نويسنده: ميخائيل ميخائيلوويچ دياكونوف
مترجم: روحي ارباب
مترجم: روحي ارباب
موضوع سازمان اجتماعی ایران در دورهی ساسانیان بسیار غامض و پیچیده است و هنوز در تاریخ به طور قطع حل نشده است. عدم وجود اسناد و مدارکی که مقارن با حوادث آن زمان تنظیم شده باشد، مانند اسنادی که در اختیار مورخین بین النهرین قدیم می باشد، و عدم مطالعه در آثار و حفاری های مربوط به اوایل قرون وسطای ایران و تناقض گویی ها و قطع رشتهی منابع اخبار، که گاهی به سکوت نیز برگذار شده و مبتنی بر اخبار و روایات ساسانی است، حل این موضوع را دشوارتر می سازد.
در عین حال هرگاه نسبت به این مطلب جواب فرضی هم داده نشود در این صورت نمی توان حوادث اصلی تاریخی را درک کرد، مخصوصاً نهضت ها و وقایعی که در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم بعد از میلاد وضع ایران را متزلزل کردند.
باید این نکته را خاطرنشان ساخت که دوران سلطنت ساسانیان که چهار قرن و اندی امتداد داشت یک جور نبوده است. به طوری که مثلاً دورهی زمام داری اردشیر یا شاپور اول به کلی با دوران زمام داری خسرو اول و یا خسرو دوم متفاوت است.
روابط و مناسبات برده فروشی که در دورهی پارت ها وجود داشت در دورهی ساسانیان نیز به قوت خود باقی بود و در روایات و اخباری که نقل شده پیوسته از آنها یاد شده است. یکی از وزرای مشهور بهرام پنجم و یزدگرد دوم به نام مهرنرسی به لقب «هزار بندك» مشهور بوده؛ یعنی کسی که مالک هزار بنده است.
در مجموعهی قوانین ساسانیان به نام ماتیکان هزار داتستان دربارهی برده ها مطالب بسیار جالب و سودمندی موجود است. این اثر با استفادهی کامل از نوشته های حقوقی دورهی ساسانی در ابتدای قرون ششم و هفتم تألیف و تنظیم شده است و آثار مزبور در دسترس ما نیست و فقط نام آنها را می دانیم و بس. غالباً در مورد یک قضیهی بغرنج حقوقی راه حل های متضادی بیان شده است و به صلاحیت و اعتبار فلان حقوق دان استناد گردیده است. در این مجموعه به میزان ها و روش هایی که در ازمنهی مختلف و در تمام دوران سلطنت ساسانیان موردقبول مکتب های مختلف حقوقی بوده، اشاره شده است. مجموعهی مذکور آرا و قرارهای مربوط به حقوق خانواده و مالی را دربردارد. پس از انقراض سلسلهی ساسانی فقط همین فصول گردآوری شده، در جوامع زردشتی ایران و هند مورد استفاده قرار گرفت.
در این مجموعه فصل مخصوصی برای برده ها تخصیص داده شده، ولی اطلاعات مربوط به آنها و نقش آنان در اجتماع و وضع حقوقی آنها به طور پراکنده و متشتت در این مجموعه بیان گردیده است. از آنجایی که بعضی اطلاعات مربوط به اوضاع و احوال برده ها در ایران، که در بخش سابق موردمطالعه واقع شده، در مجموعهی حقوقی ساسانیان ثبت و منعکس گردیده، بنابراین، می توان گفت که به این دوره تعلق دارد.
بردگان را می خریدند و می فروختند و حتی حد متوسط قیمت یک برده پانصد درهم تعیین شده بود. آنها را به عنوان هدیه به یکدیگر می دادند و وقف معابد می کردند و گرو می گذاشتند و در صورت ارتکاب بعضی از جرائم افراد را به امور بردگی می گماشتند. ضمناً یک سیستم بسیار پیچیده و غامضی در مورد آزادی بردگان نیز وجود داشت. برده ها تحت شرایط خاصی می توانستند مالک باشند و وارد معاملات شوند.
مواردی هم وجود دارد که اهالی یک شهر یا سرزمینی در موقع تصرف جمعاً به بردگی درمی آمدند ولی آنچه در این مجموعه قابل توجه و اهمیت است این است که از وجود برده ها در امور کشاورزی استفاده می کردند و آنها را همراه با زمین می فروختند و به طوری که معلوم است هنوز در قرن نهم در بین النهرین جنوبی ده ها هزار برده در امور آبیاری یا بهبود وضع اراضی تحت کشت اشتغال داشتند.
ضمناً باید به خاطر داشت که هر ناحیه ای از نواحی دولت وسیع ساسانیان زندگانی اجتماعی مخصوص به خود داشت. مثلاً اگر در بین النهرین، که هم در دورهی پارت ها و هم در دورهی ساسانیان از مراکز مهم اقتصادی به شمار می رفت و اصولاً در تعیین سرنوشت شرق مقدم هلنیان سهم عظیمی داشت، سنن قدیم بردگی حفظ شده بود، در دورترین نقاط و نواحی ایران هم بدون تردید هنوز همان شرایط کهنهی زندگی وجود داشت و نظام و سیستم پدرشاهی حکومت می کرد.
به موازات برده ها که نقش اقتصادی آنان در نواحی مختلف یکسان نبود طبقه دیگری هم وجود داشت به نام کشاورزان که عدهی آنها فوق العاده زیاد و نقش اقتصادی آنان نیز از لحاظ تولید مستقیم حائز اهمیت بود. تجزیه و تحلیل وضع کشاورزان و موقعیت اجتماعی آنان امر بسیار دشواری است؛ زیرا در منابع ساسانی وضع آنان چندان روشن بیان نشده است.
بعضی اطلاعات غیرمستقیم در دست است که به وسیلهی مقایسهی آنها با حقایق تاریخ اجتماعی دوران اخیر سلسلهی ساسانیان، می توان خط مشی عمومی پیشرفت های اجتماعی را مجسم کرد. اطلاعات مربوط به وضع کشاورزان کشور همسایهی ایران، یعنی بین النهرین که در منابع تاریخ سریانی مخصوصاً در تاریخ ای یشو ستی لیت و تلمود بابل مندرج است، از این لحاظ بی اندازه سودمند می باشد.
کشاورزان آزاد در ایران مانند دوران قبل در جامعهی کشاورزان با یکدیگر متحد می شدند. مثلاً در یکی از مواد مجموعهی حقوقی ذکر شبانی هست که هم، گلهی کلیهی جامعهی کشاورزان را شبانی می کند و هم دام هایی را که تعلق به افراد جداگانهی آن جامعه دارد. ولی در آغاز دورهی ساسانیان موضوع فئودالیزم در ایران شروع می شود و در قرن چهارم به سرعت رو به پیش رفت می گذارد. این جریان به طوری که معلوم است کیفیت مالکیت ارضی را تغییر می دهد و در وضع وابستگی و کار کشاورزان بسیار تأثیر دارد. در اوایل قرن ششم اسارت و بندگی کشاورزان به صورتی درمی آید که موجب بروز یک نهضت نیرومندی به نام «نهضت مزدكيان» می گردد.
قبلاً به مطالعهی وضع ایالاتی که در همسایگی ایران قرار داشتند می پردازیم. مطالعاتی که ن. و. پیگولوسکایا (1) دربارهی اوضاع و احوال اجتماعی بین النهرین کرده به ما فرصت می دهد که آن را با بین النهرین ایران، در همان جایی که پایتخت ساسانیان- تیسفون قرار گرفته بود، مقایسه و تطبیق دهیم.
در بین کشاورزانی که ای یشو ستی لیت آنان را فقط «روستاييان» می نامد می توان کشاورزان آزاد (در منابع تاریخی فقط Gabrä- «شوهر») و کشاورزان وابسته را از یک دیگر تفکیک کرد (در منابع تاریخی palähä و gabra palähä یا حتی براساس اصطلاح حقوقی بیزانس abscriptius یعنی «منصوب» ذکر شده است). در آثار حقوقی کشاورزان آزاد و منصوب را از یکدیگر جدا می کنند ولی عملاً در اوایل قرن پنجم این اختلاف از بین رفت. مملوکینی در اراضی اسقف و صومعه (tautäbä) نیز شهرت دارند. کشاورزان آزاد به صورت جوامع کشاورزی (qritä) می زیستند که رییسی (Sabä) در رأس آنها قرار داشت. ای یشو ستی لیت یک لغت دیگری هم به نام «آقايان ده» marë qurië به کار می برد که آنها را با «افراد ساده ي ملت» مقایسه می کند. به عقیدهی ن. و. پیگولوسکایا در آثار حقوقی روم شرقی این اصطلاح معادل با δεσπόται τῶν γεωργῶν می باشد گرچه بدون تردید اصطلاحی را که پروکوپی کساری به کار برده بیشتر οἱτῶν κωριων κυριοι مقرون به معنی و مفهوم این کلمه است. ن. و. پیگولوسکایا marë qurië را «كشاورزان متوسط الحال» می داند.
تلمود بابل دربارهی وضع اهالی یهود، که در تحت حکومت ساسانیان در بین النهرین ایران می زیستند، اطلاعات جامعی در اختیار ما قرار می دهد. در این کتاب دربارهی برده ها و نقش آنها در زندگانی اقتصادی کشور شواهد زیادی بیان شده است. در آنجا سخن از مال دارانی به میان آمده که ده ها برده در اختیار داشته اند. از وجود این برده ها در امور کشاورزی استفاده می کردند. به طوری که معلوم است زمین را همراه با برده می فروختند. یو. آ. سولودوخو (2) این موضوع را موردمطالعه قرار داده، این طور اظهارنظر می کند که در جامعهی یهود ایران برده ها وابسته به زمین بودند و در اینجا نیز مانند ایالات همسایهی روم شرقی، حد فاصل بین برده ای که وابسته به زمین است و کشاورزانی که به وسیلهی کشاورز آزاد تحت مملوکیت درآمده، به تدریج محو می شود.
در ایران نیز پدیده های مشابهی صورت می گیرد. طبق اطلاعاتی که از مجموعهی حقوقی در دست است در ایران آزادی برده ها جزئاً صورت گرفته است. چنین برده ای که جزئاً ( و یا ) آزاد می شد، گرچه از لحاظ حقوقی آزاد تلقی می شد در حقیقت با کشاورزان مملوک کمتر تفاوت داشت.
به موازات این اوضاع و احوال، طبقه بندی مالی در بین کشاورزان پیدا شد و چه از طرف دولت و چه از طرف افراد، مورد اسارت و بردگی قرار گرفتند. تشدید اختلاف مالی در بین جامعهی کشاورزان در سرنوشت «خانواده ي كشاورز» به طور واضح نمایان گردید.
از روی مجموعهی حقوقی دورهی ساسانی به خوبی می توان قضاوت کرد که خانوادهی کثیرالعدهی کشاورزان در ایران چه نقش مهمی را در ایران ایفا می کردند. در این مجموعه ما غالباً با اصطلاح hamdütakän «يك خانوار» یعنی اعضای یک جامعه ای که تعداد خانوادهی آنها زیاد است و با اصطلاح تملک مشترک اموال چنین خانواری برمی خوریم. ظاهراً در ابتدای قرن پنجم جوامع خانواده های کثیرالعده رو به تجزیه نهادند و در جامعهی کشاورزی همسایه مستحیل گردیدند و از این جهت معنای لغت Katak-xvatäy (کاتاک خواتای- کدخدا) تغییر کرد. در ابتدا این لغت به معنای رئیس یک خانوار بزرگ جامعهی کشاورزی بود و بعداً به عنوان رئیس ده که از میان ساکنین یک ده انتخاب و وظایف اداری و مالی مخصوصی به عهده داشت، شهرت یافت.
در وضع جامعهی کشاورزان نه تنها مالکیت خصوصی افراد در زمین مؤثر و نافذ بود بلکه مالکیت آنها بر آب نیز، که در مشرق زمین اهمیت به سزایی داشت، تأثیر می کرد. بدین ترتیب در مجموعهی حقوقی ساسانیان به اصطلاحات Zamïk-i xvëš «زمين خويش» یعنی «زمين شخصي» و Zamïk-i hambärakän «زمين عمومي» که مالک خصوصی در آنجا شریک در زمین است، بر میخوریم. جالب توجه آن که در Zamïk-i hambärakän «زمين عمومي» مالک خصوصی میتواند قنات (کهریز) دایر کند و این کهریز متعلق به شخص خود او خواهد بود و مالکین دیگر باید حق آب به او پرداخت نمایند.
پادشاهان ساسانی که از روی سخاوت اراضی متعلق به خودشان را بین مالکین و اشراف مهم و بعد بین اشراف خدمتگزار تقسیم کردند وضعی را پیش آوردند که در اغلب از دهات جوامع کشاورزان در تحت ادارهی مالکین خصوصی درآمدند. طبق گواهی نویسندگان غرب، مالکین جدید از پادشاه فرامین معافیت دریافت می داشتند که طبق آن از پرداخت مالیات به خزانهی پادشاه معاف می شدند، بنابراین کشاورزانی که در اراضی شاهی کار می کردند و از لحاظ پرداخت مالیات و بقایای آن در تحت زحمت و فشار بودند، به طور دسته جمعی به اراضی جدیدی که مالکین شخصی داشت، پناه می بردند، به امید این که وضع زندگانی آنها مرفه تر خواهد شد ولی در زمین های تازه نیز تعهدات جدیدی نسبت به مالکین خصوصی پیدا می کردند و تحت اطاعت و تابعیت آنان در می آمدند. بدون تردید این گونه نقل و انتقالاتی که از روی بی نظمی و به صورت فردی صورت می گرفت؛ یعنی موقعی که خانواده های جداگانه محل خود را ترک کرده، به زمین هایی می رفتند که در اختیار مالک جدید قرار گرفته بود، کلیهی ارتباطات بین جوامع کشاورزی، که از دیرزمان به وجود آمده بودند، قطع می شد. کشاورزان فراری در دهاتی سکونت می کردند که جامعهی کشاورزی از دیرزمان در آنجا وجود داشت و اکنون مالک خصوصی پیدا کرده بودند و چون در آن ده یک فرد بیگانه ای بودند بنابراین گرفتار زحمات شدید می شدند.
فرار کشاورزان از اراضی پادشاه موجب می شد که اراضی مذکور غیرمسکون می شد و عوایدی هم که می بایستی از این اراضی به خزانه وصول شود رو به تقلیل می نهاد و همین امر موجبات نگرانی و ناراحتی حکومت مرکزی را فراهم ساخته بود. طبری در ضمن بیان دوران سلطنت ولارش چنین می گوید: «همين كه او مي شنيد خانه اي متروك مانده و ساكنين آن نقطه را ترك كرده اند فوراً ارباب دهي كه خانه ي مذكور در آنجا قرار داشت مورد تنبيه و مجازات واقع مي شد كه چرا مواظب و مراقب آنان نبوده و احتياجاتشان را برنياورده كه مجبور شوند خانه ي خويش را ترك گويند».
دربارهی تخلیهی روستاها از سکنه و اسکان اهالی ده در اراضی شخصی یک داستان مشهور تاریخی وجود دارد که موضوع بدین قرار است: بهرام پادشاه ساسانی شبی از ملک شخصی خود که در خارج از شهر بود پس از شکار به تیسفون برمی گشت. در پرتو ماه روستاهای ویرانه ای را دید که متروک مانده و پناهگاه جغدان بود. شاه موبدی را که جزو ملتزمین رکاب بود مخاطب داشت و پرسید آیا کسی هست که زبان پرندگان را بداند. موبد جواب داد که به زبان پرندگان آشناست، بنابراین بر طبق فرمان پادشاه مضمون گفت و گویی را که بین دو جغد دربارهی ازدواج رد و بدل می شد به عرض پادشاه رسانید. جغد ماده به این ازدواج رضایت می داد مشروط بر این که جغد نر بیست ده ویرانه را به او هدیه کند. جغد نر جواب می داد که هرگاه دوران سلطنت این پادشاه ادامه یابد اولاد و احفادشان وارث هزاران ده ویرانه و خراب خواهد شد. داستان موبد در پادشاه اثر عمیقی بخشید و بهرام زمین هایی را که به اشراف هدیه کرده بود مسترد داشت و عمران و آبادانی روستاهای مذکور موجب پایداری املاک و تزیید عواید خزانه گردید. نمایندگان طبقهی حاکمهی کشور اراضی وسیعی را در اختیار داشتند؛ به طوری که مثلاً مهرنرسی در فارس در حوالی اردشیر خوره و شاپور زمین هایی را مالک بود. وی روستاهایی در آنجا داشت که در آنها آتشکده بنا نهاده بود و سه باغ بزرگ احداث کرده بود که در یکی از باغ ها دوازده هزار درخت خرما و در باغ دیگر دوازده هزار درخت زیتون و در سومی دوازده هزار درخت سرو غرس کرده بود. طبری که راوی این خبر است می گوید: «اين دهات و آتشكده ها تا به امروز (اوايل قرن دهم) در دست كساني است كه از اولاد او هستند (يعني از فرزندان مهر نرسي)». کتیبه های فیروزآباد دلالت دارد بر این که مهرنرسی با پول خود در این شهر پلی ساخته است. دربارهی سایر اشراف عالی مقام نیز اطلاعاتی در دست داریم. در بین این اشراف از اولاد و احفاد خانواده های مشهور پارت ها مانند کارِن پهلو و سورن پهلو و اسپهپات پهلو می توان نام برد. مقر کارِن ها مانند گذشته در ناحیهی نهاوند بوده و سورن ها در سیستان و اسپهپات ها در گرگان می زیستند. در دورهی ساسانیان دودمان سپندیات (نمایندهی این دودمان همان مهرنرسی است) و مهران (از این دودمان بهرام چوبین به وجود آمد) و زیک و سایرین، شهرت و معروفیت یافتند. اشراف معتبر و بزرگ صاحبان برده های زیاد بودند (در فوق اشاره شد که مهرنرسی لقب هزار بندک یعنی «مالك هزار بنده» داشت) و املاک بزرگی در اختیار داشتند به نام دستکرت که برده های مذکور در آن املاک به کشت و زرع اشتغال داشتند و گیاهانی را که جنبهی تجاری داشت می کاشتند. روستاها و اراضی کشاورزی قابل کشت نیز جزو تملکات اشراف قرار داشتند.
علاوه بر مالکین بزرگ، که قوی ترین آنها همان دودمان ساسانی بود، مالکین کوچک تری نیز وجود داشتند. یکی از طبقات پایین اجتماع که از لحاظ تعداد زیاد بودند و جزو طبقهی حاکمه محسوب می شدند «آزادها» را می توان نام برد و اهمیت این طبقه مخصوصاً پس از اصلاحاتی که به وسیلهی خسرو اول انوشیروان صورت گرفت بیشتر شد. ظاهراً در تحت مفهوم «آزادها» دهقانان مذکور در سابق و کدخدا (طبقهی فوقانی کشاورزان) را، که در موقع بروز فقر و اسارت جامعهی کشاورزان متمایز شدند، می توان نام برد. غالباً این دهقانان به کمک افراد خانواده و بردگان به کشت و زرع زمین خویش می پرداختند.
آنچه در دورهی ساسانیان قابل توجه است پیش رفت قدرت اشراف از لحاظ اقتصادی و سیاسی است. موضوع اهدای زمین از طرف پادشاه به اشراف علتش جلب حمایت آن طبقه است که روز به روز به قوت می گذاشتند و این روش در واقع میراث دورهی اشکانیان است ولی این سیاست موجب شد که پایهی اقتصادی نفوذ و قدرت پادشاه رو به ضعف گذاشت؛ بدین معنی که املاک به تدریج در دست اشراف تمرکز یافت و در اختیار فئودال ها درآمد و از میزان اراضی دولتی کاسته شد و در نتیجه از عواید خزانه نیز کسر گردید. جنگ های موفقیت آمیز و کسب غنایم که یکی از منابع تأمین عواید به شمار می رفت، مستلزم صرف مخارج باهظه نیز بود. اسارت و بردگی جوامع کشاورزان و قدرت اقتصادی اشرافی که به سوی فئودالیزم پیش می رفتند و در نتیجه ویرانی و ضعف قدرت اقتصادی دولت، از جمله علل و جهات مهمی هستند که موجبات بروز نهضت مزدک و اصلاحات خسرو انوشیروان را فراهم کردند.
دربارهی مالیات های دورهی ساسانیان بعضی اطلاعات در دسترس ما قرار گرفته است. مالیات زمین «هارك» نامیده می شد و تا زمان اصلاحاتی که به وسیلهی خسرو انوشیروان صورت گرفت میزان آن تا میزان محصولات کشاورزان به نسبت حاصل خیزی زمین در اراضی مختلف بود. هم چنین مالیات سرانه نیز وجود داشت که در منابع عربی به نام «جزيه» نامیده شده است. بهترین شاهد سنگینی مالیات در این دوره میزان بقایای مالیاتی زمین است که در آغاز سلطنت بهرام پنجم (420 بعد از میلاد) به هفتاد میلیون درهم بالغ می شد. اساساً مالیاتی که اخذ می شد مالیات جنسی بود. علاوه بر آن اهالی کشور موظف بودند که در خدمات دولتی از قبیل امور اجتماعی و ساختمانی و حفاظت سیستم آبیاری و راه ها و جاده ها و غیره مشارکت نمایند و این شرکت آنها در امور فوق الذکر نه تنها صرفاً از لحاظ نیروی کار بود بلکه می بایستی حیوانات بارکش و آلات و ادوات موردنیاز را شخصاً در اختیار دولت بگذارند. یکی از منابع مهم عواید خزانهی پادشاه حقوق و عوارض گمرکی بود. تجارت ترانزیت کاروانی امپراتوری روم شرقی با هندوستان و چین نیز، که از طریق ایران صورت می گرفت، یکی از عواید دیگر خزانهی پادشاه بود. حقوق و اختیارات ایران در مورد جمع آوری حقوق گمرکی در یکی از مواد قرارداد منعقد شده بین خسرو اول و ژوستنین ذکر شده است.
صنایع دستی در شهرها نیز مشمول پرداخت مالیات بود. عوارض جزئی دیگری هم از قبیل عوارض معاملات و غیره دریافت می شد. باید یادآور شد که مالیات را از طبقه مالیات دهندهی کشور وصول می کردند و این طبقات روستاییان و اهالی شهرنشین بودند. اشراف و روحانیون زردشتی و هم چنین اعضای دوایر دولتی از پرداخت مالیات معاف بودند. گرچه اشراف هدایایی به نحو غیرمستقیم و غیراجباری به خزانهی دولت تسلیم می کردند. دربارهی تعهدات طبقهی ممتاز آن زمان اطلاعات دقیق تری در دست نداریم.
علاوه بر آنچه مذکور شد عواید دیگری هم از طریق عادی و معمولی به خزانهی دولت واصل می شد و عبارت از هدایایی بود که در جشن های نوروز و مهرگان تقدیم مقامات دولتی می گردید. درموقع انجام مراسم مذهبی هدایایی نیز به روحانیون تسلیم می شد. اولین پادشاه ساسانی، اردشیر، به ساختن شهرها پرداخت و در برابر تیسفون در محل سلوکیه که به وسیلهی رومیان ویران شده بود، شهر جدیدی به نام «وه اردشير» (Vëh-Artašër) بنا نهاد و هم چنین به ساختن شهرهای دیگر اقدام کرد که مجموع آنها بالغ بر هشت شهر است. در بین این شهرها اردشیر خوره (اخیراً فیروزآباد) در فارس و استرآباد اردشیر در مه سن (شهر قدیم مه سن-کرخه دِمشان که به وسیلهی اردشیر تجدید بنا گردیده) را می توان نام برد. شهرهای زیادی نیز به وسیلهی جانشین او شاپور اول تأسیس شده که از جمله گندی شاپور در اهواز را می توان ذکر کرد و این شهری است که رومیان اسیر در انطاکیه به وسیلهی شاپور به این شهر منتقل شدند. هم چنین از شهرهای دیگر او وه شاپور در فارس است. شهرها در اراضی شخص پادشاه بنا می شد و نواحی ده نشین- روستاک (طبق منابع عرب تا سوج ها) جزو تملکات شهر درمی آمدند. شهر وه اردشیر از پنج حوزهی روستایی تشکیل شده بود که در هریک از حوزه ها یک مأمور مخصوص پادشاه به نام «كاردار» در آنجا منصوب شده بود. گرچه شهرهای ساسانیان را پادشاهان ساسانی بر طبق یک نقشهی واحدی بنا نهاده و حتی نظیر شهرهای پلیس یونان به اسامی پادشاهان نام گذاری می شدند با شهرهای ادوار گذشته چندان تشابهی نداشتند. شهرهای جدید ساسانی تشکیلات پلیسی را نداشتند و شهرهای پلیسی قدیم هم در زمان ساسانیان تشکیلات خود را از دست دادند. مثلاً شهر شوش، که جنبهی شهرهای پلیسی را داشت، پس از آن که در آنجا اغتشاشاتی به پا شد به دست شاپور دوم به کلی ویران گردید و ساکنین آن هم معدوم شدند. گرچه به جای شهر مذکور به وسیلهی همین پادشاه شهر تازهی دیگری به نام «اران خوره ي شاپور» که ویرانه های آن (ایوان کرخه) تا این زمان محفوظ مانده، بنا گردید این شهر نظیر شهرهای دیگر ساسانی مرکز اداری و تجاری و صنعتی بود و در آنجا قصر پادشاه و سربازخانه ها مهم ترین و اساسی ترین نقاط شهر را اشغال کرده بودند.
ساکنین شهرنشین غرب اساساً از اهالی سوریه و یهودیان و یونانی ها مخصوصاً صنعتگران تشکیل شده بود و این افراد از نقاط فتح شده به دست پادشاهان ساسانی به این نقطه انتقال داده شده بودند. طبق اطلاعاتی که از منابع سریانی در دست است صنعتگران، سازمان اتحادیهی حرفه ای داشتند که در رأس آنها مدیرانی قرار گرفته بودند. افراد متعلق به یک صنف معین در یک محلهی مخصوص یا در یک کوچه می زیستند. هم چنین کارگاه های مخصوص شاهی وجود داشتند که فراورده های آنها به پادشاه تعلق داشت. ساکنین سریانی شهرها مسیحی بودند (نسطوری) و در شهرهایی که قسمت عمدهی اهالی شهر یا ساکنین اصلی آن (در غرب کشور) پیرو آیین مسیحی بودند، رئیس روحانی آنان بین پادشاه و تبعهی مسیحی آن شهر نقش واسطه را به عهده داشت. مثلاً رئیس روحانی نسطوری حق داشت از مسیحیان مالیات لازم را وصول کند و به خزانه بپردازد. همین سیستم مشابه در شهرهایی که عمدهی جمعیت آنها را یهودیان تشکیل می دادند، اجرا می شد.
شهرها نه تنها مراکز صنعتی محسوب می شدند بلکه از مراکز مهم تجاری نیز به شمار می رفتند. مجموعهی حقوقی سریانی ایشو بوخت که از قوانین پهلوی که در دسترس ما قرار ندارد، سرچشمه می گیرد و هم چنین مجموعهی حقوقی ساسانی ماتیکان هزار داتستان که مکرر به آن اشاره شده، گواهی می دهد که در ایران آن زمان شرکت های تجاری وجود داشته است. ارقام عمدهی تجارت مصنوعات صنایع دستی شهری و انواع منسوجات، مخصوصاً پارچه، بوده که مواد خام ابریشم آن از چین وارد می شده و هم چنین مصنوعات نقره و عطریات و ادویه و شراب و غیره. مصنوعات نقره و پارچه محصول ایران مخصوصاً در بازارهای غرب ارزش زیادی داشته و پادشاهان ساسانی از این نوع صنایع حمایت کرده و کارگاه های شاهی در تولید این گونه اشیا و محصولات سهم به سزایی داشتند؛ به طوری که عواید ویژه ای از بابت فروش آنها عاید خزانهی پادشاه می گردید.
شهرنشینان مشمول خدمت سربازی نبودند. بروز جنگ ها در پیش رفت امور صنعتی و تجاری وضع نامساعدی را پیش می آوردند و امر مبادلهی کالا و ورود مواد خام و سایر امور معاملاتی را مختل می ساختند. معمولاً در موقع بروز جنگ بر میزان مالیات ها افزوده می شد؛ به طوری که مثلاً مالیات سرانه مضاعف می گردید و این مالیات ها به وسیلهی حکومت مرکزی، که معمولاً برای جنگ به هزینه های اضافی نیازمند بود، اخذ می شد. همین امر موجبات تسریع در طبقه بندی مالی افراد شهرها را فراهم می کرد. مکرر در دورهی ساسانیان اغتشاشاتی از طرف افراد شهرنشین فقیر صورت گرفته که از جمله به اغتشاش در شوش در زمان شاپور دوم و هم چنین طغیان در خوزستان به رهبری شاهزاده انوشزاد، پسر خسرو اول، می توان اشاره کرد.
شهرهای دوره ساسانی در اراضی متعلق به پادشاه بنا شده و نظارت و مراقبت اداری آن و هم چنین حوزهی روستاهای مربوط به آن به وسیلهی مأمورین و گماشتگان پادشاه انجام می شد. طبقهی بالا یعنی تجار و صنعتگران مقیم در شهرها علاقه مند بودند که کشور وسیعی داشته باشند و حکومت مرکزی وضع تجارت آنها را طوری تأمین نماید که بدون وقفه جریان داشته باشد، بنابراین شهرها پایگاه های دولت ساسانیان محسوب می شدند. البته این ارتباط مبتنی بر پایه و اساس دیگری بود؛ یعنی غیر از ارتباطی که شهرهای پلیسی در دولت های هلنیان با پادشاه داشتند و در فصول گذشتهی این کتاب موردمطالعه و بررسی قرار گرفت. در مبارزه ای که در قرون چهارم و پنجم بین قدرت پادشاه و اشراف فئودال درگرفت، شهرها از قدرت و نفوذ پادشاه پشتیبانی کردند. در نامهی تنسر، اثر متأخری که نظر و عقیدهی فئودال ها را روشن می سازد، نظر فئودال ها در مورد شهرها خصومت آمیز است. موقعی که پس از شاپور دوم پادشاهان در تحت تأثیر اشراف درآمدند موضوع سیاست شهرسازی دچار بحران گردید. فقط پس از دومین بار که قباد حکومت کرد، یعنی موقعی که تناسب قوا به نفع نفوذ و قدرت پادشاه تغییر کرد، شهرهای جدیدی به وسیلهی پادشاه مذکور ساخته شد.
موضوع سازمان دولتی دورهی ساسانیان نیز از مسائل بسیار پیچیده است و چندان مطالعه و بررسی نشده است. وضع اجتماعی ایران در دورهی زمام داری طولانی ساسانیان دست خوش تغییرات و تحولات اساسی گردید. مبارزات شدید سیاسی در سازمان دستگاه دولت به طور قطع مؤثر بود. دولت ساسانی از لحاظ اداری مرکزیت داشت. مقایسه و تطبیق منابع تاریخ دوران اخیر ساسانی با کتیبهی پادشاهان اولیهی این سلسله نشان می دهد که سازمان دولتی ایران در دورهی ساسانیان از لحاظ بسط و توسعه راه دور و درازی را پیموده است. بنابراین تصورات متداول و معمول فقط برای دورهی اخیر وجود این دولت مصداق پیدا می کند. از این رو تغییرات دائمی در فهرست اسامی مناصب دولتی به وجود آمده و برای محققین در تقسیم وظایف آنها ایجاد زحمت و ابهام کرده است.
در رأس دولت شخص پادشاه قرار داشت که به طور قطع می بایستی از سلسلهی ساسانیان باشد. برای احراز مقام سلطنت از لحاظ قوانین وراثت ترتیبات مؤکد و قاطعی وجود نداشت و در ادوار مختلف در تعیین وارث سلطنت اختیارات پادشاه متفاوت و متغایر بود؛ ولی در موقع انتخاب پادشاه رعایت یک اصل مهم ضروری بود که انحراف از آن امکان نداشت و آن اصل، عبارت از این بود که پادشاه باید از هرگونه عیب و نقص جسمانی عاری و مبرا باشد. گاهی اوقات اشراف برای تعویض پادشاه نامناسب از این اصل استفاده می کردند. چنانچه بر طبق خبر ای یشو ستی لیت، ولاش پادشاه را کور کردند و در بعضی از موارد پادشاهان هم برای این که مدعیان فعال و مضر را از این حق محروم کنند به این وسیله متشبث می شدند، مثلاً خسرو انوشیروان به همین نحو به مقاصد و نیات جاه طلبانهی پسرش، انوشزاد، خاتمه داد. مجلس اشراف و مغ ها نیز، که در دورهی اشکانیان متداول و معمول بود، رسماً در این دوره نیز وجود داشت. در این مجلس از میان پسران پادشاه جانشین پادشاه انتخاب می شد یا کسی را که پادشاه وصیت کرده و نامزد مقام سلطنت بود به طور صوری قدرت و مقامش تأیید و تحکیم می گردید. نقش این مجلس مخصوصاً در قرون چهارم- پنجم فوق العاده زیاد بود؛ یعنی در همان زمانی که اشراف قوت و قدرت زیادی داشتند. در زمان خسرو انوشیروان در اعضای این مجلس تغییراتی روی داد و از طبقهی جدید طبقهی اداری یعنی دبیران نیز در این مجلس عضویت پیدا کردند و این مجلس از لحاظ سیاسی به معنای این که حربه ای علیه دستهی اشراف شد، اهمیت خاصی را حائز گردید. پادشاه به عنوان «شاهنشاه» ملقب بود و جنبهی خدایی و نسل خدایان را داشت و قدرت وی از لحاظ نظری نامحدود بود.
حکومت ساسانیان نیز مانند اشکانیان به یک عده پادشاهی و ایالات و سرزمین ها تقسیم شده بود که درجهی وابستگی آنها با دولت مرکزی متساوی و یکسان نبود. در تقسیمات اداری- کشوری ساسانیان تناسب و هم آهنگی کمتر از دولت پارت هاست. هم، مرزهای استان ها و شهرستان ها و هم اصول اتحاد آنها به واحدهای ارتشی و اداری تغییر کرده بودند. اختلافاتی از لحاظ وسعت شهرستان ها و سازمان های داخلی آنها نیز وجود داشت. در رأس استان یا شهرستان، یعنی شهر، یک نفر حکم ران- رئیس ایالت قرار گرفته بود و برحسب زمان و مکان القاب ذیل را داشته است: شاه، شهردار، شهراب، خواتای و مرزبان. فرمان روایی (غیرموروثی) بعضی از استان ها با امیران سلسله ای بوده است که سلطنت می کرده اند. مثلاً بر طبق کتیبهی شاپور اول (کعبهی زرتشت) سه نفر از برادران وی سمت حکم رانی استان ها را به عهده داشته اند. آنها لقب و عنوان شاهی داشته و یکی در مرغیانه (مروشاه) و دیگر در کرمانی (کرمانشاه) و سومی در ساکستان (سکان شاه) پادشاهی می کرده اند. در کتیبه های اولیهی پادشاهان این سلسله لقب مرزبان به چشم نمی خورد، ولی بعداً مرزبان عنوان حکم ران استان مرزی بوده که در عین حال سمت قدرت نظامی نیز داشته است، ولی در عوض در کتیبه های اولیه بیتاخش (پی تی آخش) که از زمان پارت ها با آن آشنایی داریم دیده می شود. هم چنین لقب و عنوان «كانارنگ» نیز شهرت داد. این منصب بیشتر جنبهی نظامی داشته تا اداری و معرف حکم ران شرق ایران در برابر کوشان ها و هفتالیان بوده است. در ربع اخیر قرن سوم بعد از میلاد مقر اقامت کانارنگ ها مرو بوده. در اواخر، عنوان کانارنگ را حکم ران شهرستان اَبَر شهر داشته که مقر اقامت وی نیشابور بوده است. دربارهی تقسیمات در داخل استان ها اطلاعات دقیقی در دست نیست. بعضی از استان ها به تاسوج ها و روستاک ها منقسم می شدند. امکان دارد در ایالاتی نظیر خوزستان و سورستان، که املاک و اموال پادشاه وسیع و زیاد بوده، طرز سازمان آنها هم به نحو خاصی انجام می شده و در رأس آنها استاندارها (؟) قرار داشته اند. به طوری که از کتیبهی شاپور در کعبهی زرتشت برمی آید شهرهای بزرگ که حوزه های روستاهای وسیعی داشته اند از لحاظ اداری در ردیف شهرستان ها قرار داشته و در رأس آنها حکامی با لقب «ساتراپ» (شهراپ) انجام وظیفه می کرده اند.
علاوه بر شهرستان ها تقسیمات اداری- کشوری بزرگ تری وجود داشت که یک جا چند شهرستان را با یک دیگر متحد می کرد. در رأس این گونه اتحادیه ها که «پاتكوس» نامیده می شدند، معمولاً خویشاوندان پادشاه با لقب «پاتكوسپان» قرار می گرفتند. احتمالاً این لقبی است که قباد آن را معمول و متداول کرد. عدهی پاتکوسپان ها چهار بود. شمالی، شرقی، جنوبی و غربی. احتمال می رود که این مفهوم سازمانی با سُنت بی تاخش ارتباط داشته باشد و از آنجا سرچشمه بگیرد.
در رأس کلیهی دستگاه اداری دولت هزارپات که «وزورگ فراماتر» هم نامیده می شد، قرار گرفته بود. در صورت صاحب منصبان اردشیر و شاپور اول در کتیبه های کعبهی زرتشت از وزورگ فراماتر هنوز ذکری نیست. این منصب معمولاً به افراد منسوب به خاندان پادشاه یا نمایندگان دودمان های بسیار مشهور اعطا می شد. مانند مهرنرسی در دوران سلطنت یزدگرد اول و بهرام پنجم و سورن پهلو در دوران پادشاهی بهرام پنجم. هزارپات وزورگ فراماتر مشاور کل پادشاه بود و اختیاراتش تا قرن ششم بعد از میلاد بسیار وسیع بود. مقام و منصب وزیر بزرگ در دوران خلافت اعراب از خیلی جهات انعکاس همان اختیارات وزورگ فراماتر دورهی ساسانیان است.
در رأس دبیرخانهی پادشاه اران دیپرپات یا دیپران مهشت قرار داشت. تنظیم و انشای اسناد مهم دولتی و نامه های دیپلماسی به عهدهی او بود. اران دیپرپات هم چنین ریاست طبقهی کثیرالعدهی دبیران پادشاه را به عهده داشت. واستریوشان سالار رئیس کشاورزان بود در عین حال نیز ریاست صنعتگران را داشت و «خوتوخشپات» نامیده می شد. وظیفهی او نظارت و مراقبت در وصول مالیات از اراضی و صنایع بود. به موازات او وزیر مالیه امپراتوری اران آمارکر نیز وجود داشت که آمارگران، یعنی کسانی که ریاست ادارات مالیه شهرستان ها را به عهده داشتند، تحت نظر او انجام وظیفه می کردند. خزانهی پادشاه در تحت ریاست گنزور (3) بود.
امور قضایی در دست روحانیون قرار داشت که اصولاً در امور دولتی نقش مهمی را ایفا می کردند. تشکیلات مذهبی زردشتی، که از خصوصیات برجستهی دوران سلطنت ساسانیان است، به تدریج به وجود آمد و پیش از آنان این تشکیلات اصولاً وجود نداشت حتی یکی از افراد فعال آیین زردشت در قرن سوم بعد از میلاد مانند کرتیر در تمام کتیبه ها فقط عنوان روحانی (هرپات یا مغوپات) دارد؛ ولی بعداً که دین زردشت آیین رسمی دولتی شد در تحت سازمان مخصوصی درآمد و موبد موبدان (مغوپاتان مغوپات) ریاست روحانیون را به عهده گرفت و این شخص در دربار پادشاه نفوذ فوق العاده زیادی داشت. در همین زمان بود که سازمان طبقهی روحانیون، شکل و صورتی گرفت.
قبل از آغاز اصلاحات خسرو انوشیروان در ایران یک ارتش منظمی، به استثنای گارد سلطنتی و واحدهای مخصوصی که در پادگان ها خدمت می کردند، وجود نداشت.
فرمانده کل ارتش ساسانی «اران سپهپات» نامیده می شد و این منصب در کتیبه های اولیهی دوران ساسانی دیده نمی شود و به طوری که احتمال می رود بعداً به وجود آمده است و البته این امر به هیچ وجه استبعادی ندارد؛ زیرا پادشاهان ساسانی (مخصوصاً پادشاهان دورهی اولیه) شخصاً در جنگ ها شرکت می جستند و حکم رانان استان ها بیتاخشی ها و سایرین قدرت نظامی را نیز به عهده داشتند. در دوران پادشاهی خسرو انوشیروان وظایف اران سپهپات برای احتراز از تمرکز نیروی فوق العاده در دست یک نفر، به چهار سپهپات تفویض گردید. هستهی اصلی ارتش، سواره نظام سنگین اسلحه بود و از آزادها تشکیل شده بود. پیاده نظام نقش نیروی امدادی را به عهده داشت و از لحاظ فنون جنگی چندان امتیازی نداشت. ساسانیان در جنگ ها از سواره نظام مزدور کشورهای متحد خود مخصوصاً سربازان هفتالی و ارامنه استفاده می کردند.
گارد سلطنتی «جاودان ها» از لحاظ فنون جنگی ممتاز و مشخص بودند. ارتش ساسانیان از لحاظ فنون نظامی در زمان خود مقام و رتبهی بزرگی داشت و وجه امتیاز آن از قشون پارت ها این بود که با فن و شیوهی محاصرهی شهرها، که از رومی ها اقتباس کرده بودند، به خوبی آشنایی داشتند. در حمله که توأم با غوغا بود مانند پارت ها از فیل نیز استفاده می کردند. شیوهی نبرد و فنون جنگی ساسانیان در ارتش های روم شرقی (بیزانس) و عرب اثر و نفوذ عمیق کرد.
دستگاه اداری و تشریفات اداری شاهنشاهی ساسانی بسیار وسیع بود. نه تنها از روی منابع تاریخی حتی از روی آثار و کتیبه ها و مهرها، مناصب و عناوین زیاد اداری و درباری آن زمان برای ما مکشوف شده است. نزدیکی به دربار و رعایت مقررات و قوانین مربوط به سلسله مراتب که در سنن و آداب درباری موردتوجه خاص بود، از خصوصیات ممتاز سازمان دولتی ساسانیان است.
در این دوره هنوز طریقه و روش اوستا، که جامعه را به سه طبقه تقسیم کرده بود، رعایت می گردید و البته این تقسیم بندی برحسب شرایط جدید و روش نوینی، که به وجود آمده بود از جمله وجود طبقهی جدید مأموران و کارکنان دولت که در قرون پنجم و ششم بعد از میلاد پیدا شدند و طبقه بندی بین اصناف و طبقات، صورت تازه ای به خود گرفت. طبقه اول روحانیان بودند که درجه بندی شده بود و این درجات عبارت بودند از: قضات (دتوار)، موبدان (مغوپات)، نظار (دَستوار) و واعظان (مغان اندرزپات) و در رأس کلیهی این تشکیلات موبد موبدان قرار گرفته بود. طبقهی دوم نظامیان بودند یعنی ارتشتاران و اشراف و زمین داران که چون اینان نیز در خدمت نظام بودند می توان جزو این طبقه نام برد. (4) طبقهی نظامیان از یک نوع نبود. وسپوهرها، نمایندگان خاندان سلطنت و احتمالاً از خاندان های بزرگ اشرافی، به این طبقه تعلق داشتند. وزورگ ها یعنی بزرگان هم جزو همین طبقه بودند. آ. کریستنسن معتقد است که فرق بین وسپوهرها و وزورگ ها در این بود که وسپوهرها از اشراف و مالکان اراضی بودند و وزورگ ها از طبقهی مأموران عالی رتبهی دولت. ولی به طوری که معلوم است در اینجا نمی توان حدودی قائل شد؛ زیرا وسپوهرها غالباً مقامات و مناصب عالیه را در دستگاه اداری به عهده داشتند و وزورگ ها نیز املاک و اراضی زیادی را مالک بودند.
قسمت اعظم طبقهی نظامیان را آزات ها، یعنی آزادها، تشکیل می دادند. آزادها در تحت اطاعت وزورگ ها و وسپوهرها بودند. از همین آزادها سواره نظام چریک به وجود آمده بود و اینان از لحاظ مالی با یکدیگر فرق داشتند. بعضی خرده مالک و برخی کشاورزان آزادی بودند که وضع زندگانی آنان با سایر کشاورزان چندان تفاوتی نداشت. منابع تاریخی آزادها را به دهقان ها و کاتاک خواتای (کدخدا) تفکیک می کنند.
ریاست طبقه ارتشتاران با ارتشتاران سالار بود. دلایل و قرائنی وجود دارد که از روی آنها می توان حدس زد که در یک دورهی معینی یعنی تا قرن پنجم میلادی این مقام را اران سپهپات به عهده داشت.
طبقهی سوم (که بعدها موقعی که یک دستگاه مخصوص وسیع اداری تشکیل گردید، از طبقهی دوم مجزا شد) کارکنان و مأموران دولت بودند که «ديپران» نامیده می شدند. علاوه بر اینان ستاره شناسان و پزشکان و شعرا و نوازندگان هم جزو این طبقه محسوب می گردیدند. ریاست این طبقه با دیپران مهشت بود.
کلیهی طبقاتی که نام برده شد از طبقات ممتاز بودند و سایرین، که مردمان عادی و معمولی بودند، جزو طبقهی چهارم محسوب و به نام طبقهی «وستريوشان» نامیده می شدند. یکی از قشرهای این طبقه همان کشاورزان به شمار می رفتند؛ ولی علاوه بر کشاورزان، در دورهی رواج هنر، صنعتگران (خوتوخشان) و بازرگانان (وچرکانان) نیز جزو این طبقه درآمدند. ریاست این طبقه با وستریوشان سالار بود (که در عین حال سمت خوتوخش پات را هم داشت).
مشاغل هریک از این طبقات و اصناف موروثی بود و انتقال از یک صنفی به صنف دیگر به ندرت صورت می گرفت. البته صاحبان مناصبی که ریاست این اصناف را به عهده داشتند مشمول این مقررات نبودند، به طوری که مثلاً از سه پسر مهرنرسی یکی به نام ارواندات سمت هرپاتان هرپات را داشت (مقام دوم بعد از موبدان موبد) و پسر دومش ماه گشناسپ منصب و استریوشان سالار و پسر سومش کاردار، مقام ارتشتاران سالار.
پي نوشت ها :
1.N.V.Pigoulevskaya
2.U.A.Solodoukho
3.گنز به فتح اول و سکون دوم به معنای گنج و معرب آن کنز.
4.این سنت تا اوایل قرن کنونی نیز در بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله انگلستان، روسیهی تزاری، پروس، اتریش، رومانی، سوئد و لهستان متداول بوده و افسران سواره نظام از طبقهی اشراف و نجبا بودند.
دياكونوف، ميخائيل ميخائيلوويچ (1382)، تاريخ ايران باستان، ترجمه: روحي ارباب، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم