مسیر جاری :
چادر شب بستر خود ای طرفهنگار
گر شب بسر افکنی و گردی سیار
از شمع و چراغ پر شود روی زمین
وز شعشعهٔ پر ز مه سپهر سیار
در بزم حکیمان ز می شورانگیز
نیتاب نشستن است و نی پای گریز
از بهر من تنگ سراب ای ساقی
مینا به سر پیاله کجدار و مریز
آن طبع که چون آینهٔ پاکست زغش
از بس که به فعل بوالعجب دارد خوش
آب آمده از طبیعت خویش برون
در تحت بفوق میرود چون آتش
سلاخ که ساختی به پردانی خویش
کار همه جز عاشق زندانی خویش
میمیرم از انتظار کی خواهی کرد
سلاخی گوسفند قربانی خویش
آن ماه که در خوبی او نیست خلاف
ور مهر منیر خوانمش نیست گزاف
در خلوت خواب او فلک دانی چیست
چادر شب زرنگار بالای لحاف
ای جلوهات از قامت چابک نازک
وی نخل قد تو را تحرک نازک
از بس که لطیفی قدمتتر نشود
گر به خرامی بر آب نازک نازک
گاه از همه وجه طامعم میدانند
گاه از همه باب حاتمم میدانند
میآمیزند راستی را به دروغ
آنها که زبان به این و آن میرانند
عفوی که ز اندازه بدر خواهد بود
ظرفش ز جهان وسیعتر خواهد بود
در ساحت صحرای گناهی که مراست
جا یافته بیش جاوه گر خواهد بود
این بنده که ملک نظم پیوستش بود
تسخیر جهان مرتبهٔ پستش بود
در دست نداشت غیر اشعار نفیس
در پای تو ریخت آنچه در دستش بود
آن ابر عطا که حاتمش کرده سجود
پیوسته چو بسته بر رخ مادر جود
ناچار ما چار شدیم از کرمش
راضی و ازو نیامد آن هم به وجود
گروه بندی
تازه های پیامک
ویژه نامه ها
بیشترین بازدید هفته
عمرتون صد شب یلدا
دلتون قدر یه دنیا
توی این شبهای سرما
یادتون همیشه...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
روزگارت بر مراد ، روزهایت شاد شاد ، آسمانت بی غبار ، سهم چشمانت بهار ،...
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
سرای احمد امشب رشک طور است
زمین و آسمان غرق سرور است
نهد پا در جهان...