از ملک ملوک ما درین بیت جلیل کاراسته صد بلا از آئین جمیل هر گنج کز آبادی گیتی و دهور گرد آمده بود وقف شاه اسمعیل

این ساعی اگرچه باشد از حسن قلیل بی‌دانائی و راه علم و تحصیل در هر فنش دلا نه از اهل جهان دانند به لاف مهر شاه اسمعیل

آن راه که از حال سهیلی است جمیل از میل درو به که نمایم تعجیل کاشوب و نوای فرح نو در دل افکنده طرب نامهٔ شاه اسمعیل

المنة لله که از سعی جمیل این منزل فیض‌بخش بی‌مثل و عدیل شد ساخته همچو خانهٔ ابراهیم از تمشیت غلام شاه اسمعیل

اسبی که بود پویه گهش چرخ نهم در تک شکند تارک خورشید بسم برگرد جهان چو شعلهٔ جواله گر چرخ زند نگسلدش دم از دم

بر پیکر آن سرور خورشید علم کز عارضه‌ای گشته مزاجش درهم چندان به دمم دعا که برباد رود از آینهٔ وجود او گرد الم

ای کوی تو قبله‌گاه ارباب قبول بی‌سجدهٔ تو طاعت ما نا مقبول محراب بلند کعبهٔ ابرویت کز دور مرا به سجده دارد مشغول

می‌کرد چو سکه حی صاحب تنزیل نقدی که عیار بودش از اصل جلیل سکه چو رسانید به تمییز قبول فرق که و مه داد به شاه اسمعیل

در تکیه‌گه واسع این بزم جلیل اندر دم امتیاز با سعی جمیل چون درک یکایک از شهان بیند دور فوق همه باد درک شاه اسمعیل

چادر شب بستر خود ای طرفه‌نگار گر شب بسر افکنی و گردی سیار از شمع و چراغ پر شود روی زمین وز شعشعهٔ پر ز مه سپهر سیار