قیام 15 خرداد
در سحرگاه پانزدهم خرداد 1342 رژیم شاه به خانه­ ی امام­ خمینی (ره) حمله کردند و دور از چشم مردم ایشان را به زندانی در تهران انتقال دادند. هنوز...
يکشنبه، 25 فروردين 1398
خورشید و ماه و ستاره در تو
صرفِ نظر از بعضی‌هایی که هیچ وقتِ خدا نمی‌توانند پشت و پناه آدم باشند، بعضی‌ها هستند که جای همه را در زندگی پُر می‌کنند؛ مادر و پدر و خواهر و...
يکشنبه، 25 فروردين 1398
تا حالا شده همسایه‌ات را ندیده باشی؟
یکی از همسایه‌های خانه‌‌ی حضرت زینب سلام‌الله علیها «یحیی مازنی» نام داشت. او درباره‌ی همسایه‌اش ‌‌می‌گفت: سال‌ها در مدینه، کنار حضرت علی علیه‌السلام...
يکشنبه، 25 فروردين 1398
شهری با دست و روی زخمی
اسفند که از گَردِ راه می ­رسد، بوی بیدمشک و بنفشه در مشام شهر می ­پیچد و آسمان به تماشای تاب بازی پرستوها روی سیم­ های برق می­ نشیند؛ پنجره­...
جمعه، 23 فروردين 1398
برگردید و به پشت سر این‌ها نگاه کنید!
این‌که همه چیز کشک باشد، برای خیلی‌ها خیلی عادی است. اصولا کشک در زندگی این آدم‌ها نقش مهمی بازی می‌کند. اصلا زندگی‌شان همین‌طوری کشکی‌کشکی می‌گذرد! چه...
جمعه، 23 فروردين 1398
یک روز سخت امتحانی
-«دلم شور می‌زند، هیچی نخوانده­ ا‌م، بلد نیستم، فکر نمی‌کنم برسم تمام کتاب را بخوانم، و... .» این ­ها حرف‌هایی است که این روزها زیاد می‌شنویم....
جمعه، 23 فروردين 1398
نوجوان‌های امروز همان نوجوان‌های دیروزند
سیزدهم آبان، فرصت خوبی است که بادی به غبغب بیندازیم و کمی از خودمان تعریف کنیم. خدا را چه دیدی، شاید توانستیم به این وسیله، از پدرها، مادرها...
جمعه، 23 فروردين 1398
پادشاه مریض
آورده‌اند پادشاهی بود که از بس پیتزا و هله‌هوله و سوسیس و کالباس و این‌جور چیزهای بد خورده بود، ناگهان مریض شد.
جمعه، 23 فروردين 1398
وای... باز هم خانه ­تکانی!
با نزدیک شدن سال نو، رسم باستانی و پدردربیارِ خانه ­تکانی نیز انجام می ­شود. عدم همکاری همه­ جانبه­ ی فرزندان در اجرای این رسم باعث شده است تا...
جمعه، 23 فروردين 1398
من به یاد تو بهار می­ شوم
تو قلب­های مُرده را همیشه زنده می­ کنی و خانه ­ی دلِ مرا پُر از پرنده می ­کنی
جمعه، 23 فروردين 1398
مهمان‌ پذیر
اخم تو مثل آلوچه ترش است خنده‌هایت ولی هندوانه صبح سُر می‌خوری در خیابان عصر قِل می‌خوری سمت خانه
جمعه، 23 فروردين 1398
من تو را ندیده‌ام ولی
من اگرچه هیچ‌وقت چهره‌ی تو را ندیده‌ام لحظه‌های من پر است از صدای تو
جمعه، 23 فروردين 1398
معلّمی که نور را می‌آوری به ارمغان
چه خوب می‌دهی نشان همیشه راه و چاه را پر از بهار می‌کنی تمام سال و ماه را
جمعه، 23 فروردين 1398
فرش کوچه ­ها
پاره پاره شد چتر یک درخت چون رسیده بود روزهای سخت
جمعه، 23 فروردين 1398
ما چه‌قدر چون تو بوده‌ایم؟
تو امام اوّلی برای ما ما به تو همیشه افتخارکرده‌ایم گفته‌ایم، تو شجاع گفته‌ایم، تو همیشه مهربان گفته‌ایم، اهل بخشش و گذشت
جمعه، 23 فروردين 1398
سیر و سلوک...
باید دوباره برخاست از خواب ِتوت، شیرین همراه ِکرم ها رفت تا عُمقِ سیب، پایین
جمعه، 23 فروردين 1398
سنگ صبور من
برایم وقت بگذار بشو سنگ صبورم به یادت هستم این‌جا اگرچه از تو دورم
پنجشنبه، 22 فروردين 1398
روی ابر و باد
با قلم نی مثل روز پیش خوشنویسی می­کند بابا روی ابر و باد یک کاغذ می­نویسد: «حضرت زهرا»
پنجشنبه، 22 فروردين 1398
من در تحصن چای می‌دهم
قرار بود امام(ره) تشریف بیاورند. ما در دانشگاه تهران تحصن داشتیم. جمعى از رفقاى نزدیکى که با هم کار مى‏ کردیم، همه‏ شان در طول مدت انقلاب نام...
پنجشنبه، 22 فروردين 1398
کنار خیابان سجده‌ی شکر کردم
ستاد جدیدی در دبیرستان علوى اسلامى تشکیل دادیم، براى کارهاى تبلیغات و اعزام افراد به کارخانه‌ها. تا از نفوذ بعضى از عناصر مخرب که داشت در کارخانه‌ها...
پنجشنبه، 22 فروردين 1398