«اغلب پرسیده میشود که یک شعر با ارزش چگونه از طبیعت یا هنر ناشی میشود. من به سهم خودم، در اینکه کسی بدون پشتوانه طبیعی مطالعه کند و یا ذکاوت ذاتیاش تعلیم نیافته باشد، فایدهای نمیبینم». در آن دوره، برخلاف دوران مدرن، تأکید بیشتر درباره کلام منظوم، بر تمایز میان طبیعت و هنر بود. مباحثی به وجود آمد مبنی بر اینکه آیا شاعر خوش آهنگی و دلنشینی شعرش را مدیون سبک خوب است، یا هنر یا گوش حساس. نئوپتلموس و فیلودموس در این مسئله توافق داشتند که نویسندهای که به لحاظ فنی موفق است لزوما یک شاعر خوب نیست.
فرمول توافق شده معمولا پیچیده تر بود، یعنی دوگانه نبود، بلکه سه گانه بود: طبیعت، تمرین، هنر. علاوه بر طبیعت (که منظور استعداد طبیعی شاعر است) و هنر (که عبارت از آشنایی با قوانین و اصول است)، تمرین نیز یکی از عوامل موفقیت به حساب میآمد، به عبارت دقیقتر، تمرین و تجربه نویسنده به گونهای است که او را قادر میسازد از استعداد و دانش هنریاش خوب استفاده کند. محتوای یک شعر دوران یونانی را به نقل از استوبایوس این است که یک شاعر بایستی با ابزار هنری، با شوق خلاقانه، استفاده به جا، نقد قابل قبول، آشنا بوده و دارای ذهنیتی منظم، تجربه و دانش عمومی باشد. در این فهرست «آشنایی با ابزار» به معنای چیزی است که عموما به عنوان هنر شناخته شده است، و «شوق خلاقانه» به معنای چیزی که به عنوان طبیعت خالق اثر است.
بامبلیخوس (lamblichus) نوشت برای اینکه موفقیت حاصل آید، درست مثل حوزه علم و هنر: پژوهشگر و هنرمند بایستی از طرف طبیعت مورد لطف قرار گیرد، اما بقیه کار به خود او بستگی دارد، او بایستی اشیاء زیبا را دوست داشته باشد، بایستی عاشق کار بوده و قبلا در زندگیاش تحصیلات لازمه را کسب کند و در کارش پشتکار داشته باشد. هوراس نیز با عباراتی یکسان بیاناتی این گونه داشته است.
تعالی در برابر افسونگری
از میان تمام تقابلها و ثنویتهای زیباشناختی در دوره یونانیگرا، شاید عمیقترین تقابل، تقابلی بود که به شرایط ارزیابی و نقد شعر مربوط میشد. این مجادله دو مفهوم را در برمیگرفت، که به ترتیب به معنای زیبایی و لذت بودند. اولی خود اثر را توصیف میکرد، و دومی تأثیر آن را بر مخاطب؛ اولی عناصر عقلانی را در شعر باز مینمایاند و دیگری عناصر غیرعقلانی.در دوران یونانیگرایی زیبایی با تعالی یکی شد و لذت با افسونگری. دیونوسیوس اهل هالیکارناسوس نوشت.«من طراوت، ملاحت خوش آهنگی، شیرینی، دلربایی و ویژگیهایی از این دست را تحت عنوان افسونگری تقسیم بندی میکنم و شکوه، عظمت، ابهت، وقار، پختگی و نظایر این را مصادیق زیبایی میدانم». از اینکه تعالی یکی از چندین مقوله زیباشناختی یا یکی از سبکهای شعری باشد رها شد و به مهمترین سبک تبدیل گردید. هوراس واژه pulcher را مترادف با «متعالی» میدانست. دیونوسیوس واژه «زیبا» را مترادف با واژههای «بزرگ» و «امر والا» به کار برد. بنابراین سبکها در شعر و همچنین سخنرانی از همین نقطه نظر مورد تحلیل قرار گرفتند، سبک «موقرانه» در تقابل با سبک «بی تکلف» قرار گرفت و در میان این دو، سبک «میانه» قرار داشت.
گرایش غالب عبارت بود از ترکیب زیبایی با لذت، همان گونه که دیونوسیوس نوشت، آنها موضوعاتی برای هر اثر برآمده از حقیقت و هنراند. وقتی چنین موضوعاتی حاصل شوند، پس منظور از آنها نیز برآورده میشود. آمیختن این دو ویژگی کاملا طبیعی است، زیرا همان گونه که دیونوسیوس نوشت، اصول یک ترکیب زیبا به هیچ وجه از اصول ترکیب خوشایند متفاوت نیست: منظور از هر دو ایجاد یک ملودی اصیل، ریتم فخیم، تنوعی باشکوه و در هر صورت منظور از آنها تناسب است. ترکیب این دو ویژگی در میان نویسندگان دوره یونانی گرایی تبدیل به معیار و فرمول برتری و مزیت مصنوعات بشری و به ویژه شعر شد.
فرم در برابر محتوا
زیباشناسان دوره یونانی گرایی مفاهیمی را رشد و گسترش دادند که به مفاهیم مدرن درباره فرم و محتوا شباهت داشت: در شعر، آنها میان «گفتار» و «شیء» تمایز قائل شدند. مفهوم اول با «فرم» و دومی با «محتوا» مطابقت داشت. از انواع مدرن مفهوم فرم، یونانیان قدیم با دو تا از آنها آشنا بودند:(الف) فرم به معنای ترکیب اجزاء (این تلقی از فرم را آنها به عنوان جوهر و اساس زیبایی میدانستند).
(ب) فرم به معنای روش و سبکی که در آن اشیاء بازنمایانده میشوند، به عبارت دیگر شاعر چگونه خود را بیان میکند، این در تقابل با چیزی است که بیان میشود. افزون بر این در دوره یونانی گرایی مفهوم سومی نیز در رابطه با فرم به وجود آمد.
(ج) بنا بر این مفهوم، فرم چیزی است که به طور مستقیم در معرض حواس قرار دارد، در برابر غیرمستقیم که با تفکر فهمیده و ادراک میشود: این دقیقا مفهوم فرمی است که نقش مهمی را در دوران مدرن بازی کرده است. فن شعر یونانی گرایی این پرسش را که آیا ارزش یک شعر در فرم زبانی بی واسطه آن است یا در محتوای مفهومی آن، در واژهها یا در اشیاء، مورد بحث قرار داده است.
نحلههای خاصی، مانند اپیکوریان و رواقیون، بر اساس پیش فرضهایشان به شعر متعالی و با محتوای سودمند، ارج مینهادند. سنتهای افلاطونی و ارسطویی نیز در این راستا قرار داشتند. اگر موضوع، موضوعی مهم و جدی باشد، کلمات مناسب هم پدید خواهند آمد یک شعار بود.
اما «فرمالیستها» نیز در این دوره ظهور کردند. آنها این باور را که هدف شعر آموزش انسانهاست، انکار میکردند؛ توصیه فرمالیستها این بود که اشعار با رجوع به محتوایشان نقد و داوری نشوند. آنها تا پیش از دوره یونانیگرایی ناشناخته بودند و حتی در آن دوره نیز اقلیتی را تشکیل میدادند که با گرایش حاکم در فن شعر مخالفت میکرد. میتوانیم خاستگاه فرمالیسم را در اندیشههای تئوفراستوس مشائی بیابیم، کسی که معتقد بود سبک زیبا متکی به واژگان زیباست. آنچه را که ما از فرمالیسم دوره یونانی گرایی میدانیم اینست که آنها به طرز چشمگیری رادیکال بودند. نوشتههای پیروان تئوفراستوس باقی نماندهاند، اما از طریق فیلودموس (Philodemus) که مخالفشان بود از محتوای آنها آگاهیم، اسامی اولین فرمالیستها عبارت بود از : کراتس (Crates) اهل پرگاموم، هراکلئودور (Heracleodor) و آندرومنیدس (Andromenides). آنها از رواقیون و مشائیان بودند و درست در آغاز دوره یونانی گرایی یعنی قرن سوم پیش از میلاد، ظهور کردند. کراتس معتقد بود که شعر خوب به واسطه داشتن نوای خوشایند از شعر بد متمایز میشود، در حالی که هراکلئودور تفاوت را در ترکیب خوشایند اصوات میدانست و معتقد بود که تنها با گوش میتوان شعر را فهمید. هر سه آنها موافق بودند که اندیشه یک شعر عامل مؤثری در تأثیر آن نیست.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص508-504، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392