گروهی در راهی می‌رفتند. در میانه راه شخصی را دیدند که انار حمل می‌کرد. یکی از آن افراد، از پشت سر آن شخص بدون اینکه وی متوجه شود، اناری برداشت....

پادشاهی عادتی عجیب داشت و پس از پایان وزارت هر یک از وزیرانش، دست آنها را می‌برید و به میان جمع می‌انداخت و هر کس که زودتر از دیگران دست بریده...

گویند شب تبعید حضرت امام خمینی(ره)، هنگامی که آقا را از قم به تهران می‌بردند، در وسط راه ماشین را نگه داشتند. امام خیال کرد می‌خواهند او را شهید...

شخصی از «منتسکیو» (نویسنده مشهور فرانسه) حکمتی مفید و نغز طلب کرد و چنین پاسخ شنید: یک ساعت عمر گذشته را به هیچ قیمتی نمی‌توان باز گرداند، ولی...

از بزرگی پرسیدند: جوانمردی چند گونه است؟ گفت: اول سخاوت؛ دوم شفقت و سوم بی‌نیازی از خلق و نیازمندی به حق.

یکی از شاگردان آیت‌الله ملکی تبریزی می‌گوید: در مجلس میرزا جواد آقا ملکی، یکی از حضار از کسی غیبتی کرد. آیت‌الله ملکی بسیار ناراحت شد و خطاب...

استاد قرائتی می‌گوید: در زمان طاغوت با شهید بهشتی قرار ملاقاتی داشتم. برای اینکه بیشتر با ایشان صحبت کنم، ده دقیقه زودتر رفتم. وقتی در زدم، ایشان...

مردی حق دیگران را پایمال و اموال مردم را برای خود تصاحب می‌کرد و بر ابلیس لعنت می‌فرستاد. روزی ابلیس او را در راهی دید و گفت: شگفتا! تو با من...

از حکیمی پرسیدند: چه چیز است که اندک آن نیز بسیار است؟‌ گفت: درد، غم، دشمن.

نقل است عارفی همواره به شب‌زنده‌داری می‌پرداخت و تا هنگام سحر به راز و نیاز با خالق بی‌همتا مشغول بود. شخصی از وی پرسید: تو مردی خداشناسی و دلت...