دولت سلوكيان

پس از سال 312 قبل از ميلاد، سلوكوس به طور قطع ساتراپي هاي ايران را به تصرف خويش درآورد. طبق اطلاعاتي كه به ما رسيده باكتريا در اثر نيروي مسلحانه ي سلوكوس تسليم شد و اين امر نشان مي دهد كه اسكندر موفق نشده بود
يکشنبه، 22 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دولت سلوكيان
دولت سلوكيان

 

نويسنده: ميخائيل ميخائيلوويچ دياكونوف
مترجم: روحي ارباب



 

پس از سال 312 قبل از ميلاد، سلوكوس به طور قطع ساتراپي هاي ايران را به تصرف خويش درآورد. طبق اطلاعاتي كه به ما رسيده باكتريا در اثر نيروي مسلحانه ي سلوكوس تسليم شد و اين امر نشان مي دهد كه اسكندر موفق نشده بود بر ساتراپي هاي شمال شرق استيلا يابد و از اين رو مقاومت قبايل ادامه داشت. در شرق، ساتراپي هاي هندي اسكندر جزو يك حكومت مقتدري به نام مائوريا، كه در همين زمان به وسيله ي چندراگوپتا تأسيس گرديد، درآمدند. سلوكوس كه مي خواست ايالات مزبور را جزو متصرفات خويش داشته باشد، عليه چندراگوپتا لشكركشي كرد (بين سال هاي 306 و 302 قبل از ميلاد). ضمناً سلوكوس نتوانست اراضي در جريان رودخانه ي هند را براي خود نگاه دارد. اين ساتراپي ها و همچنين قسمت هاي شرقي گدروسيا، آراخوسيا و كشورهاي پاروپانيساد طبق قرارداد منعقد شده با چندراگوپتا جزو متصرفات پادشاه هند درآمدند و در ازاي آنها پادشاه به سلوكوس پانصد فيل جنگي داد.
پس از نبرد در ايپس و كشته شدن آنتيگونوس تجزيه ي امپراتوري اسكندر قطعيت پيدا كرد. كاساندر به متصرفات خود در اروپا اكتفا كرد و از امور آسيا كناره گرفت. لي سي ماخ آسياي صغير را تا تاور مالك شد و سلوكوس فرمان رواي حكومت عظيمي شد كه از درياي مديترانه تا ايران شرقي گسترش يافته بود.
بطلميوس كه در جنگ ايپس شركت نكرده بود و در موقع تقسيم متصرفات آنتيگونوس سهمي نصيبش نشده بود، علي رغم قرارداد، كه طبق آن تمام سوريه در اختيار سلوكوس قرار گرفته بود، سوريه ي جنوبي را تا دمشق اشغال كرد. ضمناً سلوكوس كه خود را مديون محبت هايي مي دانست كه بطلميوس در سخت ترين دوران حيات به وي ابراز داشته بود، قصد استرداد متصرفات از دست رفته را نكرد ولي نسبت به نواحي مزبور هم دست از اعتراض برنداشت.
از خصوصيات سال هايي كه پس از نبرد ايپس سپري شد اين است كه بين چهار نفر از مدعيان احراز مقام فرمان روايي در مديترانه ي شرقي منازعاتي روي داد و آن چهار نفر عبارتند از: لي سي ماخ، بطلميوس و سلوكوس و پسر آنتيگونوس موسوم به دمتريوس پوليوركتس (كاساندر به سال 297 قبل از ميلاد بدرود حيات گفت). هريك از آنها از نيرومند شدن ديگري بيم و هراس داشت. به منظور احراز مقام فرمان روايي در درياي اژه و مديترانه ي شرقي، اتحاديه هاي كوتاه مدت منعقد، ازدواج هاي بين خانواده هاي حكم رانان صورت مي گرفت و انواع و اقسام فعل و انفعالات سياسي انجام مي شد. سلوكوس قبل از همه چيز مي كوشيد تا ابتدا تير و سيدون را كه از لحاظ اقتصادي اهميت داشت و در ابتدا در دست دمتريوس بود و هم چنين آسياي صغير شرقي را متصرف گردد.
منازعات و كشمكش هاي غرب مانع آن بود كه سلوكوس ايالات شرقي را اداره كند و از اين رو در حدود سال 292 قبل از ميلاد، پسرش آنتيوخوس را به عنوان همكار خود در فرمان روايي تعيين كرد و سلوكيه واقع در دجله را، كه از لحاظ سياسي و اقتصادي جاي گزين بابلي بود كه قبلاً به دست آنتيگونوس ويران شده بود، مقر اقامت وي انتخاب كرد.
اصولاً اين جنگ عليه دمتريوس كه پس از كسب يك رشته موفقيت ها در يونان و مقدوني براي سه نفر ديگر خطرناك مي نمود، آغاز شده بود. در سال 287 قبل از ميلاد دمتريوس براي پيش گيري از عمليات رقباي خود دست به اقداماتي زد. قشون خودش را در آسياي صغير پياده كرد و در حالي كه به وسيله ي قشون لي سي ماخ به عقب رانده شده بود وارد متصرفات سلوكوس شد. در اينجا بعد از يك رشته تصادمات دچار شكست شد و تسليم سلوكوس گرديد (سال 285 قبل از ميلاد).
پس از اسارت دمتريوس پسرش آنتيگونوس دوم گونات كه بر اثر اقدام پدر، اول يونان و سپس مقدونيه را تحت تسلط درآورد، وارد عرصه ي سياست گرديد.
در همين اوان بطلميوس اول بدرود حيات گفت و در مديترانه ي شرقي فقط دو رقيب باقي ماندند يكي لي سي ماخ و ديگر سلوكوس كه هر دو از آخرين فرماندهان اسكندر محسوب مي شدند. جنگ بين اين دو نفر اجتناب ناپذير بود. سلوكوس با دقت و توجه خاصي ناظر و شاهد حوادثي بود كه در قلمرو سلطنت دشمنش به وقوع مي پيوست. عدم موفقيت لي سي ماخ در اروپا و كشته شدن پسر وي، آگافوكل، در اثر سعايت و بدانديشي پسر ارشد بطلميوس اول (بطلميوس كراون كه چون تخت سلطنت مصر به وسيله ي نابرادري وي موسوم به بطلميوس دوم، فيلادلف اشغال شده بود به دربار لي سي ماخ پناهنده و ملتجا شده بود) و هم چنين بروز يك رشته شورش ها در شهرهاي آسياي صغير، تمام اين وقايع سلوكوس را هشدار مي داد كه زمان حمله فرارسيده است.
در سال 281 قبل از ميلاد لي سي ماخ و سلوكوس در دشت كوروپديون در ليدي با يكديگر روبه رو شدند و لي سي ماخ شكست خورد و در عرصه ي كارزار به قتل رسيد. بطلميوس كراون به دست سلوكوس اسير شد.
اكنون كليه ي آسياي صغير،‌ به استثناي بعضي از شهرهاي شمالي و پونتوس كه در تحت قدرت و حكومت شخصي به نام مهرداد مؤسس سلسله ي فرمان روايان پونتوس صاحب استقلال بودند، جزو قلمرو حكومت سلوكوس درآمدند.
براي سلوكوس يك فكر فريبنده اي پيدا شد كه مقدونيه و يونان را از چنگ آنتيگونوس گونات، كه هنوز در آ‌نجا كاملاً استقرار نيافته بود، خارج سازد. هرگاه در اين كار توفيق حاصل مي كرد دولت وي به استثناي مصر و ساتراپي هاي دور شرقي با دولت اسكندر برابري مي كرد.
سلوكوس از طريق داردانل به اتفاق قشون خودش گذشت و در پايان سال 281 يا در آغاز 280 قبل از ميلاد به وسيله ي بطلميوس كراون كه به نحو شرافتمندانه در اسارت وي بود با حيله و نيرنگ به قتل رسيد.
به اين ترتيب زندگاني اين شخص برجسته و خارق العاده، كه چهل و سه سال بيشتر از فرمانرواي خويش عمر كرد، پايان پذيرفت. در اين ساليان دراز كه جنگ هاي وي توأم با پيروزي و شكست بود در نتيجه ي فعاليت خستگي ناپذير خود حكومتي تشكيل داد كه گرچه از حكومت اسكندر كوچك تر بود ولي در عوض از آن محكم تر و پايدارتر بود.
در تمام سالياني كه سلوكوس در مغرب به نبرد اشتغال داشت، پسرش آنتيوخوس، كه همكار وفادار پدر در انجام كليه ي مقاصد و نيات وي بود، در قسمت مشرق حكومت مي كرد.
آنتيوخوس در يك لحظه ي بسيار سختي بر اريكه ي سلطنت نشست. در سوريه دم دروازه هاي پايتخت كشور انطاكيه در اورونتوس كه به وسيله ي سلوكوس بنا شده بود، شورشي به پا خاست. در سال 279 قبل از ميلاد گالات ها (كلت ها) به مقدونيه حمله ور شدند. بطلميوس دوم تجاوزات و حملات خود را عليه سلوكيان آغاز كرد و آنتيوخوس اجباراً قرارداد صلحي با آنتيگونوس گونات بر طبق شرايط امتناع كامل از هرگونه ادعايي نسبت به متصرفات اروپايي مقدوني ها منعقد ساخت (279قبل از ميلاد). در سال 278 قبل از ميلاد نيكومد اهل ويفين و مهرداد پونتوس (1) سه تا از قبايل گالات را (توليستواگ ها، تروكموها و تكتوساگ ها) به عنوان نيروهاي عليه آنتيوخوس به ‌آسياي صغير دعوت كردند. گالات ها در مدت دو سال آسياي صغير را ويران كردند، ولي در سال 275 قبل از ميلاد قواي آنها به وسيله ي آنتيوخوس درهم شكست. جنگ با بطلميوس كه به نام «نبرد اول سوريه» معروف است با توجه به وقفه ي آن، چند سال ادامه داشت. اغتشاشات و بي نظمي هاي داخلي نيز موجب بروز مشكلات گرديد. پولي ئن درباره ي شورش ايرانيان و سپس جنگ جويان استعمارطلب مقدوني رواياتي نقل كرده است و به طوري كه معروف است حتي پسر آنتيوخوس به نام سلوكوس نيز در توطئه شركت داشت و به وسيله ي آنتيوخوس اعدام شد.
با وجود تمام مشكلات و موانع مع ذلك آنتيوخوس درصدد بود اقدامات پدر را در مورد شهرسازي و استحكام پايه ي مستعمرات مقدوني، كه پايگاه هاي دولت به شمار مي رفتند، دنبال كند.
بايد ديد كه دولت سلوكيان در دوران اولين پادشاهان اين سلسله چگونه بوده است؟ نظر به قلت منابع تاريخي و پراكنده بودن آنها هنوز خيلي از مسائل مربوط به اين دوره روشن نيست و فقط از لحاظ جنبه هاي كلي و عمومي مي توان اين دولت را توصيف كرد.
از لحاظ اداري، دولت سلوكيان به ساتراپي هايي منقسم مي گرديد كه در رأس آنان حكام مأمور از طرف پادشاه يعني فرمان داران كل يا ساتراپ ها قرار گرفته بودند. به طوري كه آپيان خبر مي دهد در كشور سلوكيان تعداد هفتاد و دو ساتراپي وجود داشت ولي و.و. تارن معتقد است كه اين رقم مقرون به حقيقت و صحت نيست و آپيان ساتراپي ها را با تقسيمات آن مخلوط كرده است.
آنچه مسلم است اين است كه در دولت سلوكيان تعداد 25-28 ساتراپي وجود داشته است. ساتراپي ها به نواحي و نواحي به حوزه ها تقسيم مي شدند. احتمال مي رود كه اين حوزه ها هم به واحدهاي كوچكتري تقسيم مي شده اند كه در بدايت، همان ايستگاه هاي پستي هخامنشيان بوده و بعداً واحدهاي اداري پايين تري را تشكيل مي دادند (اين واحدها در دوران حكومت اشكانيان نيز وجود داشته اند).
هر ساتراپي مركزي داشت كه مقر جلوس فرمانده كل، يعني ساتراپ و هم چنين ادارات مركزي ساتراپي و خزانه ي شاهي و آرشيو (در اين آرشيو اسناد رسمي و صورت مجلس هاي حقوق خصوصي نگاه داري مي شد) در آنجا بود و هريك شعباتي در تمام شهرهاي ساتراپي داشتند. فرمان دار كل قدرت نظامي و اداري ساتراپي را به عهده داشت و امور مالي را مأمورين مخصوص مالي، كه مستقيماً تحت نظر پادشاه انجام وظيفه مي نمودند و تا اندازه اي مطيع فرمان دار كل بودند، اداره مي كردند.
هريك از ساتراپي ها از لحاظ اقتصادي و سياسي با يكي از مراكز سه گانه ي دولت ارتباط داشت. ساتراپي هاي آسياي صغير، مركز مشتركي داشتند كه همان شهر سارد در ليدي بود. مركز ساتراپي هاي سوريه در پايتخت جديد انطاكيه در ساحل اورونتوس، كه به سال 301 قبل از ميلاد بنا شده بود، قرار داشت و ساتراپي هاي بين النهرين و ايران مركزشان بابل و سپس سلوكيه واقع در كنار دجله بود.
پادشاه رياست عاليه ي كليه ي ادارات دولتي را داشت و قدرتش نامحدود بود. مثلاً‌ به سلوكوس اول اين جمله نسبت داده شده كه گفته است: «آنچه از طرف پادشاه مقرر شود مقرون به عدالت و نصفت است».
نزديك ترين اطرافيان پادشاه «خويشاوندان» و «دوستان» وي بودند. اين اسامي را نمي توان به طور تحت اللفظي پذيرفت؛ زيرا هم اولي و هم دومي القاب و عناوين افتخاري بوده اند. «دوستان» عبارت از يك تشكيلات محدودي بود كه سلسله مراتبي داشت. مانند دوستان به طور مطلق و دوستان محترم و هم چنين اولين و محترم ترين دوستان. در جشن هاي شاهي كه در دافنا، ملك باشكوه و زيباي خارج از شهر پادشاهان سلوكي، برگزار مي شد، دوستان به دنبال هنگِ گتايرها در صف حركت مي كردند. معمولاً خويشاوندان و دوستان پادشاه مناصب مهمي را در دستگاه دولت به عهده داشتند.
هم چنين از جمله كساني كه جزو اطرافيان پادشاه به شمار مي رفتند عبارت بودند از: كارگزار، رئيس دفتر مخصوص پادشاهي، بازرس كل مالي كه متصدي امور مالياتي بود و سايرين.
تمام اراضي كشور به دو طبقه اساسي منقسم مي شد: اراضي پادشاه و اراضي شهري. اراضي پادشاه فوق العاده وسيع بود و قسمت اعظم اراضي دولت براساس حق تسخير و تصرف اراضي به وسيله ي اسلحه، جزو همين اراضي پادشاه به شمار مي آمد. ضمناً مقدار مساحت اراضي پادشاه پايدار نبود و پيوسته رو به كاهش مي رفت. از محل اراضي پادشاه براي تأسيس شهرهاي تازه سهمي تعيين مي شد و باز از همين اراضي به كساني كه خدماتي نسبت به پادشاه انجام داده بودند حصه اي اعطا مي گرديد. در هر دو حال زمين تفكيك شده از رديف اراضي پادشاه خارج و به رديف اراضي شهري منتقل مي گرديد. اجزاي اراضي پادشاه و سيستم اداره ي آنها بي اندازه غامض و پيچيده بود و ظاهراً در كليه ي قسمت هاي كشور يك نوع عمل نمي شد. در منابع و مآخذ موجود اين مسائل چندان روشن نيست. قسمت اعظم اراضي مورد كشت پادشاه در اختيار كشاورزان بود كه ماليات زمين را پولي يا جنسي مي بايستي به پادشاه بپردازند و هم چنين وظيفه داشتند انواع وظايف را براي خانه ي پادشاه انجام دهند. طبق كتيبه هايي كه در آسياي صغير به دست آمده اين كشاورزان «كاركنان پادشاه» ناميده مي شدند. براي تسهيل كار دستگاه حكومت، گروهي از اين روستاها و مزارع و ساختمان هاي كشاورزي و غيره را پادشاه تحت اصول و قواعد مالكيت مشروط به افراد مخصوصي مي داد و افراد مذكور موظف بودند نسبت به آن اراضي سمت مالي و اقتصادي داشته باشند. به مالكين مشروط مذكور اختيار داده مي شد كه از اراضي مزبور براي كشت و هم چنين احداث خانه و از برده هاي آن بدون پرداخت هيچ گونه عوارض و حقوقي استفاده كنند. ماليات تمام اين اراضي (به استثناي مالياتي كه مي بايستي از مالك مشروط وصول شود) به خزانه ي پادشاه پرداخت مي شد.
در اراضي پادشاه، روستاهايي از مهاجرنشين ها (كاتويكي ها) كه افراد نظامي بودند، به وجود مي آمد. اين مهاجران سهمي از زمين (كلر) دريافت مي داشتند و مجبور بودند كه خدمت نظام انجام دهند و از همين عده صف جمع اساس قشون سلوكيان تشكيل مي شد. اغلب اوقات اين نقاط مهاجرنشين به نام محل يا شهر مقدوني، كه قسمت اعظم ساكنينش از آن نقطه بودند، ناميده مي شد. هم چنين عادت بر اين جاري بود كه نقطه ي جديد را به نام پادشاه حكم ران يا زن او نام گذاري كنند. ساكنين اين كاتويكي ها كلاً يوناني- مقدوني نبودند. در هر حال در كاتويكي هاي نواحي شرقي حكومت سلوكيان، يك عده از اهالي محلي وجود داشتند از نسل ايرانيان كه در قشون اسكندر خدمت مي كردند. بعضي از اين نقاط مهاجرنشين كه واجد شرايط مناسب اقتصادي بودند و موقعيت آنها از لحاظ انجام دادن امور تجاري شايسته بود، به سرعت به شهر تبديل مي شدند و از طرف سلوكيان حقوق و اختيارات شهرهاي پليس به آنها تفويض مي گرديد. از جمله دورا-اوروپوس در كنار فرات همين حال را داشت و در اين شهر در نتيجه ي حفاري هايي كه انجام گرفته مدارك و اطلاعات پرارزشي، از لحاظ پيشرفت اين شهر و وضع زندگاني در داخل آن و مليت هاي موجود در آن و روابط و مناسبات بازرگاني و مذاهب و معابد و معماري منازل مسكوني، به دست ما رسيده و اسنادي در روي پوست و قطعات سفال و هم چنين اشيايي مربوط به هنرهاي ظريف و نقاشي و ساير آثار هنري كشف شده است. مدارك مربوط به سلسله ي بعدي، يعني دوره ي تاريخ حكومت پادشاهان پارت در يك چنين شهري كه از يك كاتويكي مقدوني به وجود آمده، پيدا شده است حائز اهميت شاياني است.
عوايد خزانه نه تنها واردات سالانه زمين بود بلكه صور ديگر وصولي هم وجود داشت كه اين وصولي ها تحت عنوان «ماليات هاي پادشاهي» معروف و در تمام كشور به طور يكسان بود. ماليات براي تاج و ماليات نمك و ماليات سرانه از همين گروه ماليات ها بودند. همچنين ماليات برده و انواع حقوق و عوارض گمركي و ماليات داد و ستد و غيره نيز وجود داشت.
در كشور سلوكيان، ماليات ديگري نيز به نام ماليات «جمعيتي» وجود داشت كه جمعيت هاي خودمختار آن ماليات را مي پرداختند. يكي از اين ماليات هاي جمعيتي ماليات مخصوصي بود كه از شهرها وصول مي شد. اين ماليات يك رقم كلي بود كه يك جا از طرف شهر پرداخت مي شد، نه از طرف افراد ساكن شهر. ظاهراً پرداخت هاي نظير آن به وسيله ي قبايلي هم كه حكومت خاصي داشتند صورت مي گرفت.
در زمان پادشاهان سلوكي، امور شهرسازي به نحو بي سابقه پيش رفت حاصل كرد. شهرهاي جديد كه تشكيلات پليسي داشتند در زواياي مختلف كشور احداث شدند و اكثر آنها طبق نقشه ي معين بنا گرديد. دو شريان عمده و اساسي شهر (از شمال به جنوب و از مغرب به مشرق) با ايجاد يك زاويه ي قائمه يك ديگر را قطع مي كردند و كوچه هاي جنبي به صورت موازي يكديگر يا در تحت يك زاويه ي قائمه به طرف كوچه هاي اصلي امتداد مي يافت و بدين ترتيب يك مكعب قائم الزاويه به وجود مي آمد.
ساتراپي هاي ايراني دوره ي سلوكيان نيز از اين قاعده مستثنا نبودند. در اينجا نيز پليس هاي جديدي احداث شد كه مي توان انطاكيه در پرسيد، لادوكيه در ماد (نهاوند) را نام برد. در شوش (اليمائيد) سه سلوكيه شهرت دارند: سلوكيه در اُبُلّه، سلوكيه در گديفون و سلوكيه در كنار خليج فارس. شهرها به شكل و اسلوب مختلفي احداث مي شدند به وسيله ي اصول سينويشيزم (اسكان چند دهكده در يك شهر) يا ارتقاي يك كاتويكي به درجه ي پليس و هم چنين تفويض حقوق و اختيارات پليسي و حكومتي به يك شهر قديمي محلي (چنانچه شهر قديمي شوش در زمان سلوكوس اول اختيارات و امتيازات پليس دريافت كرد و به نام سلوكيه در اُبُلّه ناميده شد.) اين شهرها ممكن بود به طور تصنعي در يك نقطه ي باير نيز تأسيس و داير گردند.
اين نوع سياست مبتني بر احداث و تأسيس شهرها و حمايت از آنها با اعطاي بعضي امتيازات و تسهيلات ارضي به آنها از طرف محققين عرب اين طور تعبير و توجيه شده كه سلوكيان قصد داشتند آسيا را در تحت نفوذ تمدن و فرهنگ هلنيان درآورند و در ميان مردم آسيا مراكز فرهنگ و تمدن يونان را تأسيس نمايند و بدين نحو ملت هاي مغلوب و شكست خورده را به وسيله ي اصول تمدن كامل يونان و قواعد عالي تر سياسي، كه قبل از ورود فاتحين و كشورگشايان مقدوني براي ملل مشرق زمين مجهول بود، مجهز سازند. از اين رو ساكنين يوناني، كه در شهرها متمركز بودند، پايه و تكيه گاه اساسي قدرت و نفوذ سلوكيان محسوب مي شدند. شكي نيست كه اين گونه توجيه و قضاوت درباره ي هدف و حقيقت سياست شهري سلوكيان و نقش احداث شهرها در حكومت آنان فوق العاده سطحي و يك جانبه است، در حالي كه موضوع از اين غامض تر و مهم تر است؛ بدين معني كه شهرهاي سلوكي سازمان هاي پليسي داشتند كه عبارت بود از يك مجلس ملي مركب از شهرنشينان متساوي الحقوق، شوراي منتخب شهري و كلانتران منتخب. هيئت منتخبين شهر نه تنها حق داشتند در امور اجتماعي مربوط به شهر دخالت كنند بلكه مي توانستند براساس حقوق مالكيت خصوصي، مالك اراضي نيز بشوند. در اطراف شهرها مقداري اراضي وجود داشت كه متعلق به شهر بود. ده نشيناني كه در اين اراضي سكونت داشتند ماليات هاي منظم و مرتب خود را به خزانه ي شهر مي پرداختند. قسمت اعظم رقمي كه شهر به خزانه ي پادشاه مي پرداخت از محل همين وصولي هاي ثابت بود. قسمت ديگر وصولي ها عبارت از ماليات پادشاهي بود كه در فوق به آن اشاره شد و اين ماليات از غير شهرنشينان، كه تعداد آنها از افراد شهرنشين شهرهاي پليس به مراتب بيشتر بود، وصول مي گرديد. بنابراين اهالي صاحب امتياز پليس ها مقادير معتنابهي از ساكنين روستاها و اهالي فاقد حقوق شهرنشينان استفاده مي كردند.
طرز اداره ي پليس هاي سلوكي (برخلاف پليس هاي كلاسيك) كامل و جامع نبود و از حدود زندگاني داخلي شهر خارج نمي شد. مثلاً مسائل مربوط به ارتباطات و مناسبات خارجي كلاً در صلاحيت و اختيار پادشاه بود. اغلب شهرها علاوه بر ادارات و مأمورين مخصوص به خود مأموريني داشتند (معمولاً از اهالي محل و نمايندگان طبقات ممتاز شهر) كه ممكن بود انتخاب بشوند ولي در محل به منزله ي نماينده ي قدرت و نفوذ پادشاه محسوب مي شدند و مراقبت مي كردند كه منافع و مصالح شخص پادشاه در شهرها مراعات شود. علاوه بر آن در پليس ها امكان داشت ساخلوهاي پادشاهي نيز بدون هيچ گونه مانعي تأسيس گردد.
شهرها مستقيماً در تحت اطاعت شخص پادشاه بودند نه ساتراپ ها و در صورت بروز اختلافاتي، كه با منافع شهر ارتباط داشت، مي توانستند مستقيماً با شخص پادشاه تماس بگيرند و براي انجام اين منظور سفرا يا اگر صحيح تر بگوييم نمايندگان خويش را به نزد او مي فرستادند. پادشاه نيز به نوبه ي خود به وسيله ي مأمورين خود براي شهرها فرمان نمي فرستاد بلكه نامه اي خطاب به مجلس ملي و شوراي شهر يا كلانتران ارسال مي داشت و در آن نامه نظريات و تمنيات شخص پادشاه در مورد مسائل مختلف بيان مي گرديد.
نامه هاي پادشاه قوت و اعتبار همان فرمان را داشت، گرچه متن آن نوعي تهيه مي شد كه مي بايستي به تصويب شوراي شهر و كلانتران نيز برسد. مكرر، نامه هاي پادشاه به عنوان يك سند مهم در روي سنگ حك مي شد و در ميدان مركزي شهر (آگوره) نصب مي گرديد. از اين گونه مكاتيب پادشاه، كه منابع بسيار پرارزشي براي تحقيق و تتبع در زندگاني شهرها و سازمان هاي حكومات قديم يونان به شمار مي رود، نمونه هاي زيادي به دست ما رسيده است.
اصولاً پادشاهان سلوكي از مداخله ي مستقيم در امور داخلي شهرهاي پليس اجتناب مي ورزيدند و ترجيح مي دادند كه نيات و مقاصد خويش را از طريق غيرمستقيم و مشروع به وسيله ي نمايندگان خود، كه قدرت آنها در شهرها فوق العاده زياد بود، عملي سازند.
وضع كليه ي شهرهاي كشور سلوكيان يكسان نبود. بعضي از پليس هاي قديمي از جمله پليس هاي ثروتمند يوناني مانند ملطيه و سميرنا و پليس هاي فينيقي تير و سيدون و بيبل، كه از لحاظ سوق الجيشي و بازرگاني موقعيت خاصي داشتند، خود را جزو «متحدين» مي دانستند نه اتباع. درواقع امتيازات زيادي از قبيل استقرار ارتباط با ساير شهرها و خارج از آن و حق تشكيل اتحاديه هايي از چند شهر (مانند اتحاديه ي شهرهاي تروآد)، حق پناه دادن و حق ضرب مسكوكات نقره به اين گونه شهرها اعطا شده بود؛ ولي اين شهرهاي مستقل و آزاد هم موظف بودند ماليات پادشاه را بپردازند. حق معافيت از پرداخت ماليات فقط در مورد استثنايي از طرف شخص پادشاه تفويض مي شد؛ به طوري كه مثلاً اهالي اريتره در زمان پادشاهي آنتيوخوس دوم و شهر سميرنا در دوران پادشاهي سلوكوس دوم، اين معافيت نصيبشان شد. در صورت احساس خطر جنگ، پادگان پادشاه مي توانستند وارد اين شهرها شوند. گرچه در وضع شهرهاي سلوكي ها تفاوت هايي وجود داشت چندان مهم و اساسي نبود.
از آنچه در فوق بدان اشاره شد مي توان چنين استنباط كرد كه پليس ها يكي از سازمان هاي بسيار مناسبي بودند كه يك رشته از امور مربوط به دولت را انجام داده و وسايل وصول و ايصال ماليات ها را فراهم مي كردند و چون پليس ها عوايد وصولي را با پادشاه تقسيم مي كردند بنابراين به جبران اين عمل جزو يك حكومت واحد عظيمي وارد مي شدند. اين حكومت شايستگي آن را داشت كه منافع تجاري شهرها را تأمين نمايد (جاده سازي و حفظ طرق و شوارع بازرگاني، سيستم واحد ضرب مسكوكات، عدم وجود خطرات زورگويي گمرك خانه ها در موقع عبور كاروان ها از اراضي چندين حكومت، پيدايش بردگان زياد در نتيجه ي بروز جنگ، عطاياي سخاوتمندانه ي پادشاهان از راه اراضي و وجود نيروي جنگي سلوكيان و غيره) بدين ترتيب شهر و قدرت مركزي (پادشاه) به عنوان دو متحد در حكومت سلوكيان جلوه گر مي شدند و اين واقعيت و حقيقت را خود پادشاهان سلوكي نيز معترف و مزعن بودند؛ به طوري كه در بعضي از كتيبه ها پليس هاي امپراتوري خود را به عنوان «متحدين» خود مي نامند.
تحقيقات اخير مورخان شوروي [سابق] ثابت كرده است كه روش و شكل پليسي سازمان ها قبل از ورود قشون اسكندر هم سابقه داشته و در شرق يك امر مبهم و تازه اي نبوده است؛ به طوري كه بعضي از شهرها سازمان هايي داشتند نظير سازمان هاي پليس يونان داراي آزادي و استقلال مخصوص به خود و جنبه ها و خصوصيات ديگر. بسياري از اين شهرها جزو شهرهاي معبدي و مذهبي بودند و در ‌آنجا سازمان هاي مدني با سازمان هاي مذهبي توافق و تطابق داشت (مانند اوروك در بابل، اورشليم و بسياري از شهرهاي معبدي آسياي صغير كه از بين آنها دو كمان (2) يكي در پونتوس و ديگري در كاپادوكيا مشخص مي شوند و هم چنين پسي نونت در فريگيا و اُلبا در كيليكيا و بسياري ديگر از شهرهاي معبدي). در اثر همين مشابهت اساسي (بديهي است نه مطلق) در دوران حكومت سلوكيان به بسياري از اين نوع شهرهاي محلي مقام و موقعيت پليسي اعطا شد و همين امر دليل بر شناسايي صوري تأسيسات و سازمان هاي سنتي آنها و حقوق و امتيازات آنان برابر با پليس هاي يونان بود. هيئت مدني اين شهرها از اهالي محل تشكيل مي گرديد و ضمناً نمايندگان يوناني ها و مقدوني هايي، كه پس از لشكركشي اسكندر در اين شهرها رحل اقامت افكنده بودند، مي توانستند در اين هيئت ها شركت جويند. مثلاً جزو اتحاد معبدي شهر اوروك نمايندگان ملت يونان نيز كه كاملاً نسبت به مذاهب و سنن محل بيگانه بودند، شركت مي جستند؛ زيرا اين اتحاد درواقع هيئت روحاني شهر اوروك محسوب نمي شد بلكه يك هيئت مدني بود و كساني كه منتسب به آن بودند همان حقوق و اختياراتي را داشتند كه يك نفر شهرنشين در پليس يونان داشت؛ بنابراين موضوع مليت نه در داخل شهرها اهميت داشت و نه در وضع حقوق حكومتي. شهرهايي هم وجود داشتند كه از نوع مختلط بودند؛ به طوري كه مثلاً در ميان پليس يونان در مشرق عده ي زيادي از اهالي محل با سازمان هاي مستقل مدني به نام «پوليتوما» وجود داشتند. براي مثال چنين شهر «دوگانه» شهر سلوكيه واقع در كنار دجله را مي توان نام برد؛ يعني شهر عظيمي كه به وسيله ي سلوكوس اول در قرن اول بعد از ميلاد بنا شد و ششصد هزار تن جمعيت داشته است. در روي بعضي از سكه هاي اين شهر دو الاهه ي شهرها ديده مي شوند كه دست يكديگر را گرفته و بر سر برج كوچكي دارند.
از آنجايي كه شهرهاي محلي به سيستم پليس اتصال مي يافتند و در اين سيستم سازمان هاي اجتماعي و سياسي و حقوقي صورت هاي منطقي و قابل انعطافي داشتند؛ (يعني از لحاظ جنبه هاي مذهبي و بقاياي مراسم و عادات منسوخ شده ي كهنه و غيره آزادتر بودند) از اين جهت طبيعتاً جوامع شهري تمدن و فرهنگ و همه نوع حيات يوناني را بهتر تحمل مي كردند؛ زيرا اين نوع تمدن با سازمان هاي پليسي، ارتباطشان تنگ تر و نزديك تر بود. جريان نفوذ تمدن يونان بيشتر جنبه ي غيرمنظم و خارج از اراده داشت؛ بدين معني كه يونانيان موقعي كه به عنوان فاتح وارد آسيا شدند و در رديف هيئت حاكمه قرارگرفتند ذوق و سليقه و طرز زندگي و زبان و عادات آنها مورد تقليد واقع شد و اهالي وابسته به طبقات عالي اجتماع سعي كردند آن آداب و سنن را در زندگاني خويش وارد سازند. پادشاهان سلوكي قصد تبعيض ملي يا نژادي نداشتند و به شهرهاي محلي متكي بودند و طبقات عالي و ممتاز را مهم مي شمردند و از لحاظ متحدالشكل ساختن حكومت خود از اين جريان حمايت مي كردند. همين سياست را سلوكيان در مورد شهرسازي نيز انجام مي دادند و مي كوشيدند تا براي ايجاد تسهيلات لازم در امور اداره ي كشور در نواحي مختلف، كه از لحاظ سطح ترقي و سوابق تاريخي با يكديگر تفاوت كلي داشتند، شهرهايي به وجود آورند كه از لحاظ نوع ساختمان مشابه يكديگر باشند.
تكيه گاه اصلي قدرت حكومت، قشون بود و از نظامي هاي مهاجر كه غالباً يوناني و مقدوني نبودند ولي به سبك و روش مقدوني ها تعليم و پرورش يافته و از حقوق و امتيازات سربازان قديم مقدوني استفاده مي كردند، تشكيل و تأمين مي شد. علاوه بر آن مزدوران و افراد قبايل ايراني و آسياي صغير نيز جزو قشون وارد مي شدند. نيروي اصلي قشون مانند سابق، همان پياده نظام يعني صف جمع و ژيپاسيست ها بودند. تعداد سواره نظام قليل بود ولي ارزش آن فوق العاده بود و امتيازاتي داشت. در بين سواركاران، كاتافراكتارها، كه سوار و اسب با زره و جوشن، محافظت مي شد، بيش از همه شهرت و اهميت داشتند. با متداول شدن اين نوع سواره نظام، روش و طريقه ي بعضي از روش هاي معمول آن زمان در جنگ تغيير كرد. علاوه بر پياده نظام و سواره نظام عده اي فيل و عراده هاي جنگي و انواع قسمت هاي حفاظي و استحكاماتي و هم چنين نيروي كمكي، جزو قشون بودند. در تمام كشور ساخلوهايي وجود داشت و دسته هاي مخصوصي به خدمات مرزي اشتغال داشتند.
نگاه داري قشون براي دولت بي اندازه گران تمام مي شد و از اين رو تعداد سپاهيان هيچ گاه زياد نبود و به علاوه براي افزايش آن هم افراد كافي وجود نداشت. طبق اخباري كه در دست است آمار افراد جنگي در بعضي از نبردهاي بزرگ اواخر قرن سوم و اوايل قرن دوم قبل از ميلاد (رافيا، ماگنزيا) بين شانزده هزار تا بيست هزار نفر بوده است و از اين رو، م. راستوتسف تعداد كلي قشون سلوكيان را هفتاد هزار نفر ذكر كرده است. اين عده البته تقريبي است. تعداد افراد نيروي دريايي سلوكيان گرچه بعضي اوقات زياد بوده است در نحوه ي كار نيروهاي مسلح آن دولت نقش اساسي برعهده نداشته است.

آنتيوخوس سوم

در اواسط قرن سوم قبل از ميلاد با وجود تمام مساعي و تلاش هاي سلوكوس و آنتيوخوس بعضي از ايالات به تدريج يكي بعد از ديگري از دولت سلوكيان جدا شدند. در سال 262 قبل از ميلاد در غرب آسياي صغير سلسله ي آتتاليدها بر سر كار آمدند و پرگام مستقل شد. در زمان سلطنت آنتيوخوس دوم تئوس (261-247قبل از ميلاد) جنگ دوم روسيه بين سلوكيان و بطلميوس دوم فيلادلف آغاز شد (سال 258-255 يا 253 قبل از ميلاد). علت بروز اين جنگ حمايتي است كه پادشاه مصر به آتتاليد اِومن ابراز داشت و شخص اخير مصمم بود كه از آنتيوخوس اول جدا شود، ولي درواقع اين جنگ را بايد ادامه ي نبرد بين سلوكيان و بطلميوس بر سر فرمان روايي و استيلاي بر سواحل شرقي درياي مديترانه دانست. اين جنگ براي سلوكيان توأم با موفقيت بود و بطلميوس دوم مجبور شد در سال 255 يا 254 قبل از ميلاد آشتي كند. ضمناً پايان اين نبرد سبب شد كه سلوكيان يك رشته از ايالات خود را از دست دادند. در آسياي صغير در سال هاي 260-250 قبل از ميلاد كاپادوكيا مستقل شد و مركز شبه جزيره را گالات ها اشغال كردند. شمال آسياي صغير (ويفيني و پونتوس) نه تنها مستقل گرديدند بلكه دشمن سلوكيان شدند.
در شرق اقصاي متصرفات سلوكيان، به طوري كه ذيلاً خواهيم ديد، در همين موقع حوادث مهم تري به وقوع پيوست. باكترياي دور، كه به وسيله ي بيابان ها و صحاري فلات ايران از متصرفات اصلي سلوكيان جدا شده بود، از لحاظ اقتصادي و سياسي مهم ترين ايالات آسياي ميانه به شمار مي رفت. در آنجا ساخلوهاي بزرگ يوناني- مقدوني متمركز بود. حاكم باكتريا، ديودوت، وقتي كه سختي و دشواري نبرد سلوكيان را در غرب ديد از آنها جدا شد و پايه و اساس دولتي را بنا نهاد كه بعدها در ظرف مدت ده ها سال نقطه ي مستحكمي براي نفوذ تمدن يونان در شرق گرديد. علاوه بر آن پيدايش پارت ها (اشكانيان) در اواسط قرن سوم قبل از ميلاد در شمال شرق ايران كه بعداً نقش مهمي را در سرنوشت آسيا عهده دار شدند، براي سلوكيان خطر بزرگي بود؛ ولي در آن موقع كه سلطنت پارت ها تأسيس شد هنوز هيچ كس تصور نمي كرد كه اين حكومت جديدالتأسيس تا چه اندازه براي سلوكيان خطرناك است و تمام توجه سلوكيان معطوف حوادثي بود كه در سوريه و آسياي صغير به وقوع مي پيوست.
آنتيوخوس دوم از پايان سال 247 قبل از ميلاد بدرود حيات گفت و دو زن او يكي لائوديكا و ديگري برنيكاي جوان، دختر پادشاه مصر، مبارزات خود را براي احراز تاج و تخت سلطنت آغاز كردند. هريك از آنان مي خواست پسر خود را به اين مقام برساند. لائوديكا در اين مبارزه پيروز شد و پسر وي سلوكوس دوم كالينيك (247-226 قبل از ميلاد) به تخت سلطنت جلوس كرد. برنيكا و پسرش كشته شدند. قتل برنيكا و پسرش موجب شد كه جنگ سوم سوريه در سال 246 قبل از ميلاد به رهبري برادر وي بطلميوس سوم اِوِرگت آغاز گردد.
در ابتدا بطلميوس تمام سوريه را اشغال كرد و حتي به سلوكيه، واقع در كنار دجله، رسيد؛ ولي چيزي نگذشت كه سلوكوس دوم وضع را به حال عادي خود اعاده داد. پليس هاي يونان در آسياي صغير جزو هواخواهان و حاميان وي بودند؛ بنابراين با كاپادوكيا و پونتوس اتحادي منعقد كرد و بطلميوس اجباراً عقب نشست. بعدها در سال هاي 243-241 قبل از ميلاد مصر موفق شد جبهه هاي خود را در درياي اژه مستحكم سازد و شهرهاي يوناني واقع در جنوب آسياي صغير (ملطيه، افسوس، پري ينا) را به تصرف خود درآورد؛ ولي سواحل شمالي (سميرنا، اريتره و كلازومن) در دست سلوكيان باقي ماند. در سال 241 قبل از ميلاد، قرارداد صلحي منعقد شد. براي سلوكوس دوم انعقاد اين صلح فوق العاده ضرورت داشت. برادر وي آنتيوخوس هي يراك، كه اداره ي آسياي صغير در سمت شمال تاور به وي سپرده شده بود، عليه او قيام كرد. سلوكوس دوم مجبور شد وارد يك نبرد طولاني شود، ولي سرانجام پيروزي نصيب آنتيوخوس هي يراك شد؛ زيرا او گالات ها و اهالي ويفين را به كمك و ياري خويش طلبيد. اين نبرد در سال 236 قبل از ميلاد پايان يافت؛ ولي آتتال اول برادرزاده ي آتتاليد اِومن، كه ميل نداشت در آسياي صغير قدرت و نفوذ خويش را با ديگري تقسيم كند و شريك و سهيم داشته باشد، آنتيوخوس هي يراك را بيرون راند و تمام كشور را تا تاور در تحت تصرف و تسلط خودش درآورد (در حدود سال 228 قبل از ميلاد).
در اين موقع سلوكوس دوم در شرق با پارت ها مي جنگيد و آنتيوخوس هي يراك تصميم گرفت از اين فرصت استفاده كند و سوريه را به تصرف خويش درآورد؛ ولي سلوكوس چون از اين ماجرا خبردار شد تمام كارهاي مربوط به شرق را رها كرد و با عجله و شتاب به سوريه رفت و موفق شد برادرش را از سوريه اخراج كند و در اينجا موفقيت هاي آنتيوخوس هي يراك خاتمه پذيرفت.
سلوكوس دوم در سال 226 قبل از ميلاد مرد و پسرش سلوكوس سوم سوتر (226-223قبل از ميلاد) به جاي او وارث تاج و تخت شد. سلوكوس سوم برادر خود آنتيوخوس را به سمت حكم ران بابل، ساتراپي هاي عليا، تعيين كرد و قصدش اين بود كه آسياي صغير را مسترد دارد؛ ولي در موقع لشكركشي كشته شد. با وجود مرگ پادشاه و اختلافاتي كه در نتيجه ي وقوع اين پيش آمد به وجود آمده بود، مع ذلك حاكم تازه ي آسياي صغير به نام آخي توانست آتتال اول را در آسياي صغير شرقي بيرون براند و همان وضعي را كه بعد از جنگ سوم سوريه ايجاد شده بود تجديد و مستقر نمايد. برادر كوچك سلوكوس موسوم به آنتيوخوس سوم (سال هاي 223-187قبل از ميلاد) ‌به پادشاهي رسيد. با جلوس اين پادشاه به تخت سلطنت، موقتاً موفقيت هايي نصيب سلوكيان شد و در مديترانه ي شرقي با روم، كه قوه ي تازه اي بود، تصادمات شديدي روي داد.
گرچه در آغاز امر وضع امور مغرب براي آنتيوخوس توأم با موفقيت بود، وضع مشرق رضايت بخش نبود؛ زيرا آنتيوخوس مجبور شد با ساتراپ هاي ماد و پرسيد به نام مولون و برادرش اسكندر وارد نبرد شود. در ابتدا فرمانده ي قشوني كه از طرف آنتيوخوس مأمور اين كارزار شد دچار شكست گرديد ولي مداخله ي شخص پادشاه در اين كار وضع را رو به راه كرد.
شورشيان درهم شكسته شدند. مولون و برادرش دست به خودكشي زدند تا از ننگ اعدام رهايي يافته باشند. براي تخويف و تهديد ياغيان و گردن كشان آنتيوخوس جسد مولون را آويزان كرد و در معرض دشنام مردم قرار داد. سپس آنتيوخوس به ماد آتروپاتن حمله كرد و كشوري را كه از زمان اسكندر مستقل بود وادار ساخت تا قدرت عاليه ي سلوكيان را بپذيرد.
آنتيوخوس سوم در سال 220 قبل از ميلاد به سوريه بازگشت. در اينجا دوباره مشكلاتي در انتظارش بود. وي مجبور شد كه با يكي از نزديكان و ارقاب خود آخي حكم ران آسياي صغير بجنگد و با آن كه در اين نبرد آخي شكست خورد، ولي در هر حال مقام حكومت را براي خودش محفوظ نگه داشت.
از تاريخ انعقاد صلح پس از جنگ سوم سوريه (241 قبل از ميلاد) بين سلوكيان و بطلميوس، اصطكاكي روي نداد؛ ولي سلوكيان نمي توانستند قبول كنند كه سوريه ي جنوبي و فينيقيه و فلسطين در دست پادشاهان مصر باشد. مخصوصاً براي سلوكيان موضوع تصرف بندر پايتخت سوريه يعني سلوكيه در پي ئري به وسيله ي بطلميوس ها امر بسيار خطرناكي بود.
در بهار سال 219 قبل از ميلاد آنتيوخوس سوم عمليات جنگي خود را عليه سلوكيه واقع در پي ئري آغاز كرد و سپس بدون هيچ گونه زحمت و مشقتي فينيقيه را مطيع خود ساخت؛ ولي با مقاومت جدي و شديد قلعه ي دورا، واقع در شمال فلسطين، مواجه گرديد. رهبر و سرپرست واقعي سلطنت مصر، مشاور عالي بطلميوس چهارم (221-203قبل از ميلاد)، سوسيبي، از اين توقف و تأخير استفاده كرد و با دادن مانورهاي سياسي و ديپلماسي چابكانه ي خود توانست جنگ را طولاني كند و هم زمان آن، براي مقاومت در مقابل آنتيوخوس به تهيه و تدارك يك قشون مطمئن و مجهزي پرداخت. مذاكرات صلح، كه به وسيله ي مصر به طول مي انجاميد، به نتيجه نرسيد و غير از اين هم انتظار نمي رفت. آنتيوخوس سوم در سال 218 قبل از ميلاد جنگ را از سر گرفت و موفق گرديد از بطلميوس ها فلسطين را تا شهرهاي مرزي مصر، كه عبارت بودند از: غزه و رافيا، پس بگيرد. پادشاه سلوكي در پتوله مائيد (در درياي مديترانه بين تيرودورا) زمستان را گذرانيد و در سال 217 قبل از ميلاد تصميم گرفت به لشكركشي خود ادامه دهد و به مصر حمله ور گردد. ضمناً در نقطه ي جنوبي تر از رافيا با قشون زيادي، كه به وسيله ي سوسيبي جمع آوري شده بود، مواجه گرديد. در 22 ژوئن سال 217 قبل از ميلاد نبرد درگرفت و قواي آنتيوخوس سوم درهم شكسته شد. پس از اين واقعه او مجبور شد به انطاكيه واقع در ارونتس برود؛ زيرا بيم داشت در اثر وصول خبر شكست وي در آسياي صغير مشكلاتي روي دهد. طبق قرارداد صلح منعقد شده (مذاكرات به وسيله ي همان سوسيبي انجام شد) بطلميوس ها سوريه ي جنوبي و فينيقيه و فلسطين را مسترد داشتند و پي ئري در دست آنتيوخوس سوم باقي ماند.
بدين ترتيب آنتيوخوس سوم در غرب نتوانست موفقيت هاي قطعي به دست بياورد؛ ولي با وصف اين، انطاكيه دوباره به دريا راه پيدا كرد. علاوه بر آن قرارداد صلحي با مصر منعقد شد و با آن كه آخي حاكم مورد اعتمادي نبود، آسياي صغير در صلح و آرامش به سر مي برد. اكنون آنتيوخوس مي توانست به شرق توجه كند؛ زيرا در آنجا امور بر وفق ميل و مراد او نبود.
بين النهرين و ساتراپي هاي ايراني نزديك آرام و ساكت بودند؛ زيرا درس عبرتي كه به مولون (3) و برادرش داده شده بود هنوز فراموش نشده بود، ولي پارت ها روز به روز قوي تر مي شدند و اوتيدموس (4)، كه در باكتريا به حكومت رسيده بود، پس از راندن پسر ديودوت ايجاد خطر بزرگي كرده بود و لشكركشي به مشرق اجتناب ناپذير بود.
در ابتدا آنتيوخوس به سرزمين پادشاهي كوچك آرساموسات واقع در قسمت علياي فرات رفت و آن را در تحت تسلط خويش درآورد (سال 211 قبل از ميلاد). در سال 209 قبل از ميلاد وارد ماد شد. در اكباتان از ثروت هاي معبد آن محل استفاده كرد تا بتواند مصارف لشكركشي را تأمين نمايد. آنتيوخوس از اكباتان مستقيماً از طريق كوير نمك به پارت رفت و پايتخت پارت ها، هكاتومپيلوس (5) را متصرف شد و قواي اصلي آنان را به سمت سواحل درياي خزر راند. در اينجا در نزديكي شهر بلادفاع تامبراك قلعه ي مستحكمي به نام سيرينكا قرار داشت كه پارت ها اميدوار بودند به آن قلعه پناه ببرند. پارت ها ظاهراً هنوز نمي توانستند با ارتش ورزيده و تعليم يافته ي در تحت تعليمات يونانيان، به نبرد پردازند و از اين رو دژ مزبور به دست آنتيوخوس افتاد. ضمناً پارت ها فرصتي پيدا كردند تا كليه ي يونانيان را، كه در ميان قلعه تحت محاصره بودند، قتل عام كنند. قراردادي مبني بر اين كه پادشاه بايد قدرت عاليه ي حكومت سلوكيان را بپذيرد، انعقاد يافت. آنتيوخوس به آساني توانست پارت ها را شكست دهد؛ ولي دشمن خطرناك تر از پارت ها حكم ران باكتريا، اوتيدموس بود.
در اين زمان مرز غربي متصرفات باكتريا رودخانه آري (هريرود) به شمار مي رفت و در همين نقطه بود كه اوتيدموس با ده هزار سواره نظام با قشون آنتيوخوس سوم مواجه شد. قشون باكتريا نتوانستند در برابر نيروي سلوكيان مقاومت كنند و به پايتخت باكتراخ عقب نشيني كردند. اين قلعه بسيار مستحكم و نيرومند بود و آنتيوخوس بدون اخذ هيچ گونه ثمر و نتيجه، مدت دو سال آن را در محاصره گرفت. بالاخره او براي انجام مذاكره، تِلي هم وطن اوتيدموس (مولد اوماگنزيا در آسياي صغير بود) را فرستاد.
اوتيدموس تهديد كرد كه هرگاه كار به جاي باريكي برسد و مجبور شود، كوچ نشينان ماوراي اُكس (جيحون) را تشويق و ترغيب خواهد كرد كه به كشور هجوم كنند و اين كار بدبختي هاي زيادي به بار خواهد آورد. آنتيوخوس ظاهراً از اين تهديد سخت ترسيد؛ زيرا بي درنگ با اوتيدموس قرارداد صلح محترمانه اي منعقد كرد و دخترش را به عقد دمتريوس، پسر اوتيدموس، درآورد و از حكم ران باكتريا درخواست كرد كه فيل هاي جنگي خود را به او بدهد و ظاهراً به طور صوري حكم فرمايي سلوكيان را بپذيرد.
آنتيوخوس از باكتريا به سمت مشرق ره سپار شد و از هندوكش گذشت و به دشت كابل رسيد و به حدود پادشاهي هند مائوريا وارد گرديد. سلوكيان از دوران سلطنت سلوكوس اول با پادشاهان اين سلسله مناسبات و روابط دوستانه داشتند. سفراي سلوكوس اول و آنتيوخوس اول، مگاسفن و دمودام، در دربار هند بار يافته بودند. نماينده ي معروف سلسله ي مائوريا موسوم به آشوكا مروج عقيده ي بودا در هندوستان با پيام ها و نامه هايي به حضور آنتيوخوس سوم شرف ياب شد و آنتيوخوس سوم در نتيجه ي معاشرت و تماس شخصي با سبحاگاسن، پادشاه هندوستان، دوستي و مودت خويش را با وي برقرار كرد و تعداد يك صد و پنجاه فيل جنگي، كه در عمليات نظامي آن زمان ارزش فراواني داشت، هديه و ارمغان گرفت. پرواضح است كه آنتيوخوس در اين اراضي دور نمي توانست توقع متصرفات ارضي داشته باشد. دوران اسكندر بدون آن كه تجديد شود سپري مي شد.
آنتيوخوس از هندوستان بازگشت و در كرماني زمستان را گذرانيد؛ بنابراين وي در همان خط مشي كراتر و اسكندر، از راه جنوب گذشت.
قبل از آن كه به بين النهرين بازگردد مسافرتي هم به سواحل غربي خليج فارس كرد تا از ساكنين شهر ثروتمند هره، كه تجارت عطريات را در دست داشتند و بين حكومت سلوكيان و عربستان نقش واسطه را ايفا مي كردند، خراجي به دست بياورد.
آنتيوخوس هدايا و ماليات هاي زيادي به دست آورد و به سلوكيه، واقع در كنار دجله، برگشت. نتايج حمله به شرق بي اندازه زياد بود. گرچه پارت ها و اوتيدموس در حقيقت استقلال خود را حفظ كردند در عين حال حكومت و رياست عاليه ي سلوكيان را پذيرفتند و به علاوه آنتيوخوس براي مدتي از بيم و هراس حمله ي آنها به غرب ايران، در امان بود. براي آنتيوخوس اين امر اهميت حياتي داشت؛ زيرا براي اين كه بتواند نيات و مقاصد خود را در مديترانه ي شرقي، يعني مركز اصلي تمركز منافع سلوكيان، عملي سازد مي بايستي دستش كاملاً باز باشد. به علاوه حمله به شرق موقعيت و مقام آنتيوخوس را بالا برد و اين امر پس از عدم موفقيتي كه در جنگ چهارم سوريه (سال هاي 218-217 قبل از ميلاد) با آن مواجه شده بود، بي اندازه ضروري به نظر مي رسيد.
در اين زمان (در حدود قرون سوم و دوم قبل از ميلاد) در مديترانه ي شرقي يك نيروي جديد سياسي به وجود آمد كه همان روم است. در اين موقع رومي ها موضوع اتحاد ايتاليا را به پايان رسانيده و از عدم موفقيتي كه در نتيجه ي حمله ي آنيبال به ايتاليا نصيبشان شده بود، قد راست كردند. فرمانده شهير شخصاً به دربار آنتيوخوس سوم راه يافته بود.
ثبات اوضاع در مشرق و درياي مديترانه، آنتيوخوس را ترغيب مي كرد كه در شرق دست به اقدامات جديدي بزند. وي درصدد بود كه آسياي صغير را كاملاً در تحت اطاعت و انقياد خود درآورد. موقعي كه در امور يونان مداخله كرد، با روم مواجه شد؛ يعني همان كشوري كه در سواحل ايليري پايگاه مستحكمي به دست آورده و به كندي ولي از روي فكر و تدبير در يونان نفوذ مي كرد و با پادشاه مقدوني فيليپ پنجم مي جنگيد. موقعي كه در يونان مدعي جديدي براي احراز مقام سلطنت پيدا شد رومي ها دچار نگراني شديد شدند. در نبرد واقع در فرموپيل (سال 191 قبل از ميلاد) آنتيوخوس دچار شكست شد و مجبور گرديد كه به آسياي صغير عقب نشيني كند؛ ولي رومي ها دشمن خطرناك خود را آرام نگذاشتند؛ زيرا مي دانستند كه آنتيوخوس خيلي زود قواي خود را تجديد كرده و به اروپا باز خواهد گشت. از اين رو به دنبال آنتيوخوس وارد آسياي صغير شدند و در نبرد واقع در نزديكي ماگنزيا (189 قبل از ميلاد) شكست قطعي و نهايي را بر او وارد آوردند. آنتيوخوس با بقاياي قشونش به طرف مشرق فرار كرد و درصدد جمع آوري قشون جديدي برآمد. تزلزل امور و خالي بودن خزانه، وي را مجبور ساخت كه امكانات تازه ي مالي براي ادامه ي جنگ پيدا كند و بنابراين از هيچ كاري فروگذار نكرد. آنتيوخوس در موقعي كه قصد تصرف يك گنجينه ي بزرگي را در معبد «اليمائيد» داشت به قتل رسيد و دسته ي كوچكي از قشون هم، كه وي را همراهي مي كردند، به همين سرنوشت دچار شدند. (سال 187 قبل از ميلاد).

سلوكيان و پارت ها

پس از مرگ آنتيوخوس سوم، انقراض سلسله ي سلوكيان تسريع شد. بعد از وفات او نخست يكي از پسرانش به نام سلوكوس چهارم (سال هاي 187-175 قبل از ميلاد) و بعد پسر ديگرش آنتيوخوس چهارم اپيفان ( سال هاي 175-163 قبل از ميلاد)، كه مرد بسيار لايق و مستعدي بود و كوشش هاي زيادي براي جلوگيري از انقراض به عمل آورد، به جاي او نشستند. ضمناً در ايران وضع به كلي تغيير كرد و يك نيروي تازه ي سياسي وارد عرصه ي كار شد كه همان پارت ها بودند.
آغاز تاريخ پارت ها تقريباً براي ما مجهول و مبهم است. اطلاعات موجود در منابع كتبي بي اندازه قليل است و اسناد مربوط به مسكوكات و نشان ها هم در امر تعيين تاريخ و تسلسل و توالي سلطنت هريك از پادشاهان سلسله ي مزبور، كمكي نمي كند؛ زيرا تمام پادشاهان پارت تا اواسط قرن اول قبل از ميلاد، فقط به نام «ارشك» (اشك) كه عنوان شاهي آنها بوده، ناميده شده اند و در روي مسكوكات و اسناد رسمي ذكري از نام شخصي آنها به ميان نيامده و تاريخ اين مسكوكات هم به طور غيرثابت قبل از سالهاي سي ام قرن دوم قبل از ميلاد ذكر شده است.
بنابراين بايد گفت كه كليه ي اطلاعاتي كه مربوط به نيمه ي دوم قرن سوم و نيمه ي اول قرن دوم قبل از ميلاد است، مورد اختلاف بوده و تدقيق در اين اطلاعات، قبل از به دست آمدن مدارك و اسناد جديد باستان شناسي، بسيار دشوار خواهد بود.
طبق رواياتي كه در اختيار ما قرار گرفته پايه گذاران و مؤسسان حكومت پارت ها همان پارن ها بودند و اين پارن ها از قبايلي هستند كه جزو اتحاديه ي داهي ها قرار داشتند و در صحاري واقع بين اُكس و در درياي خزر از نقطه اي به نقطه ي ديگر كوچ مي كردند. داهي ها با ماساگت ها و ساير قبايل كوچ نشين و ده نشين آسياي ميانه ارتباط داشتند. داهي ها در دوران سلطنت اسكندر مقدوني در صحاري واقع بين اُكس ياكسارت به امر كوچ نشيني اشتغال داشتند؛ ولي از اواخر قرن چهارم قبل از ميلاد، پارن ها از ساير قبايل داهي مجزا شدند و به سمت مغرب به ناحيه ي خزر مهاجرت كردند. پارن ها در مسير حركت خود اسكندريه را در مرغيان و هراكله را در آري ويران كردند و اين دو شهر به وسيله ي آنتيوخوس اول بعداً تجديد بنا شده و به نام هاي انطاكيه و آخاي ناميده مي شدند. سلوكيان عليه اين حمله ي غارتگرانه ي پارن ها، كه در سال 282 قبل از ميلاد صورت گرفت، نيرويي به فرمان دهي دمودام، كه فرمان ده سپاهيان سلوكوس اول و آنتيوخوس بود، اعزام داشتند و پارن ها از ارتش مقدوني- يوناني شكست خوردند.
حمله ي دوم پارن ها به متصرفات سلوكيان در حدود سال 250 قبل از ميلاد واقع شد. جنگ هايي را كه در اين دوره سلوكيان با مصر آغاز كرده بودند نظر آنها را از ساتراپي هاي شرق منعطف كرد و در نيل به هدف ها و مقاصد ساتراپي هاي مشرق، كه مي خواستند از سلوكيان جدا شوند، بسيار مؤثر واقع شد. مثلاً در سال 245 قبل از ميلاد ساتراپ پارفين به نام آندراگور از سلوكيان جدا شد و اعلان استقلال داد و به اسم خود مسكوكات طلا ضرب كرد و البته نبايد اين موضوع را ناديده گرفت؛ زيرا پارفين حلقه ي اتصالي بود كه كشورهاي مشرق ايران را با كشورهاي مغرب مربوط مي ساخت. در نتيجه ي اين شورش، مواصلات اصلي حكومت مركزي سلوكيان با ساتراپي هاي مشرق ايران قطع شد. پس از جنگ با مصر جنگ برادركشي بين سلوكوس دوم كالينيك و برادر كوچك تر وي آنتيوخوس هي يراك، كه به يك حمله ي انتقامي در شرق دست زده بود (تا سال 232-231 قبل از ميلاد) درگرفت.
در سال 239 قبل از ميلاد حاكم باكتريا، ديودوت، خود را پادشاه خواند و يك سلسله ي مستقل يونان- باكتريا تأسيس كرد. در همين اوضاع و احوال حمله ي دوم پارن ها تحت رهبري ارشك آغاز شد. در حدود سال 250 قبل از ميلاد پارن ها به نسا، كه در دشت اترك قرار گرفته و اخيراً جزو شهرستان پارت ها، آستاون درآمده بود، حمله ور شدند. در اينجا در شهر كوچك آساآك پارن ها در سال 247 قبل از ميلاد ارشك (اشك) را به عنوان پادشاه خود برگزيدند. اين واقعه بعداً به وسيله ي جانشينان ارشك مبدأ تقويم اشكانيان قرار گرفت. سپس پارن ها عليه باكتريا وارد نبرد شدند؛ ولي در برابر سپاهيان ديودوت سخت شكست خوردند. در سال 239 قبل از ميلاد پارن ها به پارفين حمله ور شدند و آندراگور را شكست دادند و در سال 238 قبل از ميلاد اين ايالت را به وسيله ي پارت هاي ده نشين، كه با پارن ها قرابت داشتند، متصرف گرديدند. قدم بعدي ارشك فتح هيركاني در سال 235 قبل از ميلاد و كوميسن بوده است.
موقعي كه در سال هاي 232-231 قبل از ميلاد سلوكوس دوم تصميم گرفت كه عازم ايران شرقي شود تا سرزمين هاي شكست خورده را متصرف گردد، پادشاه باكتريا، ديودوت دوم، با ارشك اتحاديه اي منعقد كرد. موقعي كه قشون سوريه به سرزمين پارت ها وارد شدند ارشك با دسته هاي خود به صحرا عقب نشيني كرد؛ زيرا در آنجا بهتر مي توانست سواره نظام خود را عليه قشون سوريه آزمايش كند و به علاوه در صحاري ساحل اُكس مي بايستي قبايل آپاسيك، كه پارن ها از دير زمان با آنها ارتباط داشتند، به آنها ملحق مي شدند. نتايج اين شيوه ي جنگي ارشك ظاهر شد، بدين معني كه سلوكيان در اثر حملات ناگهاني سواره نظام پارن ها در بيابان هاي مأنوس دچار تلفاتي شدند، ولي اين امر منجر به شكست نهايي آنها نگرديد؛ زيرا از غرب اخبار نامطلوبي راجع به بروز اغتشاش در كشور به سلوكوس رسيد و وي ناچار با عجله مرزهاي شرقي را ترك گفت و با لشكريان خويش به انطاكيه رفت.
ضمناً سلوكوس دوم قبل از آن كه پارت را ترك گويد با ارشك وارد مذاكره شد و براساس اختيارات و حقوق واسالي او را حكم ران پارت و هيركاني دانست و ظاهراً به اين اميد بود كه حساب خود را در آينده با او تصفيه كند.
پس از عزيمت سلوكوس دوم در اين ناحيه، فترتي روي داد و در اين دوره ي فترت ارشك توانست مواضع خود را در شمال شرق ايران مستحكم سازد. ظاهراً هنوز قبل از آن قلعه ي دارا را در آپاوار كتيكن (در نزديكي ابيورد كنوني) بنا كرده بود. ارشك به تقويت و تحكيم قشون و قرا و قصبات خويش پرداخت. مركز حكومت او پارفين بود. در اينجا در شهر نسا تا قرن اول قبل از ميلاد، مقبره ي خانوادگي اخلاف و جانشينان پادشاهان سلسله اشكاني قرار گرفته بود. پايتخت حكومت جديد شهر هكاتومپيلوس (در نزديكي دامغان كنوني) بود.
ارشك در حدود سال 217 قبل از ميلاد وفات كرد و جانشين او (اردوان اول؟)، كه مانند پادشاهان بعدي اين سلسله علاوه بر نام خود نام مؤسس سلسله را هم كه شايد نام قبيله اي آنها بوده به كار مي برد، از اين فرصت، كه آنتيوخوس سوم با سپاهيان خود در آسياي صغير به سر مي برد، استفاده كرد و به نواحي ماد، كه در جوار پارت استقرار داشت، حملات خود را آغاز كرد. ولي در سال 211 قبل از ميلاد آنتيوخوس سوم لشكركشي شرق را آغاز كرد و به طوري كه ديديم به آساني از عهده ي پارت ها برآمد ولي اين طور مصلحت ديد كه قراردادي با پادشاه پارت منعقد نمايد و هسته ي متصرفات او را در اختيار خودش بگذارد.
پادشاه بعدي پارت ها طبق سنن فرياپاتي است كه مدت پانزده سال در رُس در سال هاي 191-176 قبل از ميلاد حكومت كرد. نام فرياپاتي در اسنادي كه اخيراً در نسا در تاكستاني كه شايد به منظور آرامش روح اين پادشاه وقف شده بوده، كشف شده است. پس از فرياپاتي پسرانش جانشين او شدند. ابتدا فرهاد اول كه با كوه نشينان البرز جنگيد و سپس مهرداد اول كه پايه گذار قدرت و عظمت پارت ها به شمار مي رود. مهرداد در ابتداي امر به وسيله ي تصرف كشور باكتريا، كه در نتيجه ي بروز مشكلات داخلي ضعيف شده بود، كشور پارت ها را گسترش داد، آنگاه توجه خويش را معطوف به غرب كرد. بعد از شكست آنتيوخوس سوم در ماگنزيا (سال 189 قبل از ميلاد) قدرت سلوكيان در آسيا فوق العاده ضعيف شد. سلوكوس چهارم براي تثبيت وضع متزلزل خود در ماوراي فرات نتوانست اقداماتي انجام دهد. آنتيوخوس چهارم بعد از چند سال صرف وقت براي تعليم سپاهيان موردنياز و انجام يك رشته اصلاحات، به منظور تحكيم اساس دولت خود، درصدد برآمد كه حمله ي به شرق را ‌آغاز كند؛ ولي جنگ با مصر عمليات وي را متوقف ساخت (سال 169 قبل از ميلاد). با وجود موفقيت هاي شاياني كه آنتيوخوس چهارم در مصر نصيبش شده بود، ناگزير گرديد كه در اثر فشار روم از هرگونه ادعايي عليه كشور مزبور خودداري كند.
در سال 166 قبل از ميلاد بالاخره آنتيوخوس وارد بابل شد. در آنجا در سال 165 قبل از ميلاد به ارمنستان لشكركشي كرد و پادشاه ارمنستان، آرتاكسي، را مطيع و تابع خود ساخت و سپس از طريق اكباتان به طرف جنوب شرق رفت و قصد تصرف پرسپوليس را داشت، ولي اهالي آن شهر به او اجازه ي چنين تجاوزي را ندادند و مقاومت كردند و آنتيوخوس عقب نشست. در سال 163 قبل از ميلاد آنتيوخوس در گابي (در ناحيه ي اصفهان كنوني) بدرود حيات گفت.
در سال هاي بعد از وفات آنتيوخوس چهارم در ايران غربي يك رشته سلطنت مستقل به وجود آمد. مهم ترين آنها اليمائيد است كه ظاهراً هنوز قبل از به سلطنت رسيدن آنتيوخوس چهارم استقلال داشت. طبق مدارك و اسنادي كه از روي مسكوكات در دست داريم حتي نام حكم ران اليمائيد نيز، كه از حكومت سلوكيان مجزا بوده، بر ما معلوم است. اين شخص به اسم «كامناسكير» ناميده مي شده است و كشورش در دوران رونق پادشاهي وي از گابين (اصفهان كنوني) تا خليج فارس امتداد داشته است. در ارمنستان در حدود همين زمان دو سلطنت غيرمستقل تأسيس شد يكي به نام سوفن و ديگري به نام ارمنستان كبير. دوباره ماد آتروپاتن نيز، كه به وسيله ي آنتيوخوس سوم مطيع شده بود، مستقل گرديد. گيسپائوسين پسر ساگدودوناك يك دولت كوچك به نام خاراكنو در يكي از نواحي مهم اقتصادي، واقع در مصب رودخانه هاي بزرگ فرات و دجله، تأسيس كرد. پس از مرگ آنتيوخوس چهارم ساتراپ ماد به نام تيمارخ مسكوك مخصوص به خودش را ضرب كرد و رايج نمود. پرسيد كه تابعيت آن در برابر سلوكيان همواره مشروط بود اكنون كاملاً استقلال يافت.بدين ترتيب در حدود سال 160 قبل از ميلاد، قسمت اعظم از ساتراپي هاي مشرق را سلوكيان از دست دادند و اين ساتراپي ها به يك عده از كشورهاي كوچك مستقل منقسم گرديد.
نيرويي كه كليه ي اين سلطنت ها و شاهزاده نشين هاي متفرق و پراكنده را متحد مي ساخت همان پارت ها بودند كه در زمان سلطنت مهرداد اول عليه همسايگان خود به حمله پرداختند. مهرداد اول در يك جنگ بسيار شديدي ماد را به تصرف خود درآورد (در حدود سال 155 قبل از ميلاد) و شخصي را به نام باگاز به عنوان حكم ران آن نقطه تعيين كرد. فتح ماد راه پارت ها را به بين النهرين گشود. هركس چنين مركز اقتصادي و سياسي را در تصرف خود داشت، مي توانست اميدوار باشد كه تمام ايران را در تحت سلطه و اقتدار خود درآورده است. پادشاه سلوكي، دمتريوس، كه مي دانست از دست دادن بين النهرين چه عواقب وخيمي براي او دارد در برابر مهرداد مقاومت شديدي كرد. ضمناً ايام قدرت و فرمان روايي سلوكيان سپري شده بود و قلمرو سلطنت آنها فقط محدود به حدود سوريه بود و به هيچ وجه تاب مقاومت در برابر پارت ها را نداشتند و طبق اخبار و اطلاعاتي كه در دست هست در بعضي از نقاط اهالي محل پارت ها را در سرزمين خودشان با خوش رويي استقبال مي كردند و به آنها تهنيت مي گفتند.
طبق اخبار و اطلاعاتي كه از روي اسناد خطوط ميخي در دست هست، مهرداد شهر سلوكيه، واقع در كنار دجله، را متصرف شد و در ژوئيه سال 141 قبل از ميلاد عنوان «پادشاهي بابل» را پيدا كرد. در پاييز همان سال در اوروك (به يوناني: ارخوي)، كه در قسمت سفلاي فرات در نقطه ي جنوبي تر از سلوكيه قرار داشت، وي را به پادشاهي شناخت.
هنوز معلوم نيست كه آيا اليمائيد در اين ماه ها يا ديرتر فتح شده است؛ زيرا قبل از ماه دسامبر همان سال (141قبل از ميلاد) مهرداد مجبور شد لشكركشي بعدي را در غرب به فرمانده خود بسپارد و خودش ره سپار هيركاني گردد. عزيمت سريع و غيرمترقبه ي پادشاه به شرق مشكلات بزرگي را، كه در اثر نقل و انتقالات كوچ نشينان آسياي ميانه روي داده بود، تأييد مي نمايد. مبارزه با كوچ نشينان در شرق چنان اهميت داشت كه مهرداد آخرين سال هاي پادشاهي خويش را كلاً در همان جا گذرانيد و ديگر به ايران غربي و بين النهرين نيامد.
پادشاه سلوكي، دمتريوس دوم، وقتي كه از مشكلات پارت ها آگاه شد و خبر عزيمت پادشاه را به شرق شنيد بلافاصله تثبيت اوضاع را در بين النهرين هدف خويش قرار داد به اميد اين كه از عناصر و افراد وابسته به هلنيان استفاده كند؛ ولي پس از كسب موفقيت هاي زودگذر، قشون دمتريوس به وسيله ي پارت ها درهم شكست و خود او نيز اسير گرديد. اسير مذكور به هيركاني، نزد مهرداد اعزام شد. مهرداد با وي از روي مهر و شفقت رفتار كرد و حتي دختر خود را به عقد ازدواج او درآورد.
به طوري كه معلوم است فقط پس از اسارت دمتريوس، اليمائيد به وسيله ي پارت ها كاملاً فتح شد. ثروت معابد شوش خزانه ي پارت ها را تأمين كرد و بدين ترتيب پارت ها در اواخر سلطنت مهرداد اول تقريباً تمام ايران و سراسر بين النهرين را در تحت تصرف خود درآوردند و به فرات رسيدند.
مهرداد اول در سال هاي 138-137 قبل از ميلاد بدرود زندگاني گفت و پسرش فرهاد دوم جانشين وي گرديد. او هم مانند پدر در كرانه هاي شرق قلمرو سلطنت خويش اقامت كرد.
در همان موقعي كه فرهاد دوم مشغول حفظ و حراست مرزهاي شرقي كشور خود بود سلوكيان آخرين تلاش خود را براي تجديد قدرت خويش به كار انداختند. برادر و جانشين دمتريوس دوم، آنتيوخوس هفتم سيدت (139/8-129 قبل از ميلاد) كه در اولين سال هاي سلطنت خويش در سوريه و يهوديه دچار نبرد سختي شده بود، در حدود سال 130 قبل از ميلاد عليه پارت ها لشكركشي خويش را آغاز كرد و توانست لشكريان زيادي جمع آوري كند (گرچه در تعيين عده ي اين ارتش منابع تاريخي مبالغه كرده اند) و بر فرماندهان پارت شكست هايي وارد سازد. پس از استيلاي آنتيوخوس هفتم عده اي هواخواهان سابق پارت ها به او پيوستند و اهالي تحت نفوذ هلنيان در سلوكيه، حاكم پارت ها را كشتند و به سلوكيان روي آوردند. قشون آنتيوخوس هفتم پيروزمندانه ره سپار ماد شدند و در آنجا به دسته هاي كوچكي منقسم گرديدند و در روستاهاي مختلف پراكنده شدند تا زمستان را بگذرانند.
فرهاد دوم براي انعقاد صلح مذاكرات خويش را آغاز كرد؛ ولي شرايط آنتيوخوس به قدري دشوار بود كه در نظر پادشاه پارت ها غيرقابل قبول بود. فرهاد دوم به مكر و نيرنگ متوسل شد. او دمتريوس دوم را، كه مكرر قصد فرار داشت، از اسارت آزاد كرد، به اين فكر و اميد كه دمتريوس جاه طلب وقتي كه در سوريه در پشت جبهه ي برادرش قرار گرفت دوباره درصدد برخواهد آمد كه تاج و تخت سلوكيان را به دست آورد و از اين رو آنتيوخوس هفتم با مشكلات جديدي رو به رو خواهد شد. علاوه بر آن، بزرگ ترين اميد پارت ها به روحيه ي ضد سلوكي اهالي ماد بود. ظاهراً اهالي ماد از سوءرفتار سلوكيان سخت ناراضي بودند و از اقامت سپاهيان آنان در سرزمين خود به تنگ آمده و از فاتحان بيگانه نفرت داشتند و چون پارت ها از لحاظ زبان و قوميت و نژاد با آنها نزديك بودند، از آنان جانب داري مي كردند. موضوع جالب توجه اين است كه مادها به طور دسته جمعي و متشكل عليه سربازان آنتيوخوس قيام مي كردند و هم زمان يكديگر در كليه ي نقاط مسكوني كه در آنجا پادگان هاي سلوكي متمركز بودند، شورش هايي برپا مي كردند. آنتيوخوس هفتم بعدها دانست كه با گسترش دادن عده ي لشكريان خود چه اشتباه بزرگي مرتكب شده است.
آنتيوخوس به ياري يكي از پادگان هاي نزديك، كه محاصره شده بود، شتافت؛ ولي با سپاهيان پارت، كه از راه ميان بُر سر رسيدند، مواجه شدند. در نبرد سختي كه درگرفت آنتيوخوس هفتم كشته شد و پسرش سلوكوس و هم چنين دختر برادرش به دست دشمن گرفتار شدند. شكست سلوكيان قطعي شد.
پس از اين قضيه فرهاد به فكر تسلط و نفوذ در غرب افتاد؛ ولي با وجود آنكه چنين نقشه اي را در سر پرورانيده بود، مانند پدرش مجبور بود توجه خويش را به مشرق معطوف دارد.
به طوري كه ديديم نقل و انتقالات جدي و اساسي كوچ نشينان آسياي ميانه در اواسط قرن دوم قبل از ميلاد، در زمان سلطنت مهرداد اول آغاز شد. موضوع ماهيت اين نقل و انتقالات و قبايلي كه در آن شركت جسته اند مورد توجه و علاقه ي اغلب از محققين بوده، ولي تاكنون به طور قطع حل نشده است. به مناسبت ارتباطي كه اين موضوع با تاريخ ايران دارد كافي است در اينجا گفته شود كه در اواسط قرن دوم قبل از ميلاد همسايگان ده نشين ايران شرقي اتحاديه ي قبايل سكاها و ماساگت ها در دو سمت جنوب غربي و جنوب شرقي، به حركت درآمدند. علت انتقال آنها به جنوب چندان روشن نيست. شايد علت آن از جهتي در نتيجه ي انتقال عده ي زيادي از كوچ نشينان به عمق قاره ي آسيا صورت گرفته است.
شاخه ي غربي سكاها در نقل و انتقال خود با مقاومت شديد پارت ها مواجه شدند. گرچه سكاها موفق شدند كه خودشان را به بين النهرين برسانند و دو پادشاه پارت،‌ فرهاد دوم و عمو و وارث وي اردوان دوم، در اين نبرد كشته شدند؛ در هر حال اين قوم به درنگيان، به سرزميني كه تاكنون نام آنها بر آن اطلاق مي شود؛ يعني سكستان يا سئيستان يا سيستان (واقع در مرز كشورهاي كنوني ايران و افغانستان)، رانده شدند.
شاخه ي شرقي سكاها به رهبري رقباي قديم اسكندر مقدوني، سكاهاي ماوراي ياكسارت (سي كه از سك هاي مذكور در منابع چيني قديمي ترند) از طريق گردنه هاي هندوكش به سمت جنوب ره سپار شدند و به سلطنت يونان- باكتريا، پايگاه مقدم هلنيان در ايران شرقي و هند شمالي، حمله ور گرديدند. قبل از آن كه تاريخ حكومت پارت ها را موردمطالعه قرار دهيم لازم است ولو به نحو اجمال سرنوشت اين سازمان قابل توجه حكومتي را شرح دهيم.

6. سلطنت يونان - باكتريا

به طوري كه اشاره شد ديودوت، كه به نام آنتيوخوس دوم كشور باكتريا را اداره مي كرد، در حدود سال 239 قبل از ميلاد، از سلوكيان جدا شد و به طوري كه ژوستين مي گويد: «فرمان داد كه وي را به نام پادشاه خطاب كنند». و. و. تارن مؤلف مونوگرافي سلطنت يونان-باكتريا عقيده دارد كه اين جدايي آن طور كه از گفته ي ژوستين برمي آيد و به طوري كه اغلب از محققين از جمله آ. گوتشميد معتقد است در نتيجه ي شورش صورت نگرفت، بلكه در اثر ضعف مناسبات و ارتباطات بين حكومت سلوكيان و ساتراپي، باكتريا كه در نقطه ي دوردستي بود، حاصل گرديد.
در هر صورت در سال 239 قبل از ميلاد باكتريا يك كشور كاملاً مستقلي بود. اگر ديودوت اول با سلوكوس دوم كالينيك اتحادي عليه پارت ها منعقد كرد، در عوض پسرش ديودوت دوم با ارشك عليه همان سلوكوس دوم متحد گرديد.
ديودوت دوم زياد پادشاهي نكرد و به وسيله ي اوتيدموس، يك نفر يوناني اهل ماگنزيا كه يكي از نزديكان خود او بود، كشته شد. و. و. تارن با ذكر دلايل بسياري كوشيده تا ارتباط اوتيدموس را با خانواده ي سلوكيان ثابت و مدلل سازد (اين نظر در منابع تاريخي شوروي [سابق] ك. و. تِرور (6) نيز پذيرفته شده است). ولي چنانچه از اين مطلب نيز صرف نظر كنيم حقيقت مشروح ذيل جلب نظر خواهد كرد.
به طوري كه فوقاً اشاره شد آنتيوخوس سوم به قصد استرداد شرق از دست رفته، به لشكركشي عليه اوتيدموس دست زد و او را در باكتريا محاصره كرد. آنتيوخوس با آن كه دو سال شهر را در محاصره داشت، ولي نتوانست آن شهر مستحكم را در تصرف خود دربياورد؛ بنابراين با اوتيدموس وارد مذاكره شد. اوتيدموس نه تنها قصد داشت آنتيوخوس را از حمله ي كوچ نشينان بترساند بلكه سعي داشت لطف و محبت سلوكوس را به خود جلب كند و متذكر شد كه او ديودوت را، كه به پدرش خيانت ورزيده است، سركوب كرده. با اين ترتيب مي خواست وفاداري خود را نسبت به خانواده ي سلوكيان ابراز نمايد.
پس از آن كه آنتيوخوس سوم به غرب بازگشت، اوتيدموس در باكتريا مطلق العنان بود. قدرمسلم اين است كه وي قصد داشت متصرفات خويش را گسترش دهد، ولي نظر مذكور در منابع تاريخ، كه اوتيدموس به سيبري لشكركشي كرده و حوضچه ي تاريم را به تصرف خويش درآورده، تأييد نشده است.
در دوران سلطنت پسر اوتيدموس، دمتريوس اول، مرزهاي سلطنت يونان- باكتريا بي اندازه توسعه يافت. دمتريوس اول آري و آراخوسيا و درنگيان و سپس ايالات وسيع هند شمالي را (در حدود 175 سال قبل از ميلاد) متصرف شد. مركز ثقل حكومت يونان و باكتريا به پنجاب ثروتمند و غني منتقل شد و اين امر موجب گرديد كه باكتريا مجزا شود و اوكراتيد حكومت را در دست گرفت. و. و. تارن با ذكر دلايل غيرمقنع سعي دارد ثابت كند كه اوكراتيد فرمانده آنتيوخوس چهارم، اپيفان بود كه باكتريا را براي سلوكيان فتح كرد و در اثر مرگ آنتيوخوس و تقويت پارت ها، كه سلطنت سلوكيان را از باكتريا منفصل كردند، استقلال يافت. ولي طبق نظر آ. گوتشميد و سايرين بايد اين طور تصور كرد كه اوكراتيد شخص غاصبي بود كه از غيبت پادشاه دمتريوس، كه در آن زمان در هند به سر مي برد، سوءاستفاده كرد.
درباره ي زمان سلطنت اوكراتيد اطلاعات دقيقي در دست نداريم. يگانه چيزي كه اشاره شده همان گفته هاي ژوستين است كه مي گويد اوكراتيد تقريباً در همان زماني كه مهرداد اول به پادشاهي رسيد او هم اين مقام را احراز كرد ولي اين خبر هم كافي نيست؛ زيرا ما تاريخ صحيح و دقيق جلوس مهرداد را به تخت سلطنت نمي دانيم و شايد تاريخ مزبور مربوط به سال هاي 60 قرن دوم قبل از ميلاد باشد. اختلاف گفته هايي كه درباره ي اوكراتيد وجود دارد شايد ناشي از اين است كه تصاوير هلي اوكل و لائوديكا كه در روي سكه ي مدال اوكراتيد نقش شده است بعضي از محققين آنها را پدر و مادر اوكراتيد مي دانند و برخي پسر و زن پسر او. ظاهراً نظر دوم كه سالله آن را بيان كرده بيشتر پايه و اساس دارد؛ زيرا اوكراتيد درواقع پسري به نام هلي اوكل داشت.
دوران فرمان روايي اوكراتيد هم زمان با آغاز انقراض سلطنت يونان- باكتريا است. در همين زمان، قسمت اعظم متصرفات اوتي دميدها را غاصب ديگري به نام مناندر متصرف شد. براساس مسكوكاتي كه به دست آمده چنين برمي آيد كه اوكراتيد با مالكين و متنفذين محلي نبردهاي زيادي كرده و گفته هاي ژوستين به شرح ذيل مؤيد همين مطلب است: «باكتريان كه در نبردهاي مختلفي شركت داشتند نه تنها سلطنت خود را از كف دادند بلكه از آزادي نيز محروم شدند؛ زيرا در اثر خستگي و فرسودگي جنگ با سغديان و آراخوتام ها و در انگام ها و آري ها و هندوها، آخرين رمق خود را از دست داده، در برابر پارت ها، كه بسيار ناچيز بودند، سر تسليم فرود آوردند». در اينجا ژوستين (ياپومپي تروگ) اشتباهي مرتكب شده؛ بدين معني كه پارت ها را با كوچ نشينان آسياي ميانه اشتباه كرده است. اين اشتباه تا اندازه اي بي پايه و اساس هم نيست؛ زيرا به طوري كه معلوم است پادشاه پارت ها، مهرداد اول، هنوز قبل از حمله ي كوچ نشينان به باكتريا در اثر ضعف و سستي حكومت اوكراتيد كسب قدرت كرد.
باكتريا به عنوان يك حكومت مستقل براي آخرين بار به سمت متحد دمتريوس دوم سلوكي در نبرد با پارت ها معرفي مي شود. بعد از اين قضيه ديري نگذشت كه طبق گفته و. و. تارن در حدود سال 130 قبل از ميلاد باكتريا به وسيله ي كوچ نشينان تصرف شد. از مؤلفين باستاني فقط استرابن و پومپي تروگ به تقرير ژوستين در اين زمينه سخن مي گويند. مؤلف اولي آسيان ها، پاسيان ها، توخارها و ساكارائوك را نام مي برد و مؤلف دومي ساكارائوك ها و آسيان ها را ذكر مي كند و آنها را جزو قبايل سكاييان مي داند. ژوستين در اينجا درباره ي توخارها چيزي نمي گويد، ولي در جاي ديگر آسيان ها را به نام «پادشاهان توخارها» مي نامد. منابع چيني فاتحين باكتريا را يوئه چژي (شكل باستاني آن «گوت-تي» ) مي نامند و آنها را با توخارها مقايسه مي كنند. (در قرن نوزدهم آ. ريختگوفن و آ. گوتشميد و در عصر ما ا. هرتسفلد و ك. تِرِورن. ديبوويز همين نظر را داشته و دارند). و. و. تارن عقيده دارد كه يوئه چژي همان آسي- آسيان ها هستند و توخارها فقط قبايل مختلفي هستند كه جزئي از آنها به آسيان ها- يوئه چژي تسليم شده اند. س. پ. تولستوف به اتكاي عقيده ي كلاپروت و آبل رميوزا، كه در اوايل قرن نوزدهم بيان داشته و اخيراً به وسيله ي اُ. فرانكه تأييد گرديده، چنين توجيه مي كند كه يوئه چژي ها همان ماساگت ها هستند. در نتيجه ي اين نظريات و فرضيات معلوم مي شود كه انقراض حكومت اوتي دميدها و دمتريوس نتيجه و ثمره ي تركيب تصادفي قبايل كوچ نشين در آسياي مركزي نيست،‌ بلكه مولود جنگ هاي متوالي مردم آسياي ميانه در قرون متمادي عليه اشغالگران بيگانه است. ساكارائوك ها، توخارها، پاسيان از يوئه چژي مجزا و جدا نيستند و مانند آسيان از عناصر اتحاديه ي قبايل ماساگت ها (يا يوئه چژي ها) مي باشند.
سفير امپراتور چين او-دي، كه چژان تسيان بود و در حدود سال 128 قبل از ميلاد به آسياي ميانه آمده بود، مي گويد كه قسمتي از باكتريا در اين زمان در دست يوئه چژي بوده است.
حكم رانان باكتريا به آن طرف هندوكش رانده شدند و در آنجا در ظرف مدت يكصد سال تسلط خود را بر بعضي از نواحي هند شمالي حفظ كردند. در ابتداي عصر ما در يك سرزمين وسيعي، كه در شمال از خوارزم آغاز و تا مصب رود هند در جنوب امتداد دارد، حكومت مقتدري از يوئه چژي ها به وجود آمد كه در تاريخ به نام سلطنت «كوشان» معروف است.

پي نوشت ها :

1.Mithridate du Pont
2.Koman
3.Molon
4. (Euthydemus) Euthydème
5.Hécatompylos
6.Trever

منبع مقاله :
دياكونوف، ميخائيل ميخائيلوويچ (1382)، تاريخ ايران باستان، ترجمه: روحي ارباب، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط