آورده‌اند که گروهی از دهقانان به مأمون از دست یکی از کارگزارانش شکایت کردند. مأمون گفت:‌ در میان کارگزاران من هیچ‌کس مانند او به‌درستی و عدالت...

شخصی از حکیمی پندی خواست، وی گفت: قدر سه چیز را سه گروه می‌دانند: قدر جوانی، پیران، قدر صحت، بیماران و قدر نعمت، محتاجان.

در دوره حکومت یکی از خلفا، هرکس در پایتخت ستمی می‌دید، خود را به در خانه عالم و بزرگی می‌رساند و بست می‌نشست (تا از مصونیت مرسوم آن زمان استفاده...

ظریفی به در خانه خواجه‌ای بخیل آمد و چشم بر شکاف در گذاشت و دید خواجه طبقی انجیر در پیش دارد و به رغبت تمام می‌خورد. ظریف در زد. خواجه با شنیدن...

رئیس‌جمهور شهید، «محمدعلی رجایی»، در قسمتی از زندگی‌نامه‌اش می‌گوید: «یک چیزی که من همیشه در زندان انفرادی با خود می‌گفتم، این بود که فلانی!...

از حکیمی در باب دوست حقیقی پرسیدند، چنین گفت: دوست آن است که در هوا و هوس، تو را مخالفت و در پیروی عقل، تو را موافقت کند.

گویند پسر لقمان حکیم از او طلب موعظه کرد. لقمان چنین گفت: اول آنکه ذخیره تو از برای دنیا به قدر سکونت تو باشد در دنیا؛ دوم آنکه ذخیره تو از برای‌...

از حکیمی پرسیدند: جوانمرد کیست؟ گفت: آن است که کسی را نرنجاند و از کسی نرنجد.

شخصی از دانشمندی پرسید: خلاصه علم چیست؟ دانشمند گفت: اول آنکه تا راست به اتمام نرسد، دروغ نگویم؛ دوم آنکه تا حلال منتهی نشود، دست به حرام دراز...

نقل است شخصی، بزرگی را دشنام داد. وی گفت: به مکافات این، با تو پنج کار کنم: اول جواب دشنامت را ندهم؛ دوم در دل خودم از تو کینه نگیرم؛ سوم بر...