنت گرایی با مردم سالاری، از نو حمایت مردم را به نفع خودشان جلب کردند. ظرفیت محیطی نظام را در اروپا نبود سرزمینی بی صاحب محدود می ساخت و نتیجه اش در گرفتن ستیزهای نامنظم قابل ملاحظه بود. دوران بزرگ امپریالیسم در سده ی نوزدهم که پس از فروپاشی اتفاق اروپا آغاز شد رابطه مستقیمی با این مسئله داشت. در داخل اروپا بیسمارک از نو گونه ای اتفاق پدید آورد که آلمان یک جانبه تنظیم آن را در دست داشت. ولی این اتفاق نو با استمرار کنترل سیاسی محافظه کارانه-ملت گرایانه و ناآرامی اجتماعی و سیاسی عمومی تر همراه بود. حتی زمانی که حکومت های لیبرال مثلاً در انگلستان و فرانسه روی کار آمدند تنها با برآورده ساختن چشمداشت های ملت گرایانه توانستند بر سر کار باقی بمانند در عین حال، محیط بین المللی در بیرون اروپا قلمروهای وسیعی برای کشورگشایی در اختیار قرار می داد ولی خود اروپا به واسطه ی سربرآوردن جمعیت های «ملی» که مشتاق دفاع از تمامیت سرزمینی دولت «شان» بودند توسعه طلبی دشوار شده بود. روزکرنس این علت اساسی توسعه طلبی امپریالیستی اروپا می داند. زیرا به مجرد ته کشیدن سرزمین هایی که در بیرون اروپا برای کشورگشایی وجود داشت این تعارضات ملی متقابل که اساساً از دل کشورها برمی خاست به سوی خود اروپا برگشت و در نهایت منجر به جنگ جهانی اول شد. روزکرنس در کتاب بعدی خود و در پاسخ به منتقدانی که می گفتند او درباره ی میزان وابسته بودن ثبات بین الملل به متغیرهای داخلی اغراق کرده است استدلال های قبلی خود را اصلاح کرد. او پذیرفت که هیچ گونه پیوند قطعی میان فراز و نشیب های داخلی و خشونت و بی ثباتی بین المللی وجود ندارد ولی از استدلال اساسی خود دایر بر این که اولی معمولاً موجب دومی شده است و امپریالیسم سده نوزدهم نمونه جاافتاده ی رابطه ی نزدیک سیاست خارجی و سیاست داخلی است دست نکشید Rosecrance 1973:33-6)
روزکرنس در دهه های 1970 و 1980 نگاه خود را تغییر داد و شروع به بررسی این مسئله کرد که محیط بین المللی تا چه در حال تغییر است و چنین تغییری چه پیامدهایی برای سیاست خارجی امریکا دارد. استدلال های مطرح در سر برآوردن دولت تجارت پیشه تا حدودی برخاسته از بررسی هایی بود که روزکرنس درباره داده های تجربی ناظر بر میزان افزایش وابستگی متقابل دولت ها در روابط بین الملل و تفسیرهای متفاوت واقع گرایان و لیبرال ها در اواخر دهه 1970 انجام داده بود. او خود این داده ها را مبهم و دوپهلو می دانست. شواهدی وجود داشت که نشان می داد دولت ها دارند «به هم مرتبط»تر می شوند زیرا می شد دید که عواملی چون قیمت ها در برخی کشورها هرچه بیش تر مانند هم تغییر می کنند. روزکرنس به تحقیق در این باره پرداخت که تا چه حد تغییرات قیمت های عمده فروشی، قیمت های مصرف کننده، نرخ های بهره، و نرخ های دستمزد در اقتصادهای بزرگ صنعتی از 1890 تا 1975 شبیه به هم بوده است. وی این شباهت تغییرات را با بررسی همبستگی شاخص های چهار عامل یادشده محرز ساخت و دریافت که نه حرف واقع گرایان صحت دارد و نه سخن لیبرال ها. شواهدی که روزکرنس به دست آورد یک دست نبود و حکایت از گسست های شدید میان دوره های رشد و کاهش ارتباط متقابل دولت ها طی سده گذشته داشت (Rosecrance 1977). وی در 1981 ضمن نقد و بررسی نظریه کنت والتس نوشت که نمی توان نظام بین الملل را تنها با ابزارهای تحلیلی واقع گرایی یا لیبرالیسم شناخت بلکه به هر دوی آن ها نیاز است.
بررسی های آینده سیاست بین الملل باید کاستی [هر یک از این دو مکتب] را در نظر داشته باشد. قدرت و [شمار قدرت های بزرگ] ملاک کارآمدی برای سیاست بین الملل یا برای ثبات بین المللی نیست. برعکس، سیاست بین الملل طیف پیوسته ای دارد که یک سر آن صورت بندی فوق العاده ساختاری والتس است که همه ی واحدها را همگون می انگارد و سر دیگرش صورت بندی نهایی دیگری که همه ی واحدها را ناهمگون می داند. هیچ یک از این دو صورت بندی به تنهایی رسا نیست و مانند مدل رقابت محض در اقتصاد صوری، هیچ یک همیشه و در همه ی موارد صادق نیست. بیش تر موارد در حول و حوش نقطه ی میانی این طیف قرار دارند.(Rosecrance 1981:713)
پنج سال بعد روزکرنس معروف ترین کتابش سربرآوردن دولت تجارت پیشه را منتشر ساخت و در آن چارچوب های تبیین کننده «یگانه انگار» را برای بررسی روابط بین الملل رد کرد. وی در عوض رویکردی «دوگانه انگار» را پیشنهاد می کند که ویژگی نظام بین الملل را وجود دو جهان، «جهان نظامی-سیاسی» و «جهان تجاری» می داند.
روزکرنس تا حدودی از تجربه ی ژاپن الهام گرفته بود. در نیمه نخست سده بیستم ژاپن به منزله ی دولتی سیاسی-نظامی سربرآورد و پیگیر سیاست های سوداباورانه توسعه طلبی ارضی در آسیا شد که تنها پس از یک جنگ جهانی بسیار ویرانگر جلویش گرفته (یا طبق واژگانی که روزکرنس در آثار قبلی اش به کار برده بود «تنظیم») شد. برعکس، از 1945 ژاپن به یک دولت تجارت پیشه تبدیل شده است که برای تولید ثروت و دستیابی به رشد اقتصادی به تجارت و تخصص یابی در تقسیم جهانی کار تکیه دارد. مانند انجل در دهه ی نخست سده ی بیستم، روزکرنس هم از گونه ای لیبرالیسم تجاری پشتیبانی می کرد البته برخلاف انجل نتیجه نمی گرفت که وابستگی متقابل خواهی نخواهی بر منطق قلمرو داری پیروز خواهد شد. اما روی هم رفته، روزکرنس می گوید که وجه مشخصه روابط بین الملل در آینده، تغییر اولویت های دولت ها را از منطق رقابت نظامی به منطق تجارت و وابستگی متقابل خواهد بود.
دلیل این تغییر بسیار ساده است و می توان بر پایه انتخاب عقلایی آن را درک کرد. در دروان جنگ افزارهای هسته ای، هزینه های توسعه طلبی ارضی و دفاع نظامی با آهنگی سرسام آور در حال افزایش است حال آن که منافع حاصل از آن رو به کاهش دارد. از جنگ جهانی دوم به این سو، منافع تجارت در مقایسه با هزینه های آن بیش تر شده است و دولت هایی (مانند ژاپن) که مزایای تجارت را شناخته اند به زیان دولت هایی چون ایالات متحده و اتحاد شوروی سود می برند. وانگهی، با پرهزینه تر و خطرناک تر شدن جنگ، حمایت داخلی از نظامی گیری و هزینه های سنگین دفاعی کاهش یافته است. سرانجام این که از 1945 به این سو روند پیشین به سمت کاهش شمار دولت ها در نظام بین الملل وارونه شده است. از قرون وسطی تا پایان سده نوزدهم، شمار دولت ها در اروپا از حدود 500 دولت به کمتر از 25 دولت کاهش یافت. ولی پس از جنگ جهانی دوم، وقتی سرانجام امپراتوری های اروپایی از هم فروپاشیدند و استعمارزدایی به سرعت پیش رفت شمار دولت های جهان تا میانه ی دهه ی 1960 به حدود 150 دولت رسید. به یقین، پس از جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوری در حال حاضر 192 دولت در سازمان ملل متحد عضویت دارند و ممکن است تعداد آن ها در نخستین سال های سده بیست و یکم به نزدیک 200 دولت برسد. در این بستر، تجارت میان دولت ها برای تداوم بقای آن ها اهمیتی تعیین کننده پیدا می کند. روزکرنس در پاسخ کسانی که می گویند در اواخر سده نوزدهم نیز پیش بینی های خوشبینانه مشابهی درباره پیامدهای صلح آمیز تجارت مانع از وقوع جنگ جهانی اول نشد منطق نظام تجاری را امروزه به مراتب قوی تر از گذشته ها می داند. وی با آن که امکان جنگ هسته ای میان غول های نظام بین الملل یعنی «ابرقدرت های» ادعایی را دست کم نمی گیرد معتقد است که آن ها هم تغییرپذیرند و می توانند خود را با مقتضیات دولت تجارت پیشه سازگار سازند.
کتاب اصلی روزکرنس در زمانی منتشر شد که هنوز ریگان بر سر کار بود؛ گورباچف هنوز سیاست های پرسترویکا [بازسازی] و گلاسنوست [فضای باز سیاسی] خود را به اجرا نگذاشته بود و بسیاری از ناظران هنوز از این هراس داشتند که «جنگ سرد دوم» در دهه 1980 به یک همه سوزی هسته ای بینجامد. ولی در هر حال، رویدادهای دهه گذشته تحلیل روزکرنس را تقویت کرده است. بر شمار دولت ها پیوسته افزوده شده است و هم روسیه و هم چین به شدت سعی در پیوستن به نظام تجاری سرمایه داری دارند که طی بخش اعظم سال های جنگ سرد از آن کنار گذاشته شده بودند. رقابت ایدئولوژیک بین کمونیسم و سرمایه داری جای خود را به چیرگی بازار جهانی به مثابه یگانه «تمدن» پایان سده بیستم داده است.
روزکرنس در نوشته های جدیدترش معتقد است که ما اکنون در دوران «دولت مجازی» به سر می بریم. با آن که این روند جهان شمول نیست و کشورهای کم تر توسعه یافته هنوز هم برای تولید مواد غذایی و محصولات کشاورزی صادراتی به زمین متکی هستند ولی سرمایه، نیروی کار، در اطلاعات سه عامل تولیدند که پویاتر از گذشته شده اند. در این محیط، دولت های توسعه یافته، ترجیح می دهند به جای توسعه طلبی ارضی به رقابت در بازار جهانی بپردازند. «دولت مجازی» دولتی است که تلاش نمی کند توانایی تولید مبتنی بر زمین خود را افزایش دهد بلکه مانند شعب مرکزی شرکت های غول آسا به جای روی هم انباشتن توانایی تولیدی گسترده روی خدمات و افراد سرمایه گذاری می کند و سایر وظایف را به دولت هایی می سپارد که در آن ها تخصص دارند. به همین سان خود این دولت ها هم ممکن است پذیرای سرمایه و نیروی کار دیگر دولت ها باشند. برای ترویج رشد اقتصادی، دولت مجازی در خدمات فنی و پژوهشی نو تخصص می یابد و درآمد خود را نه تنها از تولید محصولات صنعتی پرارزش بلکه همچنین از طراحی تولید، بازاریابی و فعالیت های مالی به دست می آورد.
با این که روزکرنس همچنان مدعی است که روایت خاص خودش از لیبرالیسم تجاری، در آینده بر روابط بین الملل سیطره خواهد یافت ولی از استمرار جهان نظامی-سیاسی و لزوم گونه ای «سامان بخشی» به نظام بین المللی جدید که از دل جنگ سرد برخاسته است بی خبر نیست. به گفته ی او هنوز به نوعی نظام اتفاق سده نوزدهمی نیاز هست. امروزه ایالات متحده، روسیه، چین، ژاپن و اتحادیه ی اروپا باید برای تضمین ثبات نظام با یکدیگر همکاری کنند. پیشرفت خود به خود حاصل نمی شود؛ توازن قدرت هم نظامی «خودسامان» نیست و پویش های سرمایه داری جهانی احتمالاً و دست کم در کوتاه مدت موجب ترویج نابرابری میان دولت ها (و در داخل کشورها) می شود. هرگونه ائتلاف میان دولت ها را تنها می توان بر پایه سه اصل «مشارکت همگان، توافق ایدئولوژیک، و مردود شماری جنگ و توسعه طلبی ارضی که توسعه ی مردم سالاری لیبرال و توسعه ی اقتصادی را در اولویت قرار می دهد» حفظ کرد (Rosecrance 1992:75). در نبود توافق بر سر این اصول شاید نتوان به نتایج مطلوب این نظام جدید تحقق بخشید و روزکرنس می داند که بین متقضیات لیبرالیسم تجاری در دهه ی 1990 و چشم اندازهای لیبرالیسم مردم سالارانه تنشی ذاتی وجود دارد. در دولت های مجازی موفق، مقتضیات سنتی مردم سالاری های پیشرفته-مخارج سنگین حکومت، کسری زیادتر و مزایای اجتماعی بیش تر-باید زیردست مقتضیات بازار بین المللی-تورم اندک، افزایش بهره وری، پول قوی، و نیروی کار کارآزموده و انعطاف پذیر-قرار گیرد. بی ثباتی اجتماعی ملازم با سقوط ارزش بسیاری از پول های آسیایی و گواه دشواری های آشتی دادن مقتضیات رشد اقتصادی و مشارکت سیاسی است.
با وجود همه ی این دشواری ها، روزکرنس همچنان معتقد است که نظام بین الملل معاصر می تواند با ثبات باشد. گذشته از لزوم سامان بخشی بین المللی برای دست و پنجه نرم کردن با مشکلات پیچیده ی گذار از یک نظام به نظام دیگر، وی درباره ی لزوم سازگار شدن ایالات متحده با مقتضیات تغییر هم بسیار قلم زده است. او در 1976 کتابی را با عنوان امریکا چونان کشوری عادی تدوین کرد و انتظار داشت تا در نظام بین الملل مسئولیت های ویژه ای به عهده بگیرد. ایالات متحده هم باید به دولتی «معمولی» تبدیل شود که افول نسبی اش آن را ناچار ساخته است به جای نقش قدرتی که دیگر دولت ها از آن چشمداشت رهبری دارند نقش متوازن کننده در نظام بین الملل را بازی کند. وی در 1990 کتاب رستاخیر اقتصادی امریکا را منتشر ساخت که بررسی گسترده ای در این باره بود که ایالات متحده برای بهره جستن از دگرگونی نظام بین الملل در سده ی آینده باید چگونه سیاست های داخلی و خارجی خود را به ویژه در قبال ژاپن اصلاح کند.
ـــ انجل؛ کیئن؛ والتس
مهم ترین آثار روزکرنس
-1963 Action and Reaction in World Politics:International Systems in Perspective,Boston,Little,Borwn.-1966 Bipolarity,Multipolarity and The Future,Journal of Conflict Resolution 10, 314-27.
-1967 Defence of The Realm:British Strategy in the Nuclear Epoch,New York,Columbia Press.
-1973 International Relations:Peace or War?New York,McGraw-Hill.
-1976 America as and Ordinary Country:U.S.Foreign Policy and Future (ed),Ithaca,New York,Cornell University Press.
-1977 Whither Interdepenence?International Organization 31:425-72 (With Arthur Stein and Alan Alexandroff).
-1981 International Theory revisited,International Organization 35:691-713.
-1986 The Rise of The Trading State:Commerce and Conquest in the Modern World,New York,Basic Books.
-1990 America's Economic Resurgence:A Bold New Strategy,New York,Harper & Row.
-1992 A New of concert of Powers',Foreign Affairs 71:64-82.
-1996 The rise of the virtual State,Foreign Affairs 75(July/August):45-61.
-1998 The Costs of Conflict:Preventionl and Cure in the Global Arena,Oxford,Rowman & Littlefield,(With Michael E.Brown).
خواندنی های پیشنهادی
-1984 Barry Jones,R.J.and Willetts,Peter (eds),Interdependence on Trial, London,Pinter.-1994 Crawford,Beverly,The new Security dilemma Under Internationl economic Interdependence,Millennium:Journal of International Studies 23:25-55.
مارتین گریفیتس
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390