0
مسیر جاری :
خواجه‌ي سنت که نور مطلق است عطار

خواجه‌ي سنت که نور مطلق است

خواجه‌ي سنت که نور مطلق است شاعر : عطار بل خداوند دو نور پر حق است خواجه‌ي سنت که نور مطلق است صدر دين عثمن عفان آمدست آنک غرق قدس و عرفان آمدست از اميرالممنين عثمن...
خواجه‌ي شرع آفتاب جمع دين عطار

خواجه‌ي شرع آفتاب جمع دين

خواجه‌ي شرع آفتاب جمع دين شاعر : عطار ظل حق فاروق اعظم شمع دين خواجه‌ي شرع آفتاب جمع دين در فراست بوده بر وحيش سبق ختم کرده عدل و انصافش به حق تا مطهر شد ز طاها و...
خواجه‌ي اول که اول يار اوست عطار

خواجه‌ي اول که اول يار اوست

خواجه‌ي اول که اول يار اوست شاعر : عطار ثاني اثنين اذهما في الغار اوست خواجه‌ي اول که اول يار اوست در همه چيز از همه برده سبق صدر دين صديق اکبر قطب حق ريخت در صدر...
اي وراي وصف و ادراک آمده عطار

اي وراي وصف و ادراک آمده

اي وراي وصف و ادراک آمده شاعر : عطار از صفات واصفان پاک آمده اي وراي وصف و ادراک آمده لاجرم هستيم خاک خاک تو دست کس نرسيد برفتراک تو اهل عالم خاک خاک تو شدند خاک...
خواجه‌ي دنيا و دين گنج وفا عطار

خواجه‌ي دنيا و دين گنج وفا

خواجه‌ي دنيا و دين گنج وفا شاعر : عطار صدر و بدر هر دو عالم مصطفي خواجه‌ي دنيا و دين گنج وفا نور عالم رحمة للعالمين آفتاب شرع و درياي يقين جان رها کن آفرينش خاک او...
خورد عياري بدان دل‌خسته باز عطار

خورد عياري بدان دل‌خسته باز

خورد عياري بدان دل‌خسته باز شاعر : عطار با وثاقش برد دستش بسته باز خورد عياري بدان دل‌خسته باز پاره‌ي نان داد آن ساعت زنش شد که تيغ آرد زند در گردنش ديد آن دل‌خسته...
ره برم شو زان که گم راه آمدم عطار

ره برم شو زان که گم راه آمدم

ره برم شو زان که گم راه آمدم شاعر : عطار دولتم ده گرچه بي‌گاه آمدم ره برم شو زان که گم راه آمدم در تو گم گشت وز خود بي‌زار شد هرکه در کوي تو دولت يار شد بوک درگيرد...
آن کيست بر آن سپهر اعظم عطار

آن کيست بر آن سپهر اعظم

آن کيست بر آن سپهر اعظم شاعر : عطار وان کيست وراي هر دو عالم آن کيست بر آن سپهر اعظم وز آب درو بلاد احکم از خاک يکي سواد افتد کم نام ولي دو کون ازو کم کم کار ولي...
رفتند سران به بزم سلطان عطار

رفتند سران به بزم سلطان

رفتند سران به بزم سلطان شاعر : عطار ماندند جنيبه را به دربان رفتند سران به بزم سلطان بردند سفال را به خمدان ريحان به رياض انس پيوست نو برده‌ي فهم شد سخندان پرورده‌ي...
اين خاک ز لطف نور برخاست عطار

اين خاک ز لطف نور برخاست

اين خاک ز لطف نور برخاست شاعر : عطار وانگاه روان شد از چپ و راست اين خاک ز لطف نور برخاست برتر ز ضمير و وهم داناست شد جانوري که آشيانش بزمي و بساط ديگر آراست هر...