سرلشکرِ پیرِ عشق، افتاده به خاک آن شیرِ دلیرِ عشق، افتاده به خاک زد خواهرِ عشق، دستِ غم بر سر و گفت: ای وای، وزیرِ عشق، افتاده به خاک

زینب ز فراق، باخبر می گردد در آتش اشک، شعله ور می گردد یک مرکبِ بی سوار و زخمی، در باد با یالِ پریشان شده برمی گردد

بر مشرقِ نیزه، خواند زینب، قمرش شب در همه جا بود چراغِ سفرش از ماه و ستاره، بیشتر می تابید خورشید به خون تپیده ای بود سرش

زان فتنه خونین که به بار آمده بود خورشیدِ «ولا» بر سَرِ دار آمده بود با پای برهنه، دشت ها را زینب دنبالِ حسین، سایه وار آمده بود

آن روز که خونِ عاشقان ریخت به دشت دریای فرات، غرق در خون می گشت دیدم که به دنبالِ حسینش زینب سرتاسرِ دشتِ کربلا را می گشت

تا بال و پر عشق به جانم دادند در وادی عاشقان مکانم دادند گفتم که کجاست کعبه اهل ولا درگاه حسین را نشانم دادند ایام سوگواری حسینی تسلیت...

هم عشق حسین، معنی زندگی است هم گریه بر او کمال سازندگی است ایام سوگواری حسینی تسلیت باد

تا دل ز غم تو گشت بی تاب حسین! این چشم تهی نگشت از آب حسین! عمری است نیازمند این درگاهم یک لحظه گدای خویش دریاب! حسین ایام سوگواری حسینی...

ای آن که غمت مسئله آموز من است شور غم تو در دل پرسوز من است روزی که حسین! بر تو من گریه کنم سوگند به تو که بهترین روز من است ایام سوگواری...

آنان که به گوش دل شنیدند تو را رفتند و به پای دل رسیدند تو را آن کوردلان که بر دلت تیر زدند دیدند تو را، ولی ندیدند تو را ایام سوگواری...