از بخیلی پرسیدند: شجاع‌ترین مردم کیست؟ گفت: آن کس که آواز جمعی به گوشش برسد که نان او را می‌خورند و زَهره‌اش آب نشود.

پادشاهی، پسری بسیار زیرک و باهوش داشت. او را به ادیبی دانا سپرد که به او ادب آموزد. روزی کودک به آن ادیب گفت: مرا کلمه‌ای بیاموز که صلاح هر دو...

از سقراط پرسیدند: داروی خشم چیست؟ پاسخ داد: خاموشی.

از سقراط پرسیدند: فرومایگی انسان چگونه مشخص می‌گردد؟ پاسخ داد: بیهوده سخن گفتن و نپرسیده جواب دادن.

عارفی گفته است: سه چیز دل را سخت کند: خنده بی‌جهت، خوردن در حال سیری، و سخن غیر لازم گفتن.

دست دزدی را بریدند. دزد برای تظلّم نزد حکیمی رفت. حکیم گفت: چون چیزی که مال تو نبود گرفتی؛ چیزی که از تو بود، گرفتند. از مکافات عمل غافل مشو***...

از اسکندر پرسیدند: چگونه است که حرمت استاد خویش را بیشتر می‌داری از حرمت پدرت؟ گفت: زیرا که پدرم سبب پدیدآمدن من بود و استاد من سبب دانش و خرد...

بزرگی گوید: شخصی را دیدم که یک‌صد و بیست سال عمر کرده بود. گفتم: چه طولانی است عمر تو. گفت: حسد را ترک کردم عمرم طولانی شد.

گویند روزی شیطان گفت: الهی! بندگان تو، تو را دوست می‌دارند و نافرمانی تو می‌کنند و مرا دشمن دارند و اطاعت مرا می‌کنند. خطاب رسید که ای ابلیس!...

گویند شخصی پیش بزرگی رفت، جامه او را پاره دید، گفت: بسیار کسان باشند که اگر اشارت کنی در حق تو نظر کنند. شیخ گفت: من شرم دارم که دنیا خواهم از...