مسیر جاری :
هر قدر زلف تو ای سلسله مو سلسله دارد
به همان قدر دلم از تو ستمگر گله دارد
گفتیم صبر نما تا ز لبم کام بگیری
آخر ای سنگدل این دل چقدر حوصله...
هر روز گرفت خانهٔ کعبه شرف
از مولد شیر حق، شهنشاه نجف
جز ذات محمّدی نیامد به وجود
یکتا گهری چو ذات حیدر ز صدف
دست بر زلف زدم، شب بود، چشمش مست خواب
برقع از رویش گشودم تا درآید آفتاب
گفتمش خورشید سر زد، ماه من بیدار شو
گفت تا من برنخیزم، کی برآید آفتاب
چون قهوه بدست گیرد آن حب نبات
از عکس رُخش قهوه شود آب حیات
عکس رُخ او به قهوه دیدم گفتم
خورشید برون آمده است از ظلمات
چشمان تو با فتنه بجنگ آمده است
ابروی تو غارت فرنگ آمده است
هرگز به دل تو ناله تأثیر نکرد
اینجاست که تیر ما به سنگ آمده است
نیلگون چشم فریب انگیز رنگ آمیز تو
چون سپهر نیلگون دارد سر افسونگری
از غم رویت بسان شاخه نیلوفرم
ای تو را چشمی به رنگ شعله نیلوفری
از خون دل چو غنچهٔ گل پاک دامنان
مستانه می کشیده و مستور بودهاند
گر ماه من ز مهر بود دور، دور نیست
تا بوده مهر و ماه ز هم دور بودهاند
تا بر آمد صبح پیری پایم از رفتار ماند
کیست تا برگیرد و در سایه تاکم برد
ذرهام سودای وصل آفتابم در سر است
بال همت میگشایم تا بر افلاکم برد
چاره من نمیکنی چون کنم و کجا برم؟
شکوه بینهایت و خاطر ناشکیب را
گر به دروغ هم بود شیوه مهر ساز کن
دیده عقل بستهام کز تو خورم فریب را
به مهر و ماه چه نسبت فرشته روی مرا؟
سخن مگو که مرا نیست تاب گفت و شنید
کجا به نرمی اندام او بود مهتاب؟
کجا به گرمی آغوش او بود خورشید؟
گروه بندی
تازه های پیامک
ویژه نامه ها
بیشترین بازدید هفته
عمرتون صد شب یلدا
دلتون قدر یه دنیا
توی این شبهای سرما
یادتون همیشه...
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
روزگارت بر مراد ، روزهایت شاد شاد ، آسمانت بی غبار ، سهم چشمانت بهار ،...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»