نظريه هاي شهرنشيني

تعدادي از نويسندگان مرتبط با دانشگاه شيکاگو از دهه 1920 تا دهه ي 1940، به ويژه رابرت پارک، ارنست برجيس (1) و لوئيس ورث مفاهيم و انديشه هايي را پديد آوردند که براي سالهاي بسياري شالوده ي اصلي نظريه و پژوهش
يکشنبه، 2 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظريه هاي شهرنشيني
 نظريه هاي شهرنشيني

 

نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري



 

مکتب شيکاگو

تعدادي از نويسندگان مرتبط با دانشگاه شيکاگو از دهه 1920 تا دهه ي 1940، به ويژه رابرت پارک، ارنست برجيس (1) و لوئيس ورث مفاهيم و انديشه هايي را پديد آوردند که براي سالهاي بسياري شالوده ي اصلي نظريه و پژوهش در جامعه شناسي شهري بود. دو مفهوم که به وسيله ي مکتب شيکاگو، به وجود آمده است در خور توجه ويژه است. يکي از اين مفاهيم، به اصطلاح رويکرد بوم شناختي تحليل شهري است و ديگري مشخص کردن شهرنشيني به عنوان يک شيوه ي زندگي، که توسط ورث مطرح شده است. ( Park, 1952; Wirth, 1938; Mckenzie, 1933 )

بوم شناسي شهري

بوم شناسي اصطلاحي است که از يکي از علوم طبيعي گرفته شده است: مطالعه ي انطباق موجودات گياهي و حيواني با محيطشان. در طبيعت، موجودات زنده معمولاً به شيوه هايي منظم بر روي زمين توزيع شده اند، به گونه اي که موازنه يا تعادلي ميان انواع مختلف برقرار مي شود. مکتب شيکاگو معتقد بود که استقرار سکونتگاههاي بزرگ شهري و توزيع انواع مختلف محلات در داخل آنها مي تواند بر پايه ي اصول مشابهي درک شود. شهرها به طور اتفاقي رشد نمي کنند، بلکه در واکنش به ويژگيهاي مساعد محيط گسترش مي يابند. براي مثال، نواحي بزرگ شهري در جوامع امروزي معمولاً در امتداد سواحل رودخانه ها، در دشتهاي حاصلخيز يا در تقاطع راههاي تجاري يا راه آهنها به وجود مي آيند.
بنابر نظر پارک، "همين که شهر ايجاد گرديد، به نظر مي رسد مکانيسم بزرگ برگزيننده اي است که... به گونه اي خطاناپذير افرادي را که براي زندگي در منطقه ي خاصي يا محيط ويژه اي از همه مناسب ترند از ميان جمعيت گزينش مي کند." ( Park, 1952, p.79 ) شهرها از طريق فرايندهاي رقابت (2)، تهاجم (3) و جانشيني (4)- که همه اينها در بوم شناسي زيستي (5) رخ مي دهد- به صورت نواحي طبيعي (6) سازمان مي يابند. اگر به وضعيت بوم شناختي يک درياچه در محيط طبيعي بنگريم در مي يابيم که رقابت بين انواع گوناگون ماهيها، حشرات و ساير موجودات زنده همچون مکانيسمي در جهت رسيدن به توزيع جغرافيايي نسبتاً پايداري در بين آنها عمل مي کند. اين موازنه، چنانچه انواع جديد " تهاجم کنند" - يعني سعي کنند درياچه را خانه ي خود بسازند، بر هم مي خورد. برخي از موجوداتي که در ناحيه ي مرکزي درياچه زاد و ولد زياد داشته اند به سمت بيرون رانده مي شوند تا در کرانه هاي آن زندگي مخاطره آميزتري را بگذرانند. انواع مهاجم در بخشهاي مرکزي جانشين آن مي شوند.
الگوهاي مکان يابي، حرکت و مکان يابي مجدد در شهرها، بر طبق ديدگاه بوم شناختي، شکل مشابهي دارند. محلات مختلف در جريان تلاش ساکنان آنها در سازگار کردن خود با شرايط متغير در امر تأمين معاش به وجود مي آيد. يک شهر را مي توان به صورت نقشه ي مناطقي با ويژگيهاي مشخص و متفاوت اجتماعي تصوير کرد. در مراحل اوليه ي رشد شهرهاي امروزي صنايع در محلهاي مناسب براي مواد خام مورد نيازشان، نزديک به خطوط تدارکاتي جمع مي شوند. جمعيت پيرامون اين محلهاي کارگرد مي آيد، و به تدريج که تعداد ساکنان شهر افزايش مي يابد، بيش از پيش متنوع مي گردد. متناسب با آن، وسايل آسايش و تفريح که بدين سان به وجود مي آيند جذاب تر مي شوند، و رقابت زيادتري براي به دست آوردن آنها پديد مي آيد. ارزش زمين و ماليات املاک و مستغلات افزايش مي يابد و ادامه ي زندگي در محلات مرکزي را براي خانواده ها دشوار مي سازد، مگر در شرايط دشوار محلات شلوغ يا ساختمانهاي کهنه و رو به زوال که اجاره ي آنها پايين است. مرکز شهر به وسيله ي مؤسسات تجاري و تفريحي اشغال مي شود و ساکنان مرفه تر به حومه هاي شهري تازه تشکيل در اطراف محيط شهر نقل مکان مي کنند. اين فرايند دنباله رو مسيرهاي حمل و نقل است، چرا که اين مسيرها زماني را که براي رفتن به سر کار صرف مي شود به حداقل مي رسانند؛ نواحي بين اين مسيرها کندتر توسعه مي يابند.
شکل گيري تشکيل شهرها را مي توان به صورت حلقه هاي متحدالمرکزي در نظر گرفت که به قطعاتي تقسيم شده اند. در مرکز، نواحي درون- شهر قرار دارند، آميزه اي از رونق ساختمانهاي بزرگ تجاري و خانه هاي شخصي قديمي و در حال ويراني. فراتر از اين نواحي، محلات قديمي تر قرار دارند که محل سکونت کارگران طبقه ي پايين و داراي مشاغل ثابت است. و سرانجام دورتر از آن حومه هايي هستند که در آن معمولاً گروههاي پردرآمد زندگي مي کنند. فرايندهاي تهاجم و جانشيني در درون قطعات حلقه هاي متحدالمرکز رخ مي دهند. بدين سان در حالي که املاک و مستغلات در يک ناحيه مرکزي يا نزديک به مرکز رو به فرسودگي و زوال مي رود، گروههاي اقليت ممکن است هجوم به آن ناحيه را آغاز کنند. با شروع اين تهاجم، بيشتر جمعيتي که از قبل در آنجا زندگي مي کردند شروع به ترک آن ناحيه مي کنند و فرار جمعي به محلات ديگر شهر يا به حومه ي شهر آغاز مي شود.
اگرچه براي مدتي رويکرد بوم شناسي شهري بي اعتبار گرديد، اما بعدها احيا شد و در نوشته هاي تعدادي از مؤلفان به ويژه اموس هاولي تکامل يافت. ( Hawley, 1950, 1968 ) هاولي به جاي اينکه مانند مؤلفان پيش از خود، توجه خويش را به رقابت براي منابع کمياب معطوف سازد، بر وابستگي متقابل نواحي مختلف شهري تأکيد مي کند. تمايز (7)- تخصصي شدن گروهها و نقشهاي شغلي- شيوه ي اصلي انطباق يافتن انسانها با محيطشان است. گروهي که گروههاي متعدد ديگر به آن وابسته اند نقشي مسلط خواهد داشت، و اين اغلب در موقعيت مرکزي جغرافيايي اش منعکس مي شود. براي مثال، گروههاي تجاري مانند بانکهاي بزرگ يا شرکتهاي بيمه، خدمات ضروري براي بسياري از مردم در جامعه ارائه مي کنند، و در نتيجه معمولاً مي بايد در نواحي مرکزي سکونتگاهها يافت شوند. اما به گفته ي هاولي مناطقي که در نواحي مرکزي به وجود مي آيند، نه تنها از روابط مکان، بلکه از روابط زمان نيز ناشي مي شوند. براي مثال، سلطه ي مؤسسات تجاري، نه فقط در الگوهاي کاربري زمين، بلکه در آهنگ فعاليتهاي زندگي روزانه بيان مي شود- که يک نمونه ي آن ساعات ازدحام است. ترتيب زماني زندگي روزانه ي مردم سلسله مراتب محلات را در شهر منعکس مي کند.
رويکرد بوم شناختي به همان اندازه که به عنوان يک ديدگاه نظري ارزشمند است، از نظر کمکي که به پيشبرد تحقيقات تجربي کرده مهم بوده است. انگيزه ي بسياري از مطالعات درباره ي شهرها به طورکلي، و مطالعات درباره ي محلات خاص شهري، تفکر بوم شناختي بوده است که براي مثال به فرايندهاي " تهاجم " و " جانشيني " پرداخته اند. اما بي گمان انتقادهاي متعددي مي توان بر آن وارد کرد. ديدگاه بوم شناختي معمولاً به اهميت طرح و برنامه ريزي آگاهانه در سازماندهي شهر کمتر توجه مي کند و توسعه ي شهري را به عنوان يک فرايند " طبيعي " در نظر مي گيرد. مدلهاي سازمان فضايي (8) که توسط پارک، برجيس و همکارانشان به وجود آمده اند برگرفته از تجربه ي آمريکايي بوده و جز در مورد بعضي انواع شهر در آمريکا بر شهرهاي ديگر قابل تطبيق نيستند، تا چه رسد به بسياري از شهرها در اروپا، ژاپن، اروپاي شرقي يا جهان سوم.

شهرنشيني به عنوان يک شيوه ي زندگي

نظريه ي ورث درباره ي شهرنشيني به عنوان يک شيوه ي زندگي بيش از آنکه به تمايز دروني (9) شهرها توجه داشته باشد به اين که شهرنشيني به عنوان شکلي از زندگي اجتماعي چه هست توجه نشان داده است. ورث مي گويد:
نسبت کل جمعيتي که در شهرها زندگي مي کند، ميزان " شهري " بودن دنياي معاصر را به طور دقيق و کامل نمي سنجد. تأثيراتي که شهرها بر زندگي اجتماعي انسان مي گذارند زيادتر از آن است که نسبت جمعيت شهري نشان مي دهد؛ زيرا شهر نه تنها به طور فزاينده سکونتگاه و کارگاه انسان امروزي است، بلکه مرکز نوآوري و نظارت بر زندگي اقتصادي، سياسي و فرهنگي است که دورترين اجتماعات جهان را به مدار خود کشيده و نواحي گوناگون، ملتها و فعاليتهاي مختلف را به صورت يک جهان هستي در هم بافته است. ( Wirth, 1938, p.342 )
ورث يادآور مي شود که در شهرها تعداد زيادي از مردم در مجاورت يکديگر زندگي مي کنند، بي آنکه اکثر افراد ديگر را شخصاً بشناسند- و اين تفاوتي بنيادي با روستاهاي کوچک سنتي است. بيشتر تماسها بين ساکنان شهر زودگذر و جزئي بوده و بيشتر وسيله اي براي هدفهاي ديگر هستند تا اين که به خودي خود رضايتبخش باشند. کنشهاي متقابل با کارمندان فروش در فروشگاهها، تحويلداران در بانکها، مسافران يا بازرسان بليت در قطارها، برخوردهايي گذرا هستند که وارد شدن در آنها نه به خاطر خود آنها بلکه به عنوان وسيله اي براي هدفهاي ديگر است.
از آنجا که کساني که در نواحي شهري زندگي مي کنند معمولاً تحرک زيادي دارند، پيوندهاي نسبتاً ضعيفي بين آنها وجود دارد. مردم هر روز در فعاليتها و وضعيتهاي گوناگون فراواني درگير مي شوند- " آهنگ زندگي " سريع تر از نواحي روستايي است. رقابت بر همکاري چيره است. ورث مي پذيرد که تراکم زندگي اجتماعي در شهرها به تشکيل محلاتي مي انجامد که داراي ويژگيهاي مشخصي هستند و بعضي از آنها ممکن است ويژگيهاي اجتماعات کوچک را حفظ کنند. براي مثال، در نواحي مهاجرنشين (10) انواع ارتباطات سنتي بين خانواده ها يافت مي شود و بيشتر مردم عده زيادي از مردم ديگر را بر مبناي روابط شخصي مي شناسند. اما هرچه اين گونه نواحي بيشتر در الگوهاي وسيع تر زندگي شهري جذب مي شوند، اين ويژگيها کمتر باقي مي ماند.
انديشه هاي ورث، آن گونه که در خور آنهاست رواج فراوان يافته اند. نمونه هاي چيرگي روابط غيرشخصي و رسمي در شهرها و بي توجه بودن ساکان آنها به کارهاي يکديگر فراوان است. يکي از اين نمونه ها ماجراي شرم آور قتل کاترين جنوويز (11) در 13 مارس 1964 در نيويورک است. جنوويز در اواخر شب به آپارتمان خود در بخش ثروتمند و سرسبز کوئينز (12) ناحيه اي کاملاً نزديک به منهتن (13) باز مي گشت. او در طول راه در سه مورد جداگانه مورد حمله قرار گرفت. حمله ي سوم که در راهرو ساختمانش انجام گرفت منجر به مرگ او گرديد. غيرشخصي بودن زندگي شهري در بي تفاوتي آشکار نظاره کنندگان نشان داده مي شود. در مجموع سي و هشت نفر از شهروندان آبرومند شاهد حملات بودند، اما حتي يک نفر هم به کمک جنوويز نيامد يا حتي پليس را خبر نکرد. سرمقاله ي يکي از روزنامه ها اعلام کرد که " شهر، دوستان کاترين جنوويز را از او ربوده است." ( Latane & Darley, 1970 ) اما او مسلماً دوستاني داشت. هنگامي که او به آنها نياز داشت کجا بودند؟ با در نظر گرفتن ماهيت پرت و دورافتاده ي زندگي در شهرهاي بزرگ، آنها بي ترديد در خانه هايشان در جاي ديگري بودند- در منهتن، لانگ آيلند يا بروکلين- و بي خبر از گرفتاري او.
غيرشخصي بودن بسياري از برخوردهاي هر روزه در شهرهاي امروزي غيرقابل انکار است- و تا اندازه اي اين موضوع در مورد زندگي اجتماعي در جوامع امروزي به طور کلي درست است. نظريه ي ورث از نظر شناخت اينکه شهرگرايي تنها جنبه اي از جامعه نبوده، بکله ماهيت نظام اجتماعي کلي تر را بيان کرده و تحت تأثير قرار مي دهد، حايز اهميت است. جنبه هاي مختلف شيوه ي زندگي شهري نمودگر زندگي اجتماعي در تمام جوامع امروزي است، و فقط به فعاليتهاي کساني که اتفاقاً در شهرهاي بزرگ زندگي مي کنند اختصاص ندارد. با اين همه، انديشه هاي ورث محدوديتهاي آشکاري نيز دارند. نظريه ي ورث، مانند ديدگاه بوم شناختي که وجوه اشتراک بسياري با آن دارد، اساساً مبتني بر مشاهدات در شهرهاي آمريکايي است که در عين حال به شهرنشيني در همه جا تعميم داده شده است. شهرنشيني در همه ي زمانها و مکانها يکسان نيست. براي مثال، همان گونه که گفته شده است شهرهاي باستاني از بسياري جهات با شهرهاي جوامع امروزي کاملاً متفاوت بودند. زندگي براي اکثر مردم در شهرهاي اوليه خيلي ناشناس تر و غيرشخصي تر از زندگي کساني که در اجتماعات روستايي به سر مي برند نبود.
ورث درباره ي غيرشخصي بودن شهرهاي امروزي نيز مبالغه مي کند. روابط اجتماعي که متضمن پيوندهاي نزديک دوستي يا خويشاوندي است در اجتماعات شهري امروزي پايدارتر از آن است که او تصور مي کرد. اورت هيوز (14) يکي از همکاران ورث در دانشگاه شيکاگو، درباره ي همکار خود مي نويسد:" لوئيس عادت داشت همه ي آن چيزها را درباره ي اينکه چگونه شهر غيرشخصي است بگويد- در حالي که با گروه بزرگي از خويشاوندان و دوستان بر اساس روابطي کاملاً خصوصي و شخصي زندگي مي کرد." ( Kasarda & Kanowitz, 1974 ) گروههايي مانند آنچه که هربرت گانز آنها را "روستاييان شهري" (15)، مي نامد در شهرهاي امروزي فراوان اند. ( Gans, 1962 ) "روستاييان شهري"، مورد نظر او آمريکاييهاي ايتاليايي تبار هستند که در يک محله درون شهر بوستون زندگي مي کنند. اين گونه نواحي " قومي سفيدپوست " (16) احتمالاً در شهرهاي آمريکايي کم اهميت تر از گذشته مي شوند، اما آنها در حال جانشين شدن با اجتماعات درون- شهري هستند که شامل مهاجران جديدتر است.
مهمتر از اين، به نظر مي رسد محلاتي که روابط نزديک خويشاوندي و شخصي در آنها رواج دارد اغلب به طور فعال به وسيله ي زندگي شهري ايجاد مي شوند؛ آنها صرفاً بقاياي يک شيوه ي زندگي قبلي نيستند که براي مدتي در شهر، باقي مي ماند.
کلود فيشر در مورد اين که چرا شهرگرايي بزرگ مقياس عملاً به جاي اينکه هر کسي را در درون يک توده ي گمنام (17) غرق کند، به رواج خرده فرهنگهاي گوناگون گرايش دارد، تبييني ارائه کرده است. او مي گويد کساني که در شهرها زندگي مي کنند، مي توانند با ديگراني که زمينه يا علايق همانندي دارند براي به وجود آوردن ارتباطات محلي (18) همکاري کنند؛ و مي توانند به گروههاي مذهبي، قومي، سياسي و خرده فرهنگهاي ديگر بپيوندند. يک شهر کوچک يا روستا اجازه پيدايش چنين تنوع خرده فرهنگي (19) را نمي دهد. ( Fischer, 1975, 1984 ) براي مثال، کساني که در شهرها اجتماعات قومي را تشکيل مي دهند ممکن بود در سرزمين اصلي خود کمتر از همديگر خبر داشته يا از يکديگر کاملاً بي اطلاع باشند. اما هنگامي که وارد شهر مي شوند به مناطقي گرايش مي يابند که در آن افراد ديگري با زمينه زباني و فرهنگي مشابه زندگي مي کنند و بدين سان ساختارهاي خرده اجتماعي (20) جديد تشکيل مي شود. يک هنرمند کمتر ممکن است در روستا يا شهري کوچک کسان ديگري را بيابد که با آنها معاشرت کند، اما از طرف ديگر، در يک شهر بزرگ او ممکن است جزئي از يک خرده فرهنگ مهم هنري و روشنفکرانه بشود.
مطالعات ديگر نشان مي دهد که ويژگيهايي را که ورث به عنوان ويژگيهاي شهري در نظر مي گرفت غالباً در شهرهاي کوچک يا روستاها نيز يافت مي شود. پيترمان اجتماع روستايي کوچکي را در ساسکس (21)، واقع در جنوب انگلستان، با هادرسفيلد (22) در شمال مقايسه کرده است. اين روستا در مسيرهاي جاده و راه آهن سريع السير به لندن قرار دارد، و بسياري از ساکنان آن همه روزه و منظماً با قطار به شهر مسافرت مي کنند. آنها پيچيده تر و جهان ميهني تر از اکثر ساکنان شهر شمالي هستند، که خيلي دورتر از لندن است. احتمالاً پيوندهاي خويشاوندي نزديک بيشتري بين کساني که در نواحي مختلف هادرسفيلد زندگي مي کنند وجود دارد تا در ميان ساکنان روستاي ساسکس. ( Mann, 1965, pp. 105-7 ) بديهي است، ممکن است استدلال شود که اين روستاها نماينده ي بخشي از فرهنگ شهري است و پيوندهاي شخصي قديمي تر آن با ورود افراد بسياري که زندگيشان متمرکز بر شهر است نابود شده است. اگر چنين باشد، ممکن است دگرگوني عامل غيرشخصي کننده (23) باشد، و نه صرف وجود شهرهاي امروزي.
شهر بزرگ "دنياي بيگانه هاست"، با وجود اين روابط شخصي را حمايت کرده و ايجاد مي کند. اين گفته اي متناقض نيست. ما بايد تجربه ي شهري را به حوزه ي عمومي برخورد با بيگانه ها، و دنياي خصوصي تر خانواده، دوستان و همکاران تفکيک کنيم. ممکن است " برخورد کردن با مردم " هنگامي که شخص نخستين بار به شهر بزرگي نقل مکان مي کند دشوار باشد. اما هر کسي که به يک اجتماع روستايي کوچک سنتي نقل مکان مي کند ممکن است دوستانه بودن ساکنان را عمدتاً موضوعي در ارتباط با رعايت ادب عمومي بيابد- و شايد سالها طول بکشد تا "پذيرفته شود". در شهر چنين حالتي وجود ندارد. همان گونه که ادوارد کروپات گفته است:
تخم مرغ شهري... پوسته اي سخت تر دارد که شکستن دشوارتر است. بسياري افراد که از فرصتهاي مناسب و شرايط لازم براي ورود به درون بي بهره اند، با اينکه يکديگر را هر روز در ايستگاه اتوبوس يا راه آهن، در کافه تريا يا هنگام عبور از راهروهاي محل کار مي بينند، هرگز چيزي بيشتر از " بيگانه هاي آشنا " نمي شوند. همچنين، بعضي افراد ممکن است به کلي در بيرون بمانند زيرا که فاقد مهارتهاي اجتماعي يا ابتکار هستند. با وجود اين شواهد مسلم اين است که به علت تنوع فراوان بيگانه ها- که هر يک از آنها دوستي بالقوه است- و دامنه ي وسيع سبکهاي زندگي و علايق شهري، مردم واقعاً از بيرون به درون وارد مي شوند. و همين که به درون يک گروه يا شبکه راه يافتند امکانات گسترش ارتباطاتشان بسيار افزايش مي يابد. در نتيجه، شواهد نشان مي دهد که فرصتهاي مثبت موجود در شهر اغلب بر نيروهاي محدودکننده فزوني مي يابد، و به مردم امکان مي دهد روابط رضايتبخشي را برقرار کرده و حفظ کنند. ( Krupat, 1985, p.36 )
انديشه هاي ورث تا اندازه اي اعتبار خود را حفظ کرده اند، اما تحقيقات بعدي نشان مي دهد که بيش از حد تعميم داده شده اند. شهرهاي امروزي اغلب متضمن روابط اجتماعي غيرشخصي و گمنام بوده، اما در عين حال منبع تنوع و گوناگوني- و، گاه، صميميت اند.

شهرنشيني و محيط مخلوق

نظريه هاي اخير شهرنشيني تأکيد کرده اند که شهرنشيني فرايندي مستقل نيست بلکه بايد در رابطه با الگوهاي عمده ي دگرگوني سياسي و اقتصادي تحليل شود. ديويد هاروي و مانوئل کاستلز دو نويسنده ي برجسته در مطالعات شهري امروزند که هر دو از انديشه هاي مارکس سخت تأثير پذيرفته اند. ( Harvey, 1973, 1982, 1985; Castells, 1977, 1983 )

هاروي: تجديد ساخت فضا

هاروي تأکيد مي کند که شهرنشيني يکي از جنبه هاي محيط مخلوق (24) است که در اثر گسترش سرمايه داري صنعتي به وجود آمده است. در جوامع سنتي، شهر و روستا به روشني متمايز شده بودند. در جهان امروزي، صنعت جدايي ميان شهر و روستا را مبهم مي سازد. کشاورزي ماشيني مي شود و صرفاً بر طبق ملاحظات قيمت و سود اداره مي گردد، درست مانند کار صنعتي، و اين فرايند اختلافات در شيوه هاي زندگي اجتماعي ميان مردم شهري و روستايي را کاهش مي دهد.
در شهرنشيني امروزي، به گفته ي هاروي، فضا دايماً تجديد ساخت پيدا مي کند. اين فرايند به وسيله ي مکاني که شرکتهاي بزرگ براي استقرار کارخانه هايشان، مراکز توسعه و تحقيق و غيره انتخاب مي کنند، کنترلهايي که حکومتها هم بر زمين و هم بر توليد صنعتي برقرار مي کنند، و فعاليتهاي سرمايه گذاران خصوصي که به خريد و فروش زمين و خانه مي پردازند، تعيين مي شود. براي مثال، شرکتهاي خصوصي به طور دايم مزاياي نسبي محلهاي جديد را نسبت به محلهاي موجود مي سنجند. هرگاه توليد در يک ناحيه ارزان تر از ناحيه اي ديگر شود، يا هنگامي که شرکت از توليد يک محصول به محصول ديگري تغيير جهت مي دهد، دفاتر شرکت و کارخانه ها در يک محل بسته خواهند شد و در جاي ديگر گشوده مي شوند. به اين ترتيب در يک دوره، هنگامي که مي توان سود قابل ملاحظه اي به دست آورد، ممکن است سيلي از ساختمان سازي اداري در مراکز شهرهاي بزرگ به راه افتد. همين که ساختمانهاي اداري ساخته شدند و ناحيه مرکزي مجدداً توسعه يافت سرمايه گذاران در جستجوي امکان ساختمان سازي سودآور بيشتر در جاي ديگري برمي آيند. اغلب آنچه در يک دوره سودآور است در دوره اي ديگر، که جو مالي تغيير مي کند چنين نخواهد بود.
فعاليتهاي خريداران خانه هاي شخصي از اين که مؤسسات تجاري تا چه اندازه و در کجا، زمين مي خرند، و نيز از نرخهاي وامها و مالياتهايي که به وسيله ي حکومت محلي و مرکزي تعيين گرديده، به شدت تأثير مي پذيرد. براي مثال، بعد از جنگ جهاني دوم توسعه ي حومه هاي شهري در شهرهاي عمده ي آمريکا به شدت گسترش يافت. اين پديده تا اندازه اي به علت تبعيض نژادي و گرايش سفيدپوستان به خروج از نواحي درون شهري بود. اما به عقيده ي هاروي، اين امر فقط به علت تصميمات دولت براي دادن امتيازات مالياتي به خريداران خانه و شرکتهاي ساختماني، و به واسطه ي ايجاد ترتيبات ويژه ي اعتباري به وسيله ي سازمانهاي مالي امکان پذير گرديد. اين سياستها شالوده ي ساختمان سازي و خريد خانه هاي جديد در پيرامون شهرها را فراهم کرده و در عين حال تقاضا براي محصولات صنعتي مانند اتومبيل را افزايش داد. رشد جمعيت و رونق شهرکها و شهرها در جنوب انگلستان از دهه ي 1960 به بعد مستقيماً با انحطاط صنايع قديمي تر در شمال، و حرکت بعدي سرمايه به سوي فرصتهاي جديد صنعتي ارتباط دارد. ( Massey, 1984 )

کاستلز: شهرنشيني و جنبشهاي اجتماعي

کاستلز، مانند هاروي، تأکيد مي کند که شکل فضايي يک جامعه با مکانيسمهاي کلي توسعه ي آن رابطه ي نزديک دارد. براي شناخت شهرها، ما بايد فرايندهايي را که به وسيله ي آنها شکلهاي فضايي ايجاد و دگرگون مي شوند درک کنيم. طرحها و ويژگيهاي معماري شهرها و محلات مبارزات و ستيزه هاي ميان گروههاي مختلف را در جامعه بيان مي کنند. به سخن ديگر، محيطهاي شهري نمايانگر تجليات نمادين و فضايي نيروهاي اجتماعي کلي ترند. براي مثال، آسمانخراشها ممکن است به اين علت ساخته شوند که انتظار مي رود سودآور باشند، اما اين ساختمانهاي عظيم در عين حال "نماد قدرت و سلطه ي پول بر شهر از طريق کاربرد تکنولوژي و اعتماد به نفس [ حاصل از آن ] هستند و کاتدرال هاي دوره ي سرمايه داري انحصاري روبه رشد محسوب مي شوند" ( Castells, 1983, p.103 )
برخلاف جامعه شناسان شيکاگو، کاستلز شهر را نه تنها به عنوان يک مکان مشخص- ناحيه ي شهري- بلکه همچون بخشي جدايي ناپذير از فرايندهاي مصرف جمعي در نظر مي گرفت که اين فرايندها نيز خود جنبه اي ذاتي از سرمايه داري صنعتي محسوب مي شوند. خانه ها، مدارس، خدمات حمل و نقل و وسايل گذران اوقات فراغت، خود در عين حال شيوه هاي " مصرف " محصولات صنعت امروزين اند. نظام مالياتي در اين امر که چه کسي در کجا مي تواند بخرد يا اجاره کند و چه کسي در کجا مي سازد مؤثر است. شرکتهاي بزرگ، بانکها و شرکتهاي بيمه که سرمايه ي طرحهاي ساختماني را فراهم مي کنند قدرت و نفوذ زيادي بر اين فرايندها دارند. اما سازمانهاي دولتي نيز با ساختن خيابانها و مسکن دولتي، طرح ريزي کمربندهاي سبز و غيره مستقيماً بر بسياري از جنبه هاي زندگي شهري تأثير مي گذارند. ( Lowe, 1986 ) بدين سان شکل فيزيکي شهرها هم محصول نيروهاي بازار و هم قدرت دولت است.
اما ماهيت محيط مخلوق تنها نتيجه ي فعاليتهاي افراد ثروتمند و قدرتمند نيست. کاستلز بر اهميت مبارزات گروههاي محروم براي تغيير شرايط زندگيشان تأکيد مي کند. مسائل شهري يک سلسله جنبشهاي اجتماعي را برمي انگيزند که هدفشان بهبود شرايط مسکن، اعتراض به آلوده سازي هوا، دفاع از پارکها و کمربندهاي سبز و مبارزه با توسعه ي ساختمان سازي است که طبيعت يک ناحيه را تغيير مي دهد. براي مثال، کاستلز يکي از جنبشها را در سان فرانسيسکو مورد مطالعه قرار داده است که موفق به تجديد ساختار محلات بر اساس ارزشهاي فرهنگي خود شدند- امکان رشد و شکوفايي بسياري از سازمانها، باشگاهها و بارهاي مخصوص خود را به وجود آوردند- و موقعيت برجسته اي در سياست محلي کسب کردند.
هاروي و کاستلز هر دو تأکيد مي کنند که شهرها تقريباً به طور کامل محيطهايي مصنوعي هستند که به وسيله ي خودِ ما ساخته شده اند. حتي بيشتر نواحي روستايي نيز از تأثير دخالت انسان و تکنولوژي امروزي مصون نمانده اند، زيرا فعاليت انسان دنياي طبيعت را تغيير شکل داده و دوباره نظم داده است. غذا براي ساکنان محلي توليد نمي شود، بلکه براي بازارهاي ملي و بين المللي توليد مي گردد و در کشاورزي ماشيني شده، استفاده از زمين براي مقاصد خاص تفکيک گرديده و در اشکال فيزيکي نظم يافته است که چندان رابطه اي با ويژگيهاي طبيعي محيط ندارند. کساني که در مزرعه ها و نواحي جدا افتاده ي روستايي زندگي مي کنند از نظر اقتصادي، سياسي و فرهنگي به جامعه ي بزرگتر وابسته اند، هرچند هم که برخي شيوه هاي رفتارشان ممکن است متفاوت با شيوه هاي رفتار شهرنشينان باشد.

ارزيابي

نظرات هروي و کاستلز فراوان مورد بحث قرار گرفته ( Pahl, 1977; Pickvance, 1985, Saunders, 1986 ) و کار آنها در تغيير مسير مطالعات شهري حايز اهميت بوده است. آنها برخلاف رويکرد بوم شناسان نه بر فرايندهاي فضايي " طبيعي "، بلکه بر اين مسأله تأکيد مي کنند که چگونه زمين و محيط مخلوق، نظامهاي اجتماعي و اقتصادي قدرت را منعکس مي سازند. اين امر نشانه ي تأکيد بر امور کاملاً متفاوتي است. با وجود اين انديشه هاي هاروي و کاستلز اغلب به شيوه اي بسيار انتزاعي بيان گرديده اند و همانند مکتب شيکاگو مطالعات پژوهشي گوناگون و فراواني را موجب نشده اند.
از بعضي جهات، نظريات مطرح شده توسط هاروي و کاستلز و نظريات مکتب شيکاگو به گونه ي مفيدي مکمل يکديگرند و ترکيب آنها مي تواند تصوير جامعي از فرايندهاي شهري به دست بدهد. اختلافات ميان نواحي شهري که در بوم شناسي شهري توصيف گرديده واقعاً وجود دارد، همان گونه که غيرشخصي بودن کلي زندگي شهري نيز يک واقعيت است. اما اينها ناپايدارتر از آن هستند که اعضاي مکتب شيکاگو گمان کرده اند و اساساً از عوامل اجتماعي و اقتصادي که توسط هاروي و کاستلز تحليل شده تأثير مي پذيرند. ( Micklin & Choldin, 1984 ). جان لوگان و هاروي مولوچ رويکردي را مطرح کرده اند که مستقيماً ديدگاههاي مؤلفاني مانند هاروي و کاستلز را با برخي ويژگيهاي ديدگاه بوم شناختي مرتبط مي سازد. ( Logan & Molotch, 1987 ) آنها نظر هاروي و کاستلز را مي پذيرند که ويژگيهاي کلي توسعه اقتصادي، هم در سطح ملي و هم در سطح بين المللي، بر زندگي شهري به شيوه اي کاملاً مستقيم تأثير مي گذارد. اما به عقيده ي آنها اين عوامل اقتصادي فراگير از طريق سازمانهاي محلي، از جمله مؤسسات اقتصادي محلات، بانکها و سازمانهاي دولتي، همراه با فعاليتهاي خريداران منفرد مسکن تأثير خود را بر جاي مي گذارند.
بنابر نظر لوگان و مولوچ، مکانها- زمين و ساختمانها- درست مانند کالاهاي ديگري در جوامع امروزي، خريد و فروش مي شوند اما بازارهايي که ساخت محيطهاي شهري را تعيين مي کنند از اين امر تأثير مي پذيرند که گروههاي مختلف مردم از ملکي که مي خرند و مي فروشند چگونه مي خواهند استفاده کنند. تنشها و ستيزه هاي فراواني در نتيجه ي اين فرايند به وجود مي آيد- و اينها عوامل اصلي تعيين کننده ي ساخت محلات شهري هستند. براي مثال، يک مجتمع آپارتماني از ديد ساکنان آن " خانه " در نظر گرفته مي شود اما براي مالک آن " يک منبع اجاره " است. مؤسسات تجاري بيش از هر چيز به منظور يافتن بهترين مکانهاي توليد، يا سود بردن از بورس بازي زمين به خريد و فروش املاک در يک ناحيه علاقه مندند. منافع و علايق آنها با منافع و علايق ساکنان، که محله ي شهري برايشان "مکاني براي زندگي" است کاملاً متفاوت است.
لوگان و مولوچ يادآور مي شوند که در شهرهاي امروزي شرکتهاي بزرگ مالي و تجاري به طور دايم سعي مي کنند استفاده از زمين در نواحي معين را تشديد کنند. هرچه بيشتر بتوانند اين کار را انجام دهند، فرصتهاي بيشتري براي بورس بازي زمين و کار سودآور ساختمان سازي جديد فراهم خواهد شد. اين شرکتها به اثرات اجتماعي و فيزيکي فعاليتهايشان بر ناحيه اي معين توجه ندارند- براي مثال اهميتي نمي دهند که ساختمانهاي جالب قديمي نابود شوند تا جا براي ساختمانهاي اداري بزرگ جديد فراهم شود. فرايندهاي رشد که توسط شرکتهاي بزرگ دست اندرکار توسعه شهري ترويج مي گردد اغلب مغاير با منافع مؤسسات تجاري يا ساکنان محلي است، و اينان ممکن است کوشش کنند فعالانه در برابر آنها مقاومت ورزند. مردم به صورت گروههاي همسايگي گرد هم مي آيند تا از منافع خود به عنوان ساکنان محل دفاع کنند. اين گونه گروهها و سازمانهاي محلي ممکن است براي گسترش محدوديتهاي منطقه بندي مبارزه کنند، مانع ساختمان جديد در نواحي کمربند سبز يا پارکها شوند، يا براي قوانين و مقررات مساعدتر اجاره پافشاري کنند.

پي نوشت ها :

1. Ernest Burgess
2. competition
3. invasion
4. succession
5. biological ecology
6. natural areas
7. differentiation
8. spatial organization
9. internal differentiation
10. immigrant areas
11. Katherine Genovese
12. Queens
13. Manhattan
14. Everett Hughes
15. "urban villagers"
16. "white ethnic" areas
17. anonymous mass
18. local connections
19. sub-cultural diversity
20. sub-community structures
21. Sussex
22. Huddersfield
23. depersonalizing agent
24. created environment

منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.