نفسي همدم ما باش که عالم نفسيست
نفسي همدم ما باش که عالم نفسيست شاعر : خواجوي کرماني کان کسي نيست که هرلحظه دلش پيش کسيست نفسي همدم ما باش که عالم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
غره‌ي ما جز آن عارض شهرآرا نيست
غره‌ي ما جز آن عارض شهرآرا نيست شاعر : خواجوي کرماني شاخ شمشاد چو آن قامت سروآسا نيست غره‌ي ما جز آن عارض شهرآرا...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
نشان بي نشانان بي نشانيست
نشان بي نشانان بي نشانيست شاعر : خواجوي کرماني زبان بي زبانان بي زبانيست نشان بي نشانان بي نشانيست سزاي مهربانان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بتي که طره او مجمع پريشانيست
بتي که طره او مجمع پريشانيست شاعر : خواجوي کرماني لب شکر شکنش گوهر بدخشانيست بتي که طره او مجمع پريشانيست به...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
زلف هندوي تو در تابست و ما را تاب نيست
زلف هندوي تو در تابست و ما را تاب نيست شاعر : خواجوي کرماني چشم جادوي تو در خوابست و ما را خواب نيست زلف هندوي تو...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دلم بي وصل جانان جان نخواهد
دلم بي وصل جانان جان نخواهد شاعر : خواجوي کرماني که عاشق جان بي جانان نخواهد دلم بي وصل جانان جان نخواهد سر شوريدگان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
جان بر افشان اگرت صحبت جانان بايد
جان بر افشان اگرت صحبت جانان بايد شاعر : خواجوي کرماني خون دل نوش اگرت آرزوي جان بايد جان بر افشان اگرت صحبت جانان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هرکه با نرگس سرمست تو در کار آيد
هرکه با نرگس سرمست تو در کار آيد شاعر : خواجوي کرماني روز وشب معتکف خانه‌ي خمار آيد هرکه با نرگس سرمست تو در کار...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
سحر چو بوي گل از طرف مرغزار برآيد
سحر چو بوي گل از طرف مرغزار برآيد شاعر : خواجوي کرماني نواي زير و بم از جان مرغ زار برآيد سحر چو بوي گل از طرف مرغزار...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
پيداست که از دود دم ما چه برآيد
پيداست که از دود دم ما چه برآيد شاعر : خواجوي کرماني يا خود ز وجود و عدم ما چه برآيد پيداست که از دود دم ما چه برآيد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
حن في روض الهوي قلبي کماناح الحمام
حن في روض الهوي قلبي کماناح الحمام شاعر : خواجوي کرماني قم بتغريد الحمايم و اسقني کاس المدام حن في روض الهوي قلبي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گر چه من آب رخ از خاک درت يافته‌ام
گر چه من آب رخ از خاک درت يافته‌ام شاعر : خواجوي کرماني گرد خاطر همه از رهگذرت يافته‌ام گر چه من آب رخ از خاک درت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
من ز دست ديده و دل در بلا افتاده‌ام
من ز دست ديده و دل در بلا افتاده‌ام شاعر : خواجوي کرماني اي عزيزان چون کنم چون مبتلا افتاده‌ام من ز دست ديده و دل...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
سلامي به جانان فرستاده‌ام
سلامي به جانان فرستاده‌ام شاعر : خواجوي کرماني به آرام دل جان فرستاده‌ام سلامي به جانان فرستاده‌ام که جان را...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گر نگويم دوستي از دوستانت بوده‌ام
گر نگويم دوستي از دوستانت بوده‌ام شاعر : خواجوي کرماني سالها آخر نه مرغ بوستانت بوده‌ام گر نگويم دوستي از دوستانت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
کجا باز آيد آن مرغي که با من همقفس بودي
کجا باز آيد آن مرغي که با من همقفس بودي شاعر : خواجوي کرماني گهي فرياد خوان گشتي گهم فرياد رس بودي کجا باز آيد آن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ياد باد آنکه دلم را مدد جان بودي
ياد باد آنکه دلم را مدد جان بودي شاعر : خواجوي کرماني درد دلسوز مرا مايه‌ي درمان بودي ياد باد آنکه دلم را مدد جان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گر آن مه در نظر بودي چه بودي
گر آن مه در نظر بودي چه بودي شاعر : خواجوي کرماني ورش بر ما گذر بودي چه بودي گر آن مه در نظر بودي چه بودي گر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اي شمع چگل دوش در ايوان که بودي
اي شمع چگل دوش در ايوان که بودي شاعر : خواجوي کرماني وي سرو روان دي بگلستان که بودي اي شمع چگل دوش در ايوان که بودي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هيچ شکر چو آن دهان ديدي
هيچ شکر چو آن دهان ديدي شاعر : خواجوي کرماني هيچ تنگ شکر چنان ديدي هيچ شکر چو آن دهان ديدي جز کمر هيچ در ميان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390