وقتی که شکسته دل، دعا می کردی سجاده سبزِ شُکر، وا می کردی حتی دلِ سنگ هم به داغِ تو گریست! آن دَم که خدا، خدا، خدا می کردی

مرگِ تو، تمسخرِ ستم کاری بود رزمِ تو، نهایتِ فداکاری بود خورشیدِ زمانه بوده ای در همه عمر مِهرِ تو میانِ عاشقان جاری بود

تیغ از رُخِ او ز ترس، گریان گردید مرگ از نگهش، به خویش، لرزان گردید آوخ، چه سیه کاری و ننگی ابدی از مرگِ حسین، سهمِ انسان گردید

از بهرِ ستیز و مرگ، آماده شوید در محضرِ عشق دوست، افتاده شوید از خونِ حسین بشنوید این پیغام در طولِ زمان، همیشه آزاده شوید

آن روز، ز دشتِ کربلا خون بارید از ابرِ سیاهِ نینوا خون بارید آن لحظه که شد شهید، فرزندِ رسول از زخمِ دل ستاره ها خون بارید

خونِ من و هر دو دیده، خویشاوندیم در ریختنِ اشک، سخاوتمندیم در راهِ تو یاحسین ما از دل و جان احرامِ شهادت و بلا می بندیم

از خونِ تو شمشیر، وضو بگرفته است مرگ از تو هزار آبرو بگرفته است زان باده خونین که تو بر لب زده ای آتش به دلِ جام و سبو بگرفته است

مَه، بارقه ای است در شبستان حسین شب، حادثه ای ز دردِ پنهانِ حسین هر صبح، ز دامنِ افق، خون آلود خورشید، برآید از گریبانِ حسین

او روزِ شهود خویش را می دانست گودالِ فرودِ خویش را می دانست چون شاعرِ چیره ای از آغازِ سخن پایانِ سرودِ خویش را می دانست

گر سر ندهد حسین، با سَر چه کند؟ با خرمنِ لاله های پر پر چه کند؟ گیرم که به خیمه، مشکِ آبی هم بود با دست بریده برادر چه کند؟