یک چفّیه، چند تکه استخوان آورده‌اند تحفه‌ای از قد و بالای یلان آورده‌اند چون علی اکبر شتابان در شهادتگاه عشق اربا- اربایی، علی اصغر- نشان،...

گمنام نشسته‌ای کنارم آتش زده‌ای به جسم و جانم روشن شده جانم از وجودت نامت چه بود که من ندانم دکتر فاضلی دوست

چفیه‌ی من بوی شبنم می‌دهد عطر شب‌های محرم می‌دهد چفیه‌ی من، سفره‌ی دل می‌شود جمعه، با مهدی، مقابل می‌شود

شکر لله شیعه‌ای نامی شدیم اهل جمهوری اسلامی شدیم از خمینی درس عشق آموختیم در تنور جنگ و جبهه سوختیم بیعتی کردیم با سید علی راه حق در قول...

در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است «امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است» تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود اینک به یمن یاد شما جان گرفته است

دید در معرض تهدید دل و دنیش را رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر چفیه و قمقمه‌اش کوله و پوتینش را

رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ از جبهه گریختن گناهی است بزرگ ما بر سر پست انقلابیم اکنون خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ

کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو دلم دوباره گرفته ز بی‌خیالی تو تو التماس نگاه کدام پنجره‌ای که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو

ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای شهید

شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می‌دهند ما هنوز شهادتی بی درد می‌طلبیم غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی‌دهند ...