دل مولا بروی دوش می‌رفت خود مولا ولی از هوش می‌رفت علی اكبر مقدم

تماشا کن من امشب زخمسارم بلور سرد اشک کوهسارم حمیده میرزاد

دانه‌ی تسبیح من از اشک و مهرم از سکوت گفتنی بسیار دارم، شام یلدایم دهید حمیده میرزاد

تماشا می‌کند زینب که مادر پشت در باشد دریغا کز غم فردا که فردا را سحر باشد اعظم پردل

امشب غرور آینه را غم شکسته است رگ‌های دل به سادگی از هم گسسته است حمیده میرزاد

تاب ندارد این دلم غصه غم‌های تو را آه بسوزد این دلم در پس فردای تو را اعظم پردل

در تنگنای سنگدلی‌های روزگار با اشک ناب دیده مصفا نمود و رفت حمیده میرزاد

الف قامت تو دال شده در کوچه ضربت سیلی دشمن چقَدَر سنگین بود حسین سنگری

مادر این بار با من غصه‌ای تازه بگو تاب ندار د این دلم غصه غم‌های تو را اعظم پردل

دفتر درد تو را برگ زد آرام آرام قلم افتاد ز کف روي زمين تا به ابد حسین سنگری