مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 146

الهی مشرب می شناسم اما وا خوردن نمی یارم، دل تشنه و در آرزوی قطرهٔ میزارم سقایه مرا سیراب نکند، من در طلب دریایم، بر هزار چشمه گذر کردم تا که...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 149

الهی چه خوش روزگاری است روزگار دوستان تو با تو، چه خوش بازاری است بازار عارفان در کار تو، چه آتشین است نَفسهای ایشان در یاد تو، چه خوش دردی است...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 142

الهی هر شادی که بی تو است اندوه است هر منزلی که نه در راه تو است زندان است هر دل که نه در طلب تو است ویران است. یک نفس با تو بدو گیتی ارزان است...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 143

الهی چه زیباست ایام دوستان تو با تو و چه نیکو است معاملت ایشان در ارزوی دیدار تو چه خوش گفت و گوی ایشان در راه جست و جوی تو، آن دیده که ترا دید...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 144

الهی آب عنایت تو بسنگ رسید، سنگ بار گرفت، از سنگ میوه رُست میوه طعم و مزه گرفت. پروردگارا یاد تو دل را زنده کرد و تخم مهر افگند، درخت شادی رویانید...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 145

الهی پهنای عزت تو جای اشارت نگذاشت و قدم و حدانیت تو راه اضافت برداشت تا رهی گم کرد آنچه در دست داشت و نا چیز شد هر چه می پنداشت.

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 138

الهی تا بنده را خواندی بنده در میان مردم تنهاست و تا گفتی بیا هفت اندام او شنواست از آدمی چه آید قدر او پیداست کیسه تهی و باد پیماست، این کار...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 139

الهی اگر کسی بترا بطلب یافت من خود طلب از تو یافتم، اگر کسی ترا به جُستن یافت من بگریختن یافتم. خداوندا چون وجود تو پیش از طلب و طالب است طالب...

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 140

الهی چه شود که دلم را بگشایی و از خود مرهمی بر جانم نهی، من سُود چون جویم که دو دستم از مایه تهی، مگر که بفضل خود افگنی مرا در روز بهی.

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 141

الهی نسیمی از باغ دوستی دمید دل را فدا کردیم، بویی از حزینهٔ دوستی یافتیم به پادشاهی سر عالم ندا کردیم، برقی از مشرق حقیقت تافت آب گل کم انگاشتیم.