روضه‌ي خلد برين بستانسرائي بيش نيست
روضه‌ي خلد برين بستانسرائي بيش نيست شاعر : خواجوي کرماني طوطي خوش خوان جان دستانسرائي بيش نيست روضه‌ي خلد برين بستانسرائي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
حذر کن ز ياري که ياريش نيست
حذر کن ز ياري که ياريش نيست شاعر : خواجوي کرماني بشودست از آنکو نگاريش نيست حذر کن ز ياري که ياريش نيست گلي دارد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ورطه‌ي پر خطر عشق ترا ساحل نيست
ورطه‌ي پر خطر عشق ترا ساحل نيست شاعر : خواجوي کرماني راه پر آفت سوداي ترا منزل نيست ورطه‌ي پر خطر عشق ترا ساحل نيست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
آن نگيني که منش مي‌طلبم با جم نيست
آن نگيني که منش مي‌طلبم با جم نيست شاعر : خواجوي کرماني وان مسيحي که منش ديده‌ام از مريم نيست آن نگيني که منش مي‌طلبم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اگر ترا غم امثال ما بود غم نيست
اگر ترا غم امثال ما بود غم نيست شاعر : خواجوي کرماني که درد را چو اميد دوا بود غم نيست اگر ترا غم امثال ما بود غم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اهل دل را از لب شيرين جانان چاره نيست
اهل دل را از لب شيرين جانان چاره نيست شاعر : خواجوي کرماني طوطي خوش نغمه را از شکرستان چاره نيست اهل دل را از لب...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
نسيم باد صبا چون ز بوستان آيد
نسيم باد صبا چون ز بوستان آيد شاعر : خواجوي کرماني مرا ز نکهت او بوي دوستان آيد نسيم باد صبا چون ز بوستان آيد ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
يا رب اين هدهد ميمون ز کجا مي‌آيد
يا رب اين هدهد ميمون ز کجا مي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني ظاهر آنست که از سوي سبا مي‌آيد يا رب اين هدهد ميمون ز کجا...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گلي به رنگ تو از غنچه بر نمي‌آيد
گلي به رنگ تو از غنچه بر نمي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني بتي بنقش تو از چين بدر نمي‌آيد گلي به رنگ تو از غنچه بر نمي‌آيد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اين چه بادست که از سوي چمن مي‌آيد
اين چه بادست که از سوي چمن مي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني وين چه خاکست کزو بوي سمن مي‌آيد اين چه بادست که از سوي چمن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
کدام دل که ز دوري به جان نمي‌آيد
کدام دل که ز دوري به جان نمي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني کدام جان که ز غم در فغان نمي‌آيد کدام دل که ز دوري به جان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد
مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني تاب طره جانان برون نمي‌آيد مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ناله‌ئي کان ز دل چنگ برون مي‌آيد
ناله‌ئي کان ز دل چنگ برون مي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني گر بداني ز دل سنگ برون مي‌آيد ناله‌ئي کان ز دل چنگ برون مي‌آيد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ز لعلم ساغري در ده که چون چشم تو سرمستم
ز لعلم ساغري در ده که چون چشم تو سرمستم شاعر : خواجوي کرماني وگر گويم که چون زلفت پريشان نيستم هستم ز لعلم ساغري...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
من از آن لحظه که در چشم تو ديدم مستم
من از آن لحظه که در چشم تو ديدم مستم شاعر : خواجوي کرماني کارم از دست برون رفت که گيرد دستم من از آن لحظه که در...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
امروز که من عاشق و ديوانه و مستم
امروز که من عاشق و ديوانه و مستم شاعر : خواجوي کرماني کس نيست که گيرد بشرابي دو سه دستم امروز که من عاشق و ديوانه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخفيف کن از دور من اين باده که مستم
تخفيف کن از دور من اين باده که مستم شاعر : خواجوي کرماني وزغايت مستي خبرم نيست که هستم تخفيف کن از دور من اين باده...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
رند و دردي کش و مستم چه توان کرد چو هستم
رند و دردي کش و مستم چه توان کرد چو هستم شاعر : خواجوي کرماني بر من اي اهل نظر عيب مگيريد که مستم رند و دردي کش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
روزگاري روي در روي نگاري داشتم
روزگاري روي در روي نگاري داشتم شاعر : خواجوي کرماني راستي را با رخش خوش روزگاري داشتم روزگاري روي در روي نگاري داشتم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
صبحدم دل را مقيم خلوت جان يافتم
صبحدم دل را مقيم خلوت جان يافتم شاعر : خواجوي کرماني از نسيم صبح بوي زلف جانان يافتم صبحدم دل را مقيم خلوت جان يافتم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390