هر که بي دوست مي‌برد خوابش
هر که بي دوست مي‌برد خوابش شاعر : سعدي همچنان صبر هست و پايابش هر که بي دوست مي‌برد خوابش که ز سر برگذشت سيلابش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ياري به دست کن که به اميد راحتش
ياري به دست کن که به اميد راحتش شاعر : سعدي واجب کند که صبر کني بر جراحتش ياري به دست کن که به اميد راحتش اي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
آن که هلاک من همي‌خواهد و من سلامتش
آن که هلاک من همي‌خواهد و من سلامتش شاعر : سعدي هر چه کند ز شاهدي کس نکند ملامتش آن که هلاک من همي‌خواهد و من سلامتش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
خجلست سرو بستان بر قامت بلندش
خجلست سرو بستان بر قامت بلندش شاعر : سعدي همه صيد عقل گيرد خم زلف چون کمندش خجلست سرو بستان بر قامت بلندش ز چمن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هر که نازک بود تن يارش
هر که نازک بود تن يارش شاعر : سعدي گو دل نازنين نگه دارش هر که نازک بود تن يارش که تحمل نمي‌کند خارش عاشق...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هر که نامهربان بود يارش
هر که نامهربان بود يارش شاعر : سعدي واجبست احتمال آزارش هر که نامهربان بود يارش چون نظر مي‌کنم به رفتارش طاقت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
کس نديدست به شيريني و لطف و نازش
کس نديدست به شيريني و لطف و نازش شاعر : سعدي کس نبيند که نخواهد که ببيند بازش کس نديدست به شيريني و لطف و نازش ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دست به جان نمي‌رسد تا به تو برفشانمش
دست به جان نمي‌رسد تا به تو برفشانمش شاعر : سعدي بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش دست به جان نمي‌رسد تا به تو...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چون برآمد ماه روي از مطلع پيراهنش
چون برآمد ماه روي از مطلع پيراهنش شاعر : سعدي چشم بد را گفتم الحمدي بدم پيرامنش چون برآمد ماه روي از مطلع پيراهنش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
رها نمي‌کند ايام در کنار منش
رها نمي‌کند ايام در کنار منش شاعر : سعدي که داد خود بستانم به بوسه از دهنش رها نمي‌کند ايام در کنار منش بدان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
خوشست درد که باشد اميد درمانش
خوشست درد که باشد اميد درمانش شاعر : سعدي دراز نيست بيابان که هست پايانش خوشست درد که باشد اميد درمانش که جان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
زينهار از دهان خندانش
زينهار از دهان خندانش شاعر : سعدي و آتش لعل و آب دندانش زينهار از دهان خندانش شهد بودست شير پستانش مگر آن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هر که هست التفات بر جانش
هر که هست التفات بر جانش شاعر : سعدي گو مزن لاف مهر جانانش هر که هست التفات بر جانش از که جويم دوا و درمانش ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هر که سوداي تو دارد چه غم از هر که جهانش
هر که سوداي تو دارد چه غم از هر که جهانش شاعر : سعدي نگران تو چه انديشه و بيم از دگرانش هر که سوداي تو دارد چه غم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
خطا کردي به قول دشمنان گوش
خطا کردي به قول دشمنان گوش شاعر : سعدي که عهد دوستان کردي فراموش خطا کردي به قول دشمنان گوش دگربارش که بنمودي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
قيامت باشد آن قامت در آغوش
قيامت باشد آن قامت در آغوش شاعر : سعدي شراب سلسبيل از چشمه نوش قيامت باشد آن قامت در آغوش غلام خويش کرد و حلقه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
يکي را دست حسرت بر بناگوش
يکي را دست حسرت بر بناگوش شاعر : سعدي يکي با آن که مي‌خواهد در آغوش يکي را دست حسرت بر بناگوش که تنها مانده چون...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
رفتي و نمي‌شوي فراموش
رفتي و نمي‌شوي فراموش شاعر : سعدي مي‌آيي و مي‌روم من از هوش رفتي و نمي‌شوي فراموش پيوسته کشيده تا بناگوش سحرست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گر يکي از عشق برآرد خروش
گر يکي از عشق برآرد خروش شاعر : سعدي بر سر آتش نه غريبست جوش گر يکي از عشق برآرد خروش دامن عفوش به گنه بربپوش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دلي که ديد که غايب شدست از اين درويش
دلي که ديد که غايب شدست از اين درويش شاعر : سعدي گرفته از سر مستي و عاشقي سر خويش دلي که ديد که غايب شدست از اين...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390