شعر فارسي در تکاپوي هويت نو
نثر فارسي با اقبال به آموزه‌هاي نثر اروپايي، راه سادگي، عينيت و مسائل اجتماعي و سياسي را براي خود هموار کرد. يکي از امکان‏هاي گسترش و بکارگيري...
يکشنبه، 5 دی 1395
در جستجوي ادب متناسب با محتواي زمان
ايران در عصر قاجار به شدّت گرفتار عقب‌افتادگي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بود که عوامل داخلي و خارجي چندي در تقويت آن دخيل بودند. در داخل، جنگ‏ها...
يکشنبه، 5 دی 1395
گرايش‌هاي نوين در ادب فارسي
ادب سنتگراي فارسي در آستانه‌هاي به قدرت رسيدن سلاله‌ي قاجار با مسئله‌ي چگونگي پيشرفت بعدي خود روبرو شده بود. يکي از انگيزه‌هاي آن در واقع وقفه...
يکشنبه، 5 دی 1395
ويژگي‌هاي ادب کهن فارسي
ادبيات دوران اسلامي در ايران، که با سروده‌هاي نخستين پارسي‌سرايان قرن چهارم هجري پا به عرصه‌ي هستي نهاد، در طي گذار اوليه، زمينه‌هاي پيدايي شعر...
يکشنبه، 5 دی 1395
گرايش‌هاي نوين در ادب فارسي
ادب سنتگراي فارسي در آستانه‌هاي به قدرت رسيدن سلاله‌ي قاجار با مسئله‌ي چگونگي پيشرفت بعدي خود روبرو شده بود. يکي از انگيزه‌هاي آن در واقع وقفه...
شنبه، 4 دی 1395
ويژگي‌هاي ادب کهن فارسي
ادبيات دوران اسلامي در ايران، که با سروده‌هاي نخستين پارسي‌سرايان قرن چهارم هجري پا به عرصه‌ي هستي نهاد، در طي گذار اوليه، زمينه‌هاي پيدايي شعر...
شنبه، 4 دی 1395
مهر عاشورا
هوای العطش نای گل اناری شد ترانه خشک شد و آب، زخم کاری شد ضریح زخم بلندش در آن تبسم سرخ هوای بال هزار آسمان قناری شد
شنبه، 4 دی 1395
منظومه‌ی عشق
دیروز من چو ریگ بیابان، خو کرده لحظه‌های تعب را در خیمه برده سر به گریبان، از یاد برده بانگ طرب را آذین چهره خار مغیلان، مشاطه‌ام رطیل بیابان
شنبه، 4 دی 1395
مقتل
نسیم از آن سوی مقتل بیاورد خبرش را که روی نیزه طوفان سوار دید سرش را هنوز پشت به آفاق صبح داشت بیابان که آفتاب به خون شست چشم شعله ورش را
شنبه، 4 دی 1395
مُعَزّا
دل آشفته خدا می‌طلبد از مس خویش طلا می‌طلبد حسرت خفته‌ی ایامش را از کمین گاه قضا می‌طلبد
شنبه، 4 دی 1395
معراج سخن
خون در دل خون زمزمه جوش است، بیایید گوش از همه دل ناله نیوش است، بیایید ساز دل عشاق به آهنگ حسینی در زیر و بم جوش و خروش است، بیایید
شنبه، 4 دی 1395
مظلوم‌تر از خون سیاوش
ای خون تو مظلوم‌تر از خون سیاوش از ماتم داغ تو جهان گشته سیه پوش تیغ‌ات به جز از جوهر غیرت نخورد آب زخم عطش‌ات جز دم خنجر نکند نوش
شنبه، 4 دی 1395
مصاف گلو
«خورشید سر برهنه برون آمد» چون گوی آتشین و سراسر سوخت آیینه‌های عرش ترک برداشت، قلب هزار پاره‌ی حیدر سوخت از فتنه‌ها فرقه‌ی نوبنیاد، آتش به هرچه...
شنبه، 4 دی 1395
مشک
چه جوری می‌تونه آخه نباشه دل نگرونش؟ سه تا بچه‌هاشُ کشتن، اینه آخرین جوونش! ولی اون ماه قبیله‌س نمی‌شه شب شه، نباشه مگر اون موقع که دیگه نباشه...
شنبه، 4 دی 1395
مشک و اشک
بر دشنه‌های سرخشان خندید و برخاست لب‌های خشک بچه‌ها را دید و برخاست سمت غروبی سرخ تر، خاموش می‌رفت با مشک پر از تشنگی، بر دوش می‌رفت
شنبه، 4 دی 1395
مشق سراب
انگشت‌های تشنه نوشتندآب خط زد عطش ادامه مشق سراب را پرسید: «آی! کیست که یاری کند مرا؟» پرسید و زخم آینه‌ای شد جواب را
شنبه، 4 دی 1395
مسیرآخر
مردی که دریای خروشان خواهرش بود آهنگ باران درصدای مادرش بود اندیشه‌اش گام کبوتر داشت، اما برهان طوفان در هوای باورش بود
شنبه، 4 دی 1395
مردی کوچک
با پیکر پاره پاره، مردی کوچک بر خاست ز گهواره، مردی کوچک حلقوم لطیف، تیر، دستی نامرد اندوه، عطش، شراره، مردی کوچک از حنجر زخم خورده‌اش می افشاند
شنبه، 4 دی 1395
مرد کوچک سال عاشق
ظهر عاشورا که شرح شعله‌ی آغاز بود مرد کوچک سال عاشق، آخرین سرباز بود شرح هفتاد و دو زخمی را که بر تاریخ ماست ازگلوی خون نثارش اولین آواز بود
شنبه، 4 دی 1395
مرد فردا
ماندیم لب تشنه اینجا در متن صحرا برادر آلاله تب کرد آن جا، پژمرد بی ما، برادر آن سو ترک رود جاری می‌غلتد از بی قراری
شنبه، 4 دی 1395