0
مسیر جاری :
چنان قحط شد سالي اندر دمشق سعدی شیرازی

چنان قحط شد سالي اندر دمشق

چنان قحط شد سالي اندر دمشق شاعر : سعدي که ياران فراموش کردند عشق چنان قحط شد سالي اندر دمشق که لب تر نکردند زرع و نخيل چنان آسمان بر زمين شد بخيل نماند آب، جز آب چشم...
مها زورمندي مکن با کهان سعدی شیرازی

مها زورمندي مکن با کهان

مها زورمندي مکن با کهان شاعر : سعدي که بر يک نمط مي‌نماند جهان مها زورمندي مکن با کهان که گر دست يابد برآيي به هيچ سر پنجه‌ي ناتوان بر مپيچ که کوه کلان ديدم از سنگ...
خردمند مردي در اقصاي شام سعدی شیرازی

خردمند مردي در اقصاي شام

خردمند مردي در اقصاي شام شاعر : سعدي گرفت از جهان کنج غاري مقام خردمند مردي در اقصاي شام به گنج قناعت فرو رفته پاي به صبرش در آن کنج تاريک جاي ملک سيرتي، آدمي پوست...
شنيدم که بگريست سلطان روم سعدی شیرازی

شنيدم که بگريست سلطان روم

شنيدم که بگريست سلطان روم شاعر : سعدي بر نيکمردي ز اهل علوم شنيدم که بگريست سلطان روم جز اين قلعه در شهر با من نماند که پايابم از دست دشمن نماند پس از من بود سرور...
در اخبار شاهان پيشينه هست سعدی شیرازی

در اخبار شاهان پيشينه هست

در اخبار شاهان پيشينه هست شاعر : سعدي که چون تکله بر تخت زنگي نشست در اخبار شاهان پيشينه هست سبق برد اگر خود همين بود و بس به دورانش از کس نيازرد کس که عمرم بسر رفت...
يکي از بزرگان اهل تميز سعدی شیرازی

يکي از بزرگان اهل تميز

يکي از بزرگان اهل تميز شاعر : سعدي حکايت کند ز ابن عبدالعزيز يکي از بزرگان اهل تميز فرو مانده در قيمتش جوهري که بودش نگيني بر انگشتري دري بود در روشنايي چو روز ...
خبر يافت گردن‌کشي در عراق سعدی شیرازی

خبر يافت گردن‌کشي در عراق

خبر يافت گردن‌کشي در عراق شاعر : سعدي که مي‌گفت مسکيني از زير طاق خبر يافت گردن‌کشي در عراق پس اميد بر در نشينان برآر تو هم بر دري هستي اميدوار دل دردمندان برآور ز...
تو کي بشنوي ناله‌ي دادخواه سعدی شیرازی

تو کي بشنوي ناله‌ي دادخواه

تو کي بشنوي ناله‌ي دادخواه شاعر : سعدي به کيوان برت کله‌ي خوابگاه؟ تو کي بشنوي ناله‌ي دادخواه اگر دادخواهي برآرد خروش چنان خسب کايد فغانت به گوش که هر جور کو مي‌کند...
شنيدم که داراي فرخ تبار سعدی شیرازی

شنيدم که داراي فرخ تبار

شنيدم که داراي فرخ تبار شاعر : سعدي ز لشکر جدا ماند روز شکار شنيدم که داراي فرخ تبار بدل گفت داراي فرخنده کيش دوان آمدش گله‌باني به پيش ز دورش بدوزم به تير خدنگ ...
شنيدم که فرماندهي دادگر سعدی شیرازی

شنيدم که فرماندهي دادگر

شنيدم که فرماندهي دادگر شاعر : سعدي قبا داشتي هر دو روي آستر شنيدم که فرماندهي دادگر ز ديباي چيني قبايي بدوز يکي گفتش اي خسرو نيکروز وز اين بگذري زيب و آرايش است ...