توفيق
ميگن پدري مي خواست پسرش رو تنبيه كنه بچه از دست بابا فرار مي كنه. در مسجد باز بوده و پسر از ترس پدر به مسجد پناه مي بره. باباش مياد جلوي در مسجد...
چهارشنبه، 18 فروردين 1389
ش مثل شيميايي، ش مثل شرف
به مناسبت بيست و سومين سالگرد عمليات غرور آفرين كربلاي 5 و به ياد تمام آناني كه از اين خير عظيم سهم داشتند. اضطراب سردي ته دلم منفجر شد. گوش...
چهارشنبه، 18 فروردين 1389
با چنگ و دندان مقابل همه دنيا
جاده شلمچه كه افتاد دست ايراني ها همه در تصورشان پل نو را هم در تصرف خودمان مي ديدند و خب براي عراقي ها اين يعني «محمره» فاتحه. فرماندهان عراقي...
چهارشنبه، 18 فروردين 1389
شيميايي مش رجب!
- ماسک رو هيچ وقت از خودتون جدا نکنيد، بوي سبزي تازه، سير... تا به مشام تون خورد...فقط چند ثانيه فرصت داريد ماسک ضد شيميايي رو بزنيد، اول در...
سه‌شنبه، 17 فروردين 1389
انتقام! انتقام!
تعصب و خشم وجود صادق را پر کرد و خون توي صورتش دويد، با تحکم گفت:«بچه هاي گردان فجر از گردان کميل، کتک بخوره!» زير بغل حسن مايلر را گرفت وتلوتلو...
سه‌شنبه، 17 فروردين 1389
25درصد باقي‌مانده
نگاهي به زندگي و پيكار شيد حسين لشكري، اولين اسير و آخرين آزاده ايراني - زود بيا، من و علي‌اكبر را به دزفول ببر، خيلي دلتنگ مي‌شيم! - اگه...
سه‌شنبه، 17 فروردين 1389
يك جان به خدا بدهكاريم
حالا نمي‌دانم. شايد دارم اشتباه مي‌كنم؛ ولي حس من اين را مي‌گويد كه انگشت‌هايت توي پوتين آزاد آزادند. پوتين برايت خيلي گشاد است. اندازه پايت...
يکشنبه، 15 فروردين 1389
ايرانيِ گيلاني
هفت- هشت تا مجروح بوديم در يك اتاق بزرگ. از هر مليتي! اصفهاني، لر، آذري، شيرازي، كرد و بلوچ! از هركدام‌مان صدايي بلند مي‌شد: اصفهاني ناله مي‌كرد،...
يکشنبه، 15 فروردين 1389
غذا هم نتيجه جنگ را رقم مي‌زند!
مسجد محل، نذري مي‌داد. يك بار گرفته بود، ديدم دوباره صف ايستاد و گرفت. كسي كه غذا مي‌داد گفت: مگر غذا نگرفتي؟ اگر گرفتي برو بذار بقيه بگيرن....
يکشنبه، 15 فروردين 1389
شرمنده‌ام، آن‌شب نام خود را ننوشتم
فاصله پنج‌كيلومتري روستاي‌مان تا مدرسه را هر روز بايد مي‌رفتيم و برمي‌گشتيم. نه با ماشين، نه با دوچرخه كه با پاي پياده. اين، ما را در سن كم و...
يکشنبه، 15 فروردين 1389
پنج نظم پايداري
علي داوودي را پيش از كتاب «مردگان بسيارند» بيشتر با غزل‌هاي شورانگيزش مي‌شناختيم. اما گويا ناگفته‌هايي در غزل دارد كه بايد سپيد و بي‌تكلّف بيان...
يکشنبه، 15 فروردين 1389
يادمانده‌هايي از روزهاي تلخ آوارگي
كسي نمي‌دانست پرواز هواپيما و صداي ضدهوايي به خاطر چيست. نيروها و تجهيزات، شبانه به آبادان آمدند تا مردم دچار وحشت نشوند. پچ‌پچ كردن درباره جنگ...
چهارشنبه، 11 فروردين 1389
سجده کن بر خاک پاک شلمچه
در اولين روز اسفند ماه سال 74، توفيق نصيبمان شد تا به همراه عده اي از خواهران بسيحي و مادران شهدا به زيات شهيدان در مناطق جنگي جنوب نائل شويم....
پنجشنبه، 27 اسفند 1388
يک قدم تا مرگ
ساعت 30/12 دقيقه روز پنج شنبه داخل آسايشگاه مشغول خوردن غذا بوديم . لقمه اول نه لقمه ي دوم تو دهانم بود که فرمانده وارد شد و گفت: -کليه نيروها...
پنجشنبه، 27 اسفند 1388
باخاطرات دفاع مقدس
سپيده دمان وقتي آتش عمليات فرو نشسته بود، نخستين آمبولانس، در حياط بيمارستان دزفول توقف کرد. پيرمرد ازساعت ها قبل خودش را آماده کرده بود. به...
دوشنبه، 24 اسفند 1388
حسين ديروز شفيع فردا
تهران هميشه برايم بوي دود داشت و خستگي ترافيک. اما اين بار که براي ديدن دوستان رفتيم، روزيمان خيلي زياد بود. خانه دو شهيد هم رفتيم. براي اولين...
سه‌شنبه، 18 اسفند 1388
روز شمار تیرماه
کم نبودند برادران عراقي خصوصاًکردهايي که از شر رژيم عراق به ايران پناه مي آوردند و کم نبودند مجاهدين عراقي که وطنشان دينشان بود و عليه عراق جنگيدند....
سه‌شنبه، 18 اسفند 1388
نذر دستان حضرت عباس
در اولين روزهاي زندگي اش، بيماري سختي به سراغش آمده بودوخانواده اش براي شفاي فرزند دلبندشان، دست او را نذر حضرت ابوالفضل(ع) کردند. همزمان با...
سه‌شنبه، 18 اسفند 1388
عبور از پيکرهاي آسماني
اشاره: حميد چاوشي درعمليات هاي بستان، فتح المبين، بيت المقدس، محرم، والفجر هشت، چهار و يک، بدر و کربلاي چهار و پنج حضور فعال داشت. ابتداي جنگ...
سه‌شنبه، 18 اسفند 1388
بوي عطر ياس مي داد
حوالي ظهر بود، گرما بيداد مي کرد، دشمن که از ارتفاعات قلاويزان تارانده شده بود با تمام قوا سعي در باز پس گيري ارتفاعات داشت. نور آفتاب به سود...
سه‌شنبه، 18 اسفند 1388