بوستانبانا امروز به بستان بده‌اي؟
زير آن گلبن چون سبز عماري شده‌اي؟ بوستانبانا امروز به بستان بده‌اي؟ غنچه‌اي چند ازو تازه و تر بر چده‌اي؟ آستين برزده‌اي دست به گل برزده‌اي؟...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
سبحان‌الله جهان نبيني چون شد
ديگرگون باغ و راغ ديگرگون شد سبحان‌الله جهان نبيني چون شد گلنار به رنگ توزي و پرنون شد شمشاد به توي زلفک خاتون شد وز ميغ هوا به صورت پشت...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد آمد نوروز هم از بامداد مرد زمستان و بهاران بزاد باز جهان خرم و خوب ايستاد گيتي گرديد چو دارالقرار ز ابر سيه‌روي...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
ازشرم به رخساره فروهشته وقايه
آورد لي به جوال و به عبايه ازشرم به رخساره فروهشته وقايه چون باد بدو درنگرد دلش بسوزد از ساحل دريا چو حمالان به کتفسار گاهي بکشد مشعله...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
نواي تو اي خوب ترک نوآيين
درآورد در کار من بينوايي نواي تو اي خوب ترک نوآيين که هرگز مبادم ز عقشت رهايي رهي گوي خوش، ورنه بر راهوي زن ز نعتت گرفته‌ست راوي روايي...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
از مجلستان هرگز بيرون نگذارم
وز جان و دل وديده گراميتر دارم از مجلستان هرگز بيرون نگذارم با جام چو آبي به هم اندر بگسارم بر فرق شما آب گل سوري بارم من حق شما باز گزارم...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
اي ترک من امروز نگويي به کجايي
تا کس نفرستيم و نخوانيم نيايي اي ترک من امروز نگويي به کجايي تو ديرتر آيي به بر ما که ببايي آنکس که نبايد بر ما زودتر آيد عذري بنهي بر...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
گرفتمت که رسيدي بدانچه مي‌طلبي
گرفتمت که شدي آنچنان که مي‌بايي گرفتمت که رسيدي بدانچه مي‌طلبي نه هر چه داد، ستد باز چرخ مينايي؟! نه هر چه يافت کمال از پيش بود نقصان
چهارشنبه، 4 آذر 1388
آفرين زان مرکب شبديز فعل رخش خوي
اعوجي مادرش و آن مادرش را يحموم شوي آفرين زان مرکب شبديز فعل رخش خوي گاه رهواري چو کبک و گاه برجستن چو گوي گاه بر رفتن چو مرغ و گاه پيچيدن...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
اندر آمد نوبهاري چون مهي
چون بهشت عدن شد هر مهمهي اندر آمد نوبهاري چون مهي شش ستاره بر کنار هر مهي بر سر هر نرگسي ماهي تمام حلقه حلقه گرد زر ده دهي يا چو سيم اندوده...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
يکي سخنت بگويم گر از رهي شنوي
يکي رهت بنمايم اگر بدان بروي يکي سخنت بگويم گر از رهي شنوي برو بدان ره تا جاودانه شاد بوي سبوي بگزين، تا گردي از مکاره دور تويي که چشمه‌ي...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
نوروز روزگار نشاطست و ايمني
پوشيده ابر دشت به ديباي ارمني نوروز روزگار نشاطست و ايمني بر ارغوان طويله‌ي ياقوت معدني بر ياسمين عصابه‌ي در منضد است واجب کند که خيمه...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
جهانا چه بدمهر و بدخو جهاني
چو آشفته بازار بازارگاني جهانا چه بدمهر و بدخو جهاني به بدنامي خويش همداستاني به درد کسان صابري اندرو تو سراسر فريبي، سراسر زياني به هر...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
صنما! گرد سرم چند همي‌گرداني
زشتي از روي نکو زشت بود گر داني صنما! گرد سرم چند همي‌گرداني يا مکن وعده هر آن چيز که آن نتواني يا بکن آنچه شب و روز همي وعده دهي که پديدارست...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و مي
تمثالهاي عزه و تصويرهاي مي نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و مي از سنبلش قبيله و از ارغوانش حي بستان بسان باديه گشته‌ست پرنگار صد کارگاه تبت...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
نوروز، روزگار مجدد کند همي
وز باغ خويش باغ ارم رد کند همي نوروز، روزگار مجدد کند همي اوراق عشرهاي مجلد کند همي نرگس ميان باغ تو گويي درمز نيست خالي ز مشک و غاليه...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
به نام خداوند يزدان اعلي
که داراي دهرست و دادار مولي به نام خداوند يزدان اعلي به فرمان او هر چه علوي و سفلي مليک سماوات و خلاق ارضين فکندم بر او نطع و دلو و مصلي...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
رفت سرما و بهار آمد چون طاووسي
به سوي سبزه برون آمد هر محبوسي رفت سرما و بهار آمد چون طاووسي هر زمان کبک همي‌تازد، چون جاسوسي هر زمان نوحه کند فاخته، چون نوحه‌گري ورشان...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
گاه توبه کردن آمد از مدايح و ز هجي
کز هجي بينم زيان و از مدايح سود ني گاه توبه کردن آمد از مدايح و ز هجي گر بخيلانرا مديح آري، بلي باشد هجي گر خسيسانرا هجي گويي، بلي باشد مديح...
چهارشنبه، 4 آذر 1388
بيار باده کجا بهترست باده هنوز
که تو به باده ز چنگ زمانه محترزي بيار باده کجا بهترست باده هنوز چنانکه باز نيايد چو قارظ عنزي به هر تني که مي‌اندر شود، غمش بشود که آتش...
چهارشنبه، 4 آذر 1388