لب تشنه، به صحنِ آب کردند طواف شوریده و با شتاب کردند طواف بر نیزه، به گردِ خیمه خونِ خدا هفتاد و دو آفتاب کردند طواف

لب های وی از داغ حکایت می کرد؟ یا از عطشِ آب، روایت می کرد؟ گویی که به عرشِ نیزه، از سوره عشق هفتاد و دو آیه را تلاوت می کرد

هفتاد و دو سینه سرخ هجرت کردند با سَروَرِ آفتاب بیعت کردند رفتند و به دریای ابد پیوستند چون رود، به اصلِ خویش رجعت کردند

شب، خونِ دلِ غروب را می نوشید خورشید، به جنگِ شب، زره می پوشید از خونِ شهیدانِ حسینی آن روز هفتاد و دو چشمه، بر زمین می جوشید

لب تشنه، به صحنِ آب کردند طواف شوریده و با شتاب کردند طواف بر نیزه، به گردِ خیمه خونِ خدا هفتاد و دو آفتاب کردند طواف

در محفلِ عاشقانِ فرزانه و مَست می گشت سبوی کربلا دست به دست ناگاه ز خیلِ ناکسان، دستی پَست هفتاد و دو پیمانه به یک سنگ شکست

محرم، سیاه پوش لحظه های عاشوراست

محرم، سیاه پوش لحظه های عاشوراست.

گُل پرورِ گُل سرشت در دشتِ عطش هفتاد و دو لاله کشت در دشتِ عطش آن گاه به نامِ عشق، بر هر برگی خون نامه دل نوشت در دشتِ عطش

ما حلقه به گوشِ عشقِ روح افزاییم سرمست ز شورِ جامِ عاشوراییم گشتیم چو قطره، محو در عشقِ حسین اکنون به طفیلِ عشقِ او دریاییم

الحق که به ما درسِ وفا داد حسین هر چیز که داشت بی ریا داد حسین یعنی که تأملی کنید ای یاران! آن هستیِ خود ز کف چرا داد حسین؟