آفرینش همه تنبیه خداوند دل است هر كه فكرت نكند نقش بود بر دیوار این همه نقش ازل بر در و دیوار وجود نه همه مُسْتمعی فهم كند این اسرار

ز خواب جهل، بس امسال‌ها که پار شدند خوش آن که بیهده امسال خویش پار نکرد روا مدار پس از مدت تو گفته شود که دیر ماند فلانی و هیچ کار نکرد ...

دیگر ای گندم‌نمای جوفروش با ردای عجب عیب خود مپوش دیده‌های عقل گر بینا شوند خودفروشان زودتر رسوا شوند پروین اعتصامی

هزار قرن ندیدن ز روشنی اثری هزار مرتبه بهتر ز خویشتن دیدن برای نفس چو دیوی است تیره‌دل پروین بتر ز دیوپرستی‌ست خود پرستیدن پروین اعتصامی

روز می‌بینی تو و من روزگار کار می‌بینی تو و من عیب کار من نهان را بینم و تو آشکار تو یکی می‌دانی، اما من هزار پروین اعتصامی

چو زخم کارگر آمد چه سر، چه سینه، چه پای چو سال عمر تبه شد چه یک، چه صد، چه دویست هزار کوه گرت سد ره شوند برو هزار ره گرت از پا درافکند بایست! ...

بهای زندگی زین بیشتر بود اگر یک دیده صاحب‌نظر بود منه بر دست دیو از سادگی دست کدامین دست را بگرفت و نشکست پروین اعتصامی

ای تشنه مرو کاندرین بیابان گر یک سرِ آب است صد سراب است آبی بکش از چاه زندگانی همواره نه این دلو را طناب است پروین اعتصامی

شالوده کاخ جهان بر آب است تا چشم به هم برزنی خراب است ایمن چه نشینی در این سفینه کاین بحر، همیشه در انقلاب است پروین اعتصامی

چشمت به خط و خالِ دلفریب است گوشَت به نوای دف و رباب است تو بی‌خود و ایام در تکاپو است تو خفته و ره پر ز پیچ و تاب است پروین اعتصامی