برای شهدای تفحص ناگاه نویدی آمد و او را برد پرواز سپیدی آمد و او را برد هر بار که رفت با شهیدی برگشت این بار ـ شهیدی آمد و او را برد! ...

از تربت عاشقان فغان آمده است این کیست که بی نام و نشان آمده است؟ در آتش عاشقی چنان سوخته‌ام کز من دو، سه تکه استخوان آمده است کریم رجب زاده

تقدیم به شهدای تفحص ماه از پی دیدنت جنون آور شد از گریه، گلوی نوحه خوانش تر شد خم شد که پیشانی تو بوسه زند ترکید زمین و بوسه‌اش پرپر شد

برای شهدای تفحص می‌گفت: ستاره خفت، برمی‌گردم وقتی که سحر شکفت برمی‌گردم سر تا سر خاک جبهه رو باید گشت دنبال کسی که گفت: برمی‌گردم سعید...

تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟ ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد آن باد که آغشته به بوی نفس توست از کوچه ما کاش گذر داشته باشد

سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد بلند شد سر خود را به آسمان بخشید سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد

اگر مشتی پلاک و استخوان‌اند رموز هستی و جانِ جهان‌اند چو خونی در رگ هستی، روان‌اند چو جان، در جسم این امت نهان‌اند نشان دولت صاحب زمان‌اند

نام آوران بی نشان ما، بی نامست از شهد شراب عشق، شیرین کامست بر تارک او نوشته با خطی خوش این دسته گل محمدی،"گمنامست" دکتر فاضلی دوست

انگار فرشتگان نشستند به بام نوری ز افق هبوط می‌کرد آن شام پر شد همه جا عطردل انگیزش، لیک بر سنگ نوشتند"شهیدگمنام" دکتر فاضلی دوست

خواهم که در این میکده آرام بمیرم گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم عمری است مرا مونس جان نام حسین است دل خواست که در سایه این نام بمیرم